لوگو طاقچه
نقد و برررسی کتاب اصل‌گرایی نوین کتاب گویا

نقد و بررسی کتاب اصل‌گرایی

339 بازدید

تصور کنید مدارسْ دادنِ تکالیف بی‌فایده و وقت‌گیر را به بچه‌ها متوقف کنند و در عوض، پروژه‌های مهمی را به آن‌ها بسپارند که در کل جامعه تغییر ایجاد می‌کند یا تصور کنید شرکت‌ها جلسات بی‌فایده را کنار بگذارند و به‌جای آن، فضایی به کارکنان بدهند تا به مهم‌ترین پروژه‌هایشان فکر و روی آن‌ها کار کنند یا خیال کنید جامعه دیگر به خرید بیشتر ترغیبمان نکند و در عوض اجازه دهد برای نفس‌کشیدن و فکرکردن فضای بیشتری ایجاد کنیم یا جامعه تشویقمان کند از انجام کارهایی که بیزاریم دست برداریم، تشویقمان کند از خرید چیزهای غیرضروری آن هم با پولی که هنوز نداریم دست برداریم و تشویقمان کند از تحت تأثیر قراردادن کسانی که دوستشان نداریم دست بکشیم یا این جامعه در نظرمان ارزش کارهای بیشتر را بیشتر و ارزش انجام کارهای کمتر را کمتر جلوه ندهد. پرمشغله‌بودن معیاری برای سنجش اهمیت آدم‌ها نباشد و در عوض، کسانی که زمان بیشتری صرف شنیدن، تعمق، مکاشفه و لذت‌بردن از بودن در کنار مهم‌ترین افراد زندگی‌مان می‌کنند، باارزش‌تر تلقی شوند. چه زندگی رویایی و ایدئالی! نه؟

فقط تصور کنید اگر هر فردی روی زمین یک فعالیت خوب ولی غیرضروری را کنار بگذارد و به‌جای آن، کاری کاملاً ضروری انجام دهد، چه می‌شود؟ تصورش هم شیرین است. نه؟ کتاب اصل‌گرایی -که در ایران با عنوان ضرورت‌گرایی هم ترجمه شده- اثر گرگ مک کیون درباره‌ی همین رویای شیرین است و اینکه چطور می‌توانیم به آن برسیم. در این یادداشت وبلاگ طاقچه به نقد و بررسی این کتاب پرداخته‌ایم. پس باهم پیش برویم.

اصل‌گرایی درباره‌ی چیست؟

تا به حال شده بین انتخاب آنچه احساس کرده‌اید درست است و آنچه کسی به انجامش وادارتان کرده گرفتار شده باشید؟ تا به حال شده برای اجتناب از اختلاف یا کشمکش بله گفته باشید، ولی در واقع منظورتان نه بوده باشد؟ تا به حال احساس کرده‌اید آن‌قدر ترسو یا کمرو هستید که نمی‌توانید دعوت یا درخواست رئیس، همکار، دوست، همسایه یا عضوی از خانواده را از ترس ناامیدکردنشان رد کنید؟ تا به حال شده چون معتقد بوده‌اید واقعاً انتخابی ندارید، سردرگم شده باشید؟ تا به حال به دلیل داشتن هم‌زمان دو باور متناقض احساس استرس کرده‌اید: «نمی‌تونم انجامش بدم» و «باید انجامش بدم»؟

اگر چنین است، شما تنها نیستید. همه‌ی ما این‌گونه هستیم. برای اصل‌گرا شدن، یکی از مهم‌ترین و سخت‌ترین مهارت‌ها از سر گذراندن این لحظات با جسارت و ادب است.

فکر می‌کنید دقیقا چه اتفاقی می‌افتد که ما درحالی‌که یک کوه کار سرمان ریخته باز هم به پیشنهاد جدید، جواب بله می‌دهیم؟ این کارهای زیاد و سرسام‌آور فقط تمرکز ما را از روی کار و هدف «اصلی»مان کم می‌کنند. ما می‌خواهیم یک اصل‌گرا باشیم. ولی خیلی سخت است. خیلی خیلی سخت.

وقتی به‌وضوح نمی‌دانیم در زندگی هدف واقعی‌مان چیست، بازی‌های اجتماعی خودمان را ترتیب می‌دهیم. در تلاش برای خوب به نظر رسیدن نسبت به رقبا، وقت و انرژی‌مان را هدر می‌دهیم. بیش از حد به چیزهای غیرضروری، مانند اتومبیل یا خانه‌ی بهتر یا حتی موضوع‌های غیرعینی مانند تعداد دنبال‌کنندگان اینستاگرام اهمیت می‌دهیم. در نتیجه، از فعالیت‌هایی که واقعاً ضروری‌اند، مانند وقت‌گذراندن با عزیزانمان یا پرورش روح یا مراقبت از سلامتمان، غفلت می‌کنیم. می‌بینید! منظورم از کارهای ضروری و اصلی فقط یک پروژه‌ی بزرگ علمی یا آپولو هواکردن نیست. بودن کنار عزیزانمان هم کاری اصلی است یا اصلا همان «اصل‌کاری» است.

کتاب صوتی اصل‌گرایی

اگر خواندن کتاب کاغذی یا ای‌پاب برایتان دشوار است، طاقچه نسخه‌ی صوتی کتاب اصل‌گرایی را هم در اختیارتان گذاشته است تا در هنگام رانندگی یا استفاده از وسایل حمل‌ونقل عمومی یا هر زمان دیگری در خانه و محل کار، آن را با خیال راحت گوش دهید. انتشارات نوین کتاب گویا با صدای شفاف و شنیدنی حمید محمدی این کتاب صوتی را روانه‌ی بازار کرده است. آهنگساز و تدوینگر آن رامین وطن‌نیاست و نسخه‌ای که از آن، کتاب را شنیداری کرده‌اند، ترجمه‌ی نشر آموخته (دکتر بهنام شاهنگیان و مهدی مصلحی) است.

بخشی از کتاب صوتی اصل‌ گرایی را بشنوید.

اصل‌ گرایی گرگ مک‌کیون

گوینده: حمید محمدی
اطلاعات بیشتر و دانلود کتاب صوتی

کتاب اصل‌گرایی در سه جمله

آیا طوری زندگی می‌کنید که هدف‌دار و معنادار باشد، یا از روی پشیمانی به زندگی گذشته‌تان نگاه می‌کنید؟ در زندگی‌تان با هر تصمیم دشوار یا هر تقاطعی که مواجه می‌شوید، فقط از خودتان بپرسید: «چه چیزی ضروریه؟» بقیه را کنار بگذارید. اگر آماده‌اید که برای پاسخ دادن به این سؤال به درونتان نگاه کنید، پس آماده‌اید به راه اصل‌گرایانه متعهد شوید.

هدف کتاب اصل‌گرایی چیست؟

هدف این کتاب بازگشت به دورانی نیست که همه چیز ساده‌تر بود. هدف این کتاب اجتناب از به‌کارگیری ایمیل یا قطع اینترنت یا زندگی‌کردن مثل راهبان تارک دنیا نیست. چنین کاری عقب‌گرد است. این کتاب درباره‌ی به‌کارگیری اصول «کمتر ولی بهتر» در روش زندگی کنونی و آینده‌مان است. این یعنی نوآوری. اصلا اجازه بدهید راز بزرگی را با شما درمیان بگذاریم: اگر زندگی‌تان را اولویت‌بندی نکنید، یکی دیگر اولویت‌بندی‌اش می‌کند. این همان راز بزرگی است که کتاب اصل‌گرایی روی آن دست می‌گذارد.

نویسنده‌ی کتاب اصلگرایی کیست؟

گرگ مک کیون نویسنده‌ی کتاب اصل‌گرایی است. او سال ۱۹۷۷ در لندن به دنیا آمد. گرگ لیسانس ارتباطات و روزنامه‌نگاری دارد و مدرک کارشناسی‌ ارشدش را در رشته‌ی ام‌بی‌ای از دانشگاه استنفورد گرفته است. گرگ از کسانی است که برای مجله‌ی کسب‌وکار هاروارد (یکی از مجله‌های مشهور دنیا در زمینه‌ی کسب‌وکار که نشر آموخته هم مجلاتشان را ترجمه کرده است) مقالات خواندنی می‌نویسد. او را یکی از رهبران برجسته در زمینه‌ی کسب‌وکار‌ آینده قلمداد کرده‌اند.

گرگ نویسنده، سخنران، مدیر و راه‌پرداز (استراتژیست) است و می‌خواهد همیشه در زمینه‌ی کسب‌وکار و اقتصاد فعالیت کند. او کتاب اصل‌گرایی را سال ۲۰۱۴ به چاپ رساند. پس از انتشار کتاب، شهرت گرگ بیش از قبل شد. اصل‌گرایی همیشه در فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار داشته است. گرگ کتاب اصل‌گرایی را براساس تجربه‌های خودش نوشته است. همین نکته باعث جذابیت زیاد و نزدیک‌بودن آن به زندگی روزمره‌ی ما شده است.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

معنا و راه‌ورسم اصل‌گرایی و ضرورت‌گرایی

راه و رسم اصل‌گرایی به معنای این نیست که با خودمان عهد کنیم بیشتر «نه» بگوییم یا ایمیلمان را سر و سامان دهیم یا دیگر به گوشی تلفن همراهمان سر نزنیم. بلکه بدین معناست که پیوسته درنگ کنیم و بپرسیم: «دارم روی فعالیت‌های درستی وقت می‌گذارم یا نه؟» در جهان آن‌قدر فعالیت و فرصت هست که برایشان وقت و منابع کافی نداریم. و بسیاری از این فعالیت‌ها و فرصت‌ها شاید خوب یا حتی بسیار خوب باشند، ولی واقعیت این است که بیشترشان بی‌اهمیت و تعداد انگشت‌شماری حیاتی‌اند. راه و رسم اصل‌گرایی یادگیری تشخیص تفاوت بین گزینه‌هاست، یعنی یاد بگیریم همه‌ی گزینه‌ها را پالایش کنیم و فقط آن‌هایی را انتخاب کنیم که واقعاً ضروری‌اند.

اصل‌گرایی یا ضرورت‌گرایی راهی برای انجام یک کار نیست، بلکه راهی متفاوت برای انجام همه‌ی کارهاست. یک طرز تفکر است. ولی نهادینه‌کردن این طرز تفکر مفت و مسلم به دست نمی‌آید. علت آن است که برخی ایده‌های خاص و کسانی که این ایده‌ها را به خورد دیگران می‌دهند، همیشه ما را به سمت منطق فرع‌گرایی می‌کشانند. 

اصل‌گرا فقط به اذعان قدرت انتخاب اکتفا نمی‌کند، بلکه این قدرت را ارج می‌نهد. اصل‌گرا می‌داند که وقتی حق انتخابمان را واگذار می‌کنیم، نه تنها به دیگران قدرت می‌دهیم، بلکه به‌صراحت به آن‌ها اجازه می‌دهیم به‌جایمان انتخاب کنند. پس بیایید قدرتمان را دوباره به دست آوریم.

اساس منطق اصل‌گرایان چیست؟

سه واقعیت بنیادین وجود دارد که بدون آن‌ها، تفکر اصل‌گرایانه نه بجاست و نه ممکن. این سه منطق از این قرار هستند:

۱. انتخاب فردی: می‌توانیم روش صرف زمان و انرژی‌مان را انتخاب کنیم. اگر انتخابی در کار نباشد، صحبت‌کردن از موازنه معنایی ندارد.

۲. شیوع عوامل مزاحم: تقریباً همه‌چیز مزاحم است و چیزهای خیلی کمی بسیار ارزشمندند. به این دلیل، باید وقت بگذاریم تا چیزهایی را پیدا کنیم که از همه مهم‌ترند. چون برخی چیزها خیلی مهم‌ترند، تلاش برای یافتنشان ارزشش را دارد.

۳. واقعیت موازنه‌ها: نمی‌توانیم همه‌چیز را داشته باشیم یا همه کار انجام دهیم. اگر می‌توانستیم، هیچ دلیلی برای ارزیابی یا حذف گزینه‌ها وجود نداشت. وقتی واقعیت موازنه‌ها را قبول کردیم، دیگر نمی‌پرسیم: «چطور می‌تونم همه‌ی کارها رو انجام بدم؟»؛ در عوض، سؤال صادقانه‌تری می‌پرسیم: «کدوم مشکل رو می‌خوام حل کنم؟»

موازنه‌ها، همان‌طور که گاهی شاید دردناک باشند، حاکی از فرصتی چشمگیرند. موازنه‌ها وادارمان می‌کنند هر دو گزینه را وزن و بهترین گزینه را مدبرانه انتخاب کنیم و از این طریق احتمال رسیدن به نتیجه‌ی دلخواهمان بیشتر می‌شود.

فقط وقتی می‌توانیم مانند یک اصل‌گرا فکر کنیم که این واقعیت‌ها را بفهمیم. 

پیشنهاد می‌کنیم یادداشت «کتاب هایی که زندگی را تغییر میدهند» را هم بخوانید.

هنر نه‌گفتن

بیشتر ما به دلیل اشتیاقمان به خشنودکردن دیگران و تأثیرگذاربودن، انجام کارها را می‌پذیریم. با این حال، برای اینکه بالاترین اثربخشی را در انجام کارها داشته باشیم، قطعاً نه‌گفتن بهترین راه است. درواقع، افراد به دلیل «نه»گفتنشان و «این کار به درد من نمی‌خورد» تأثیرگذارند.

حذف چیزهای غیرضروری یعنی به کسی نه بگوییم. آن هم به کرّات. این یعنی در برابر انتظارات اجتماعی مقاومت کنیم. انجام درست این کار جسارت و دلسوزی می‌خواهد. پس، حذف چیزهای غیرضروری فقط مربوط به داشتن انضباط فکری نیست. مربوط به انضباط احساسی لازم برای نه گفتن به فشار اجتماعی است. 

«نه»ی درستی که در زمان درست گفته شود می‌تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد. از بین مثال‌های متعدد، می‌توانیم به رزا پارکس اشاره کنیم که در یکی از اتوبوس‌های جداسازی‌شده به‌لحاظ نژادی در شهر مونتگمری دقیقاً در زمان درست با ملایمت ولی قاطعانه به دادن صندلی‌اش به یک سفیدپوست نه گفت و باعث یکپارچگی نیروهایی شد که جنبش حقوق مدنی را به پیش می‌بردند. 

وقتی نه می‌گویید، معمولاً تأثیر کوتاه‌مدتی روی رابطه دارد. هر چه باشد، وقتی کسی چیزی می‌خواهد و آن را به دست نمی‌آورد، احتمالاً واکنش فوری او رنجش، ناامیدی یا حتی عصبانیت است. این جنبه‌ی منفی، بدیهی است. بااین‌حال، جنبه‌ی مثبتِ بالقوه کمتر آشکار است: وقتی رنجش، ناامیدی یا عصبانیت اولیه از میان می‌رود، احترام وارد گود می‌شود. وقتی به‌طور مؤثری مقاومت می‌کنیم، به دیگران ارزشمندی وقتمان را نشان می‌دهیم. وجه تمایز حرفه‌ای‌ها با تازه‌کارها همین است.

به یاد داشته باشید که نه‌ی واضح می‌تواند مؤدبانه‌تر از بله‌ی مبهم یا گنگ باشد. این هم یک راز دیگر.

وقتی می‌دانید از پس انجام کاری برنمی‌آیید، هر کسی می‌داند که گفتن جمله‌ی «این دفعه بیخیال من شو» در جواب، از جواب ندادن یا پاسخ‌های گنگی مانند «سعی می‌کنم انجامش بدم» یا «شاید بتونم انجامش بدم» بسیار بهتر است. مبهم حرف‌زدن به معنای مؤدبانه رفتارکردن نیست و تأخیر در گفتن «نه‌ای» که همان اول باید می‌گفتید فقط کار را بسیار سخت‌تر و شنونده را بسیار دلخورتر می‌کند.

سه گام بزرگ برای اصل‌گراها

برای اینکه اصل‌گرا بشوید باید سه گام بزرگ بردارید: بررسی، حذف، اجرا.

بررسی: تشخیص معدود چیزهای حیاتی از انبوه چیزهای کم‌اهمیت؛ (اصل‌گرایان تا می‌توانند برای بررسی، شنیدن، مناظره، سؤال‌کردن و تفکر وقت می‌گذارند. ولی بررسی‌کردنشان به‌خودی‌خود هدف نیست. مقصود از بررسی‌کردن تشخیص معدود چیزهای حیاتی از انبوه چیزهای کم‌اهمیت است.)

حذف: کنار گذاشتن انبوه موضوعات کم‌اهمیت؛

اجرا: برداشتن موانع و انجام بی‌دردسر کارها. (حالا می‌توانید قدم بردارید و با اصل‌گرایی پیش بروید.)

شعار اصل‌گراها چیست؟

اصل‌گراها یک شعار بزرگ و اصلی دارند: «کمتر ولی بهتر». برعکسِ آنکه همیشه به ما می‌گفتند آن‌هایی که زیاد کار می‌کنند بهتر و موفق‌تر هستند، کسانی که «کمتر» کار می‌کنند اما به کارهای ضروری‌شان می‌رسند، بهتر و موفق‌تر هستند.

جوهره‌ی ضرورت‌گرایی چیست؟

سه فرض ریشه‌دار هست که برای زندگی به روش اصل‌گرایی و ضروت‌گرایی، باید کنارشان بگذاریم: «من باید…»، «همه چیز مهم است» و «می‌توانم هر دو را انجام دهم». این فرض‌ها وسوسه‌انگیز و خطرناک‌اند. آن‌ها ما را به داخل آب می‌کشانند و در آب‌های کم‌عمق غرقمان می‌کنند.

پذیرش جوهره‌ی اصل‌گرایی مستلزم آن است که این فرض‌های غلط را با سه حقیقت اساسی جایگزین کنیم: «انتخاب می‌کنم»، «فقط چند کار واقعاً اهمیت دارند» و «از پس هر کاری برمی‌آیم، ولی نمی‌توانم همه‌ی کارها را با هم انجام دهم». این حقایق ساده ما را از منگی انجام کارهای غیرضروری درمی‌آورند. آزادمان می‌کنند تا کارهایی را پیگیری کنیم که واقعاً اهمیت دارند. کمک می‌کنند تا طوری زندگی کنیم که به بالاترین سطح اثربخشی برسیم.

شاید همیشه روی گزینه‌هایمان کنترل نداشته باشیم، ولی همیشه روی انتخاب از میان گزینه‌هایمان کنترل داریم. این هم راز بعدی!

جسارت؛ کلید گمشده‌ی فرع‌گراها

جسارت کلید فرآیند حذف چیزهای غیرضروری است. اگر جسارتی نباشد، پیگیری منظم انجام کارهای کمتر چیزی جز لفاظی نخواهد بود. هر کسی می‌تواند درباره‌ی اهمیت تمرکز بر موضوعاتی صحبت کند که بیشتر از همه مهم‌اند و خیلی‌ها این کار را می‌کنند، ولی خیلی کم پیش می‌آید کسانی را ببینیم که در عمل به این موضوعات اهمیت می‌دهند.

شباهت اصل‌گرایان با ویراستاران و تدوینگران

شاید کمی نامعقول به نظر بیاید. ولی بهترین ویراستاران نیازی به تغییر همه چیز احساس نمی‌کنند. می‌دانند گاهی داشتن این نظم که بخش‌های خاصی را بدون تغییر رها کنند بهترین استفاده از قضاوت ویراستاری‌شان است. این فقط یکی دیگر از نمونه‌های نامرئی‌بودن مهارت ویراستاری است. بهترین جراح کسی است که کمترین برش‌ها را انجام می‌دهد. به همین ترتیب، گاهی شاید بهترین ویراستار کسی باشد که کمترین مداخله و بیشترین خویشتن‌داری را انجام می‌دهد.

برای اینکه به ویراستار زندگی تبدیل شویم باید بدانیم چه زمان‌هایی لازم است که جلوی خودمان را بگیریم. یکی از راه‌های انجام این کار ویرایش تمایلمان به دخالت‌کردن است. برای مثال، وقتی به بحثی ایمیلی اضافه می‌شویم، می‌توانیم در برابر وسوسه‌ی معمولمان برای تبدیل شدن به نفر اولی که جواب همه را می‌دهد، مقاومت کنیم. وقتی داخل جلسه‌ای هستیم، می‌توانیم در برابر اشتیاق به ابراز نظرمان وقتی کسی از ما سؤالی نکرده، مقاومت کنیم. می‌توانیم منتظر بمانیم. می‌توانیم مشاهده کنیم. می‌توانیم ببینیم که اوضاع چگونه تغییر می‌کند. انجام کارهای کمتر فقط راهبرد اصل‌گرایانه‌ی قدرتمندی نیست، بلکه راهبرد قدرتمندی برای سردبیرهای نشریات هم هست.

اصل‌گراشدن یعنی حذف کردن، خلاصه‌سازی و تصحیح بخشی ذاتی از برنامه‌ی روزمره‌ی زندگی‌مان که این ویراستاری را به یکی از ضرب‌آهنگ‌های طبیعی زندگی‌مان تبدیل می‌کند.

ضرورت‌گرایی یعنی تولید بیشتر و قدم‌های کوچک

اصل‌گرا، با بیشتر حذف‌کردن به‌جای بیشتر کارکردن، بیشتر تولید می‌کند. اصل‌گرا به‌جای اینکه سعی کند به یک‌باره به همه‌چیز برسد و اوج بگیرد، از اندک شروع می‌کند و پیشرفتش را جشن می‌گیرد. اصل‌گرا، به‌جای رفتن به دنبال پیروزهای بزرگ و پرزرق‌وبرقی که واقعاً اهمیت ندارند، پیروزی‌های کوچک و ساده را در حوزه‌های ضروری دنبال می‌کند.

کابوس انجام‌دادن چند کار هم‌زمان

ما می‌توانیم دو کار را به‌آسانی در آن واحد انجام دهیم: ظرف بشوییم و به رادیو گوش کنیم، بخوریم و صحبت کنیم، غبار روی میزمان را تمیز کنیم و در عین حال به ناهار فکر کنیم، پیامک دهیم و در عین حال تلویزیون تماشا کنیم و همین‌طور الی آخر.

کاری که نمی‌توانیم بکنیم تمرکز بر دو چیز در آن واحد است. یعنی ما باید در هر زمان فقط روی یک کار تمرکز کنیم. خود چندوظیفگی دشمن اصل‌گرایی نیست؛ اینکه وانمود کنیم می‌توانیم «بر چند چیز تمرکز کنیم» دشمن اصل‌گرایی است.

شاید سخت باشد تمام و کمال با پیروی از ضرورت‌گرایی زندگی کنیم. می‌توانیم زندگی فرع‌گرایانه‌مان را پالایش کنیم و راه اصل‌گرایانه را به روش خودمان، در زمان خودمان و در مقیاس خودمان، بپذیریم. همه‌ی ما می‌توانیم، نه‌تنها زندگی ساده، بلکه زندگی اثربخش و بسیار معناداری داشته باشیم.

چطور اصل‌گرا شویم و طبق فلسفه‌ی اصل‌گرایی زندگی کنیم؟

اصل‌گرایی را به دو شکل می‌توانیم در نظر بگیریم. نخست، می‌شود آن را کاری در نظر گرفت که هرازگاهی انجام می‌دهیم. دوم، فکرکردن به آن به‌عنوان جزئی از وجودتان. در حالت اول، اصل‌گرایی چیز دیگری است که به زندگی بیش از حد شلوغتان اضافه می‌کنید. در حالت دوم، راه متفاوت یا راه ساده‌ترِ انجام هر کاری است که به سبک زندگی تبدیل می‌شود. به رویکردی فراگیر در قبال زندگی‌کردن و رهبری تبدیل می‌شود. به اصل هویتمان تبدیل می‌شود.

اصل‌گرایی فقط چیزی نیست که انجام می‌دهیم. بلکه چیزی است که همواره به آن تبدیل می‌شویم. در ابتدا، فقط چند انتخاب سنجیده است، بعد به سبک زندگی تبدیل می‌شود و سپس ما را از درون تغییر می‌دهد. حتی بعد از گذشت مدت زمانی، هر روز متوجه می‌شویم که می‌توانیم کمتر و کمتر انجام دهیم تا بیشتر اثربخش باشیم.

اصل‌گرا بودن یعنی چیزی را در کمترین زمان به بهترین شکل به تصویر بکشیم. اصل‌گرایی یعنی: انتخاب کشتی گرفتن با بچه‌ها در خانه به‌جای رفتن به رویداد بازاریابی شبکه‌ای.

زندگی اصل‌گرایانه، زندگی بدون پشیمانی است. اگر چیزهایی را که واقعاً مهم‌اند به‌درستی شناسایی کرده باشید، اگر زمان و انرژی‌تان را در آن سرمایه‌گذاری کرده باشید، در این صورت پشیمانی از انتخاب‌هایی که می‌کنید، بعید است و به روشی که برای زندگی‌تان انتخاب کرده‌اید افتخار می‌کنید.

اصل‌گراهای بزرگ و مشهور

اصل‌گرایی در بسیاری از سنت‌های معنوی و مذهبی ریشه‌ای عمیق دارد. بودا زندگی شاهزاده‌وارش را در جست‌وجوی زندگی زاهدانه رها کرد. این واقعه به روشن‌شدن ضمیرش و تولد بودائیسم منجر شد.

به همین ترتیب، یهودیت ریشه در داستان موسی دارد: شاهزاده‌ای که پسرخوانده‌ی فرعون مصر بود و زندگی اعیانی در مصر را رها کرد تا در بیابان زندگی شبانی را در پیش بگیرد. در آن‌جا بود که با بوته‌ی مشتعلی روبه‌رو شد و فهمید مأموریت اصلی‌اش آزادگردن بنی‌اسرائیل از یوغ بردگی است.

محمد رسول خدا (ص) به تبعیت از اصل‌گرایی زندگی می‌کرد؛ کفش‌ها و لباس‌هایش را خودش تعمیر می‌کرد و خودش بزش را می‌دوشید و به پیروان اسلام یاد می‌داد که همین روش را دنبال کنند.

یحیی نیز مظهر ساده‌زیستی بود، در بیابان زندگی می‌کرد، لباس‌هایی می‌پوشید که از موی شتر بافته شده بودند و از کشاورزی امرار معاش می‌کرد.

گاندی نیز در دوران معاصر نمونه‌ی یک اصل‌گرای واقعی است.

در طول تاریخ، بازتاب فلسفه‌ی «کمتر ولی بهتر» را در زندگی سایر افراد برجسته و گوناگون، هم مذهبی و هم سکولار، مشاهده می‌کنیم؛ دالایی لاما، استیو جابز، لئو تولستوی، مایکل جردن، وارن بافت، مادر ترزا، و هنری دیوید ثورو.

درواقع، در هر حوزه و تلاش بشری می‌توانیم در میان موفق‌ترین انسان‌ها اصل‌گرایانی را پیدا کنیم. رهبران دینی، روزنامه‌نگاران، سیاستمدارن، وکلا، دکترها، سرمایه‌گذاران، ورزشکاران، نویسندگان و هنرمندان از جمله‌ی این افرادند. این افراد به روش‌های بسیار متفاوتی به بالاترین سطح اثربخشی می‌رسند. اما در یک صفت مشترک‌اند: فقط در ظاهر از ایده‌ی «کمتر ولی بهتر» تعریف نمی‌کنند. آن‌ها از روی آگاهی تصمیم گرفته‌اند راه اصل‌گرایی را کاملاً بپذیرند. همه‌ی ما، صرف‌نظر از شغل، رشته یا صنفی که داریم، می‌توانیم همین کار را بکنیم.

اگر یک اصل‌گرا شوید…

وقتی اصل‌گرا شوید، متوجه خواهید شد مثل دیگران نیستید. وقتی دیگران می‌گویند بله، شما می‌گویید نه. وقتی دیگران در حال کارند، شما در حال فکرکردن خواهید بود. وقتی دیگران حرف می‌زنند، شما در حال شنیدن خواهید بود. وقتی دیگران در مرکز توجه‌اند و برای جلب توجه رقابت می‌کنند، شما آن‌قدر در خارج از گود منتظر می‌مانید تا زمان درخشیدن فرا برسد. وقتی دیگران به رزومه‌ی خود شاخ و برگ می‌دهند و پروفایل‌هایشان را در لینکدین می‌سازند، شما برای معنادارکردن مسیر شغلی‌تان تلاش می‌کنید. وقتی دیگران شکایت می‌کنند (بخوانید: لاف می‌زنند) که خیلی سرشان شلوغ است، شما فقط از روی دلسوزی لبخندی می‌زنید و درکشان نمی‌کنید. وقتی دیگران زندگی‌شان آکنده از استرس و آشوب است، زندگی شما پر از تأثیرگذاری و کامیابی خواهد بود. از جنبه‌های بسیاری در جامعه‌ی ما که بر انجام کارهای زیاد استوار است، اصل‌گرایانه زندگی کردن به معنای بی‌صدا انقلاب کردن است.

فصل‌های کتاب اصل‌گرایی

کتاب اصل‌گرایی نوشته‌ی گرگ مک کیون ۲۰ فصل دارد و می‌توان کتاب را به ۴ بخش تقسیم کرد. در بخش اول، اساس منطق فرد اصل‌گرا بیان می‌شود. در سه بخش بعدی، این منطق به فرآیند نظام‌مند پیگیری منضبط انجام کارهای کمتر تبدیل می‌شود، فرآیندی که در هر موقعیت یا اقدامی می‌توانید آن را به‌کار بگیرید. فصل‌های کتاب از این قرار هستند:

  • فصل ۱: اصل‌گرایی چیست؟
  • فصل ۲: انتخاب قدرت شکست‌ناپذیر انتخاب
  • فصل ۳: تشخیص بی‌اهمیت بودنِ تقریباً همه چیز
  • فصل ۴: موازنه کدام مشکل را می‌خواهم
  • فصل ۵: فرار مزایای خارج از دسترس بودن
  • فصل ۶: بنگرید چیزهایی را که واقعاً اهمیت دارند ببینید
  • فصل ۷: بازی کنید خرد کودک درونتان را بپذیرید
  • فصل ۸: حفاظت از دارایی‌ها
  • فصل ۹: انتخاب قدرت معیارهای سخت‌گیرانه
  • فصل ۱۰: روشنگری تصمیمی که با هزار تصمیم برابر است
  • فصل ۱۱: شهامت قدرت نه مؤدبانه
  • فصل ۱۲: لغو تعهد با گرفتن جلوی ضررتان سود زیادی ببرید
  • فصل ۱۳: تدوینگری هنر نامرئی
  • فصل ۱۴: محدودکردن آزادی تعیین مرزها
  • فصل ۱۵: حائل مزیتی غیرمنصفانه
  • فصل ۱۶: کاهش افزایش ثمردهی با حذف موانع
  • فصل ۱۷: پیشرفت قدرت پیروزی‌های کوچک
  • فصل ۱۸: تعلیق ذهنی معجزه‌ی روال روزانه
  • فصل ۱۹: تمرکز حالا چه کاری مهم است؟
  • فصل ۲۰: بودن زندگی اصل‌گرایانه
339 بازدید
برچسب ها

Avatar

افسانه دهکامه


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه