لوگو طاقچه
اشعار عاشقانه قیصر امینپور

گوشه چشمی به اشعار عاشقانه قیصر امین‌پور

27,132 بازدید

قیصر امین‌پور از شخصیت‌های مهم و اثرگذار در عرصه‌ی ادبیات معاصر است و اشعار او -که اغلب بازتاب‌دهنده‌ی رویکرد فکری و اعتقادات او هستند- به دلیل تمایزهای فرمی و محتوایی، از جایگاه ویژه‌ای نزد مخاطبان شعر معاصر فارسی برخوردارند. شعرِ قیصر، روان، نغز، ساده و دارای مضمون بکر و تنوع موضوعی است و این ویژگی‌ها به انضمام زبان امروزی، زمینه‌ی پذیرش اشعار وی را برای خوانندگان فراهم آورده است. امین‌پور مانند اغلب شاعران نوپرداز، در انواع قالب‌های مختلف به شعرگویی مبادرت ورزیده و اشعار به‌جامانده از او سیمای یک شاعر موفق و متعهد به ارزش‌های انسانی را منعکس می‌کند؛ با این‌حال یکی از ابعاد شاخص و برجسته‌‌ی سروده‌های او تشریح و تبیین دغدغه‌های عاشقانه‌ای است که مرور آن‌ها بستر مناسبی را برای شناخت لایه‌های زیرین شخصیت این شاعر گران‌قدر فراهم می‌آورد. در این یادداشت گوشه چشمی به اشعار عاشقانه قیصر امین پور داشته‌ایم.

مختصری از زندگی‌نامه و آثار قیصر امین‌پور

قیصر امین‌پور، در تاریخ ٢ اردیبهشت ۱۳۳۸ هـ.ش در گتوند (از توابع شهرستان شوشتر در استان خوزستان) به دنیا آمد. او دوره‌ی راهنمایی و متوسطه را در مدرسه‌ی راهنمایی دکتر معین و آیت‌الله طالقانی دزفول گذراند و در سال ۱۳۵۷ برای تحصیل در رشته‌ی دامپزشکی به تهران رفت، اما پس از مدتی از تحصیل در این رشته انصراف داد.

قیصر در سال ۱۳۶۳ برای دومین‌بار به دانشگاه رفت و این‌بار رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی را برگزید. او این رشته را تا مقطع دکترا ادامه داد و در سال ۱۳۷۶ با راهنمایی محمدرضا شفیعی‌کدکنی از پایان‌نامه‌ی خود با عنوان «سنّت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد.

امین‌پور از جمله شاعران اثرگذار در شکل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد شعر حوزه‌ی هنری بود و طی این دوران، مسئولیت صفحه‌ی شعرِ هفته‌نامه‌ی سروش را برعهده داشت. 

«در کوچه‌ی آفتاب» اولین مجموعه‌ی شعر منتشرشده از قیصر امین‌پور بود که در سال ١٣۶٣ عرضه شد. اشعار این مجموعه را می‌توان محصول دوره‌ی اوج جوانی امین‌پور دانست، دورانی که با ظهور انقلاب اسلامی و تبلیغ و ترویج آرمان‌های آن مقارن بود و در آن، شعر به منزله‌ی یکی از رسانه‌های تبلیغی-ترویجی جهت تعمیق و تثبیت هیجان و احساس، شور و شعار و اعتقاد و ایدئولوژی انقلابی و اجتماعی شناخته می‌شد.

امین‌پور پس از انتشار در کوچه‌ی آفتاب، «تنفس صبح» را که دربرگیرنده‌ی شماری از از غزل‌ها و اشعار نیمایی خود بود منتشر کرد. این مجموعه از بسیاری جهات به دفتر اول او شبیه است، با این تفاوت که سروده‌های با محوریت جنگ/ دفاع مقدس در این مجموعه بیشتر به چشم می‌خورد. 

آینه های ناگهان

آینه های ناگهان

نویسنده: قیصر امین پور

انتشارات: نشر افق

خرید کتاب

در ادامه، اشعار مابین سال‌های ١٣۶۴ تا ١٣٧١ قیصر امین‌پور در قالب مجموعه‌ای با عنوان «آینه‌های ناگهان» منتشر شد. این مجموعه را که شامل دو دفتر مستقل و درمجموع دارای هفتاد قطعه شعر با مضامین و قالب‌های مختلف است، می‌توان بازتابی از آغاز تحول کیفى و کمى در قلم امین‌‏پور دانست.

بستن تبلیغ

گلها همه آفتابگردانند

گلها همه آفتابگردانند

نویسنده: قیصر امین‌پور

انتشارات: انتشارات مروارید

خرید کتاب

کتاب «گلها همه آفتابگردانند» یکی از مجموعه شعرهای بزرگسال قیصر امین‌پور است که در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسید.

قیصر در دو مجموعه‌ی بعدی خود با نام‌های «گل‌ها همه آفتابگردانند» و «دستور زبان عشق» -که دربرگیرنده‌ی سروده‌های او در دهه‌ی ٧٠ و نیمه‌ی نخست دهه‌ی ٨۰ بود- تا حدودی مواضع قبلی خود را تعدیل نموده و اشعارش را از دغدغه‌های آرمان‌گرایانه‌ای که محدوده‌ای تنگ را برای جولان اندیشه‌ی او ایجاد کرده بود، رها ساخت.

قیصر امین‌پور، تدریس در دانشگاه را از سال ۱۳۶۷ در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی در سال ۱۳۶۸ موفق به کسب جایزه‌ی نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین گردید و در سال ۱۳۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته‌ی فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد. 

امین‌پور پس از تصادفی که در سال ۱۳۷۸ اتفاق افتاد همواره از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد و در اثر عوارض ناشی از آن تصادف تحت عمل‌های جراحی متعددی قرار گرفت و در نهایت در بامداد سه‌شنبه، ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت و پیکر او در شهر زادگاهش، گتوند، به خاک سپرده شد.

نمونه‌هایی از شعرهای عاشقانه قیصر

حرفِ آخرِ عشق

قیصر امین‌پور از جمله شاعرانی است که عشق و معشوق در اشعارش جایگاه ویژه‌ای دارد. این پدیـده در اشـعار او دچار تحولات بسیاری شده و با تکوین و تکامل در طول زمان به تمایز و فردیت است. اگر دوران شاعری قیصر را به دو دوره تقسیم کنیم، او در دوره‌ی اول به توصیف معشوق از منظـر ادبیـات سـنتی پرداخته و توصیفاتش تفاوت چندانی با شاعران دیگر ندارد؛ امـا در دوره‌ی دوم، شـاعر بـرای توصـیف معشوق به تجربه‌های درونی خویش استناد کرده و از تعاریف مکـرر و کلیـشه‌ای دوری گزیده است. معشوق در شعر قیصر شخصیتی سـطحی و سـاده انگارانـه نیست، بلکه وجودی است که در عمق روح و روان شاعر ریشه دوانده و او را به درک بالایی از مفهوم عشق رسانده است. 

و قاف

حرف آخر عشق است

آن‌جا که نام کوچک من

آغاز می‌شود!

قیصر شگفتانه از عشق می‌سراید، عشقی که آن را نه‌تنها سرچشمه‌ی اندوه خود، که منشأ هستی انسان و جهان می‌داند. اگرچه او بر آن است که همه‌ی اندوه و ملال روزگار از عشق پدید می‌آید -زیرا عشق یعنی زیستن- اما به باور او رهایی از عشق و مصائب ناشی از آن نیز جز مردن نیست. 

از غم خبری نبود اگر عشق نبود

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

بی‌رنگ‌تر از نقطه‌ی موهومی بود

این دایره‌ی کبود اگر عشق نبود

از آینه‌ها غبار خاموشی را

عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود

در سینه‌ی هر سنگ، دلی در تپش است

از این همه دل چه سود اگر عشق نبود

بی‌عشق دلم جز گرهی کور چه بود

دل چشم نمی‌گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی

تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود

یک شعر عاشقانه از قیصر امین پور

معلول و علت

همان‌طور که گفته شد، تصویر معشوق در نخستین آثار قیصر امین‌پور متأثر از ادبیات سنتی بوده و  شاعر در این آثار بـه تقلیـد از اشـعار عرفانی قدما به توصیف معشوقی آسمانی و ازلی پرداخته است. معشوقی که قیصر در دفتر اول و دوم خود به تصویر کشیده است هنوز در عمق وجود او درونی نشده و آن دنیای پررمزورازی که بعدها، در مجموعه‌های متأخر وی جلـوه می‌کند، در آثار نخست او مشاهده نمی‌شود. قیصر در نخستین اشعار خود به سنت‌های شعری گذشته رجوع کرده و در جدال همیشگی عقل و عشق درادب عرفانی، جانب عشق را گرفته است.

آن‌سان که تویی هیچ‌کس آگه به تو نیست

راهی ز فراز عقل کوته به تو نیست

هرچند تو را هزار ره باشد، لیک

جز راه دل از هیچ رهی، ره به تو نیست

او در این تقابل، همانند شاعران پیش‌ازخود، به این موضوع اشاره می‌کند که وصال معشوق آسـمانی از راه عقل میسر نخواهد شد و تنها به‌واسطه‌ی عشق است که می‌توان بارقه‌هایی از آن را دریافت.

ای عقل که وامانده‌ی صدها رازی

تا چند به چون و چند می‌پردازی؟

یاران سفر عشق به پایان بردند

تو مرد نِه‌ای، هنوز در آغازی

قیصر در برخی اشعار متأخر خود نیز به دوگانه‌ی عقل و عشق پرداخته و ضمن طرح دیدگاه‌های انتقادی در قبال وضعیت حاکم بر جامعه و طیف روشن‌فکران و جریان روشن‌فکری، در نهایت عشق را پایان‌بخش همه‌ی مناقشات دانسته است.

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟

بیایید از عشق صحبت کنیم

اگر عشق خود علت اصلی است

چرا بحث معلول و علت کنیم؟

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

دستور زبان عشق

پرسش در مورد ذات معشوق و راز قدرت عشق و این نکته که انسان چگونه می‌تواند شخص دیگـری را آن‌چنـان برتـر ازخـود بپندارد که گاهی حتی تاحد پرستش او را عزیز و محترم بشمارد، همواره یکی از مشغولیت‌های ذهن بشر بوده است. پاسخ به این سؤال کم‌وبیش رسالت هر اندیشه‌ای و نقش شاعر در بیان زیباتر ایـن اندیـشه، رسـالت بـزرگ او است؛ با این‌حال آن‌جا که شاعر به پاسخی می‌رسد درمی‌یابد که این تمامِ پاسخ نیست، بلکه آغازی دیگر برای شگفتی و بی‌پاسخی است. قیصر امین‌پور سرمنشأ عشق زمینی را در آسمان‌ها جسته و پذیرش آن را هم‌چون سرنوشت محتوم یک موج، خارج از اراده‌ی آدمی می‌داند. 

دست عشق از دامنِ دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنک‌ه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد

او بر این باور است که عشق در تمام اجزاء کائنات جاری و ساری است و با اذعان به عظمت عشق، «زبان غزل‌خوانی» خود را عاجز از وصف آن می‌داند؛ با این‌حال به باور او این احساس عجز  نیز دربرابر موجودیت عشق ناتوان است و دمی تجربه‌ی زیست عاشقانه نه‌تنها آن را در هم می‌شکند، بلکه می‌تواند سبب میل انسان به جاودانگی گردد.

ای عشق، ای ترنم نامت ترانه‌ها

معشوق آشنای همه عاشقانه‌ها

ای معنی جمال به هر صورتی که هست

مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها

با هر نسیم، دست تکان می‌دهد گلی

هر نامه‌ای ز نام تو دارد نشانه‌ها

هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت

گل با شکوفه، خوشه‌ی گندم به دانه‌ها

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز

دریا به موج و موج به ریگ کرانه‌ها

باران قصیده‌ای است تر و تازه و روان

آتش ترانه‌ای به زبان زبانه‌ها

اما مرا زبان غزل‌خوانی تو نیست

شبنم چگونه دم زند از بی‌کرانه‌ها

کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوی تو

چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها

یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم

سودا کند دمی به همه جاودانه‌ها

تو را دوست دارم…

در سیر تحول دیدگاه قیصر امین پور نسبت به عشق و نمود آن در اشعارش به وضوح می‌توان تحـولی عظـیم را دید که به‌طور کامـل در روح و روان شـاعر، درونـی و نهادینـه شده است. با گذر از این نقطه‌ی عطف، معشوق او دیگر یک معشوق تک‌بعدی نیست که بتوان ماهیـت آن را به‌راحتی تـشخیص داد، بلکه در بسیاری از موارد تلفیقی از معشوق آسمانی و زمینی است. یکـی از جلـوه‌هـای معـشوق در آثار قیصر معـشوق آنیمایی است که در شعر وی نمود یافته است. در این نوع شعر، معشوق به‌صورتی جلـوه می‌کند که انگار از همان آغاز در روح و روان شاعر حضور پایدار و مداوم داشته و پابه‌پای او رشد کرده است.

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!

من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم

به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما

تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

این معشوق که از آغاز همراه روح شاعر بـوده و شـاعر از عهـد ازل وی را دوسـت داشته است، همان معشوق جاودانه‌ای است که در اشعار دیگر قیصر، تبدیل به عنصری اسطوره‌ای و فرازمینی می‌شود. معشوقی که رنگ و بوی معنوی داشته و شاعر به ستایش آن برمی‌خیزد، تا جایی که حتی اگر این معشوق در کنارش حضور نداشته باشد دست به آفرینش او می‌زند.

می‌خواهمت چنان‌که شبِ خسته خواب را

می‌جویمت چنان‌که لبِ تشنه آب را

محو توأم چنان‌که ستاره به چشم ِ صبح

یا شبنم ِ سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آن‌چنان که درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل

یا آن‌چنان که بال ِ پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی می‌آفرینمت

چونان که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

قطار می‌رود…

امین‌پور در شعر «قطار می‌رود» به توصیف لحظه‌ی جـدایی میـان عاشق و معشوق پرداخته است و احساس آن لحظه را چنان درست و دقیق در قالب واژه‌ها قرار داده که گمان می‌رود این توصیف برگرفته از تجربـه‌ی شخـصی خود شاعر باشد. او برای بیان این لحظه‌ که روایت آن با آن‌چه در شعر و ادبیات کلاسیک فارسی آمده، کاملاً متفاوت است، قالب شعری نیمایی را برگزیده که به‌حق انتخاب درستی است، چراکه در اعـصار گذشته، جدایی معشوق از عاشق غالباً با وسایلی چون محمل و کجاوه و همراه با کـاروان صـورت می‌گرفت، اما در ادبیات معاصر به‌دلیل وارد شدن پدیـده‌هـا و صـنایع پیـشرفته در زنـدگی، مسافرت معشوق به سرزمین‌های دوردست با وسایل دیگری صورت می‌گیـرد که قیصر این تقابل کهنه و نو را در قالب شعری نیز نشان داده است.

قطارمی‌رود

تو می‌روی

 تمام ایستگاه می‌رود

و من چقدر سـاده‌ام

کـه سـال‌های سـال

در انتظار تو

کنار این قطار رفته ایستاده‌ام

 وهمچنان

به نرده‌های ایستگاه رفته

 تکیـه داده‌ام …

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

منِ تو

یکی از وجوه تمایز اشعار عاشقانه قیصر امین پور شیوه‌ی عشق‌ورزی پاک و عفیفانه‌ی او است. او در شعر «سفر در هوای تو» عظمت معـشوق را بـه تصویر کشیده و زیبایی او را حتی برتر از زیبایی یوسف می‌دانـد، درواقع معشوق در بسیاری از اشعار او ازجمله این شعر، تمثال وجاهت و نمـاد یـک زیبایی غیرقابل‌تصور است. وی گلگشت در هوای معشوق را خوش‌ترین نـوع سـیر و سـفر می‌دانـد و در وصـف جمال او از اسم شهرهای مختلفی چون اصفهان و شیراز استفاده می‌کنـد که با گلگشت در دنیای حسنِ معشوق کاملاً متناسب است:

ای حُسن یوسف دکمه‌ی پیراهن تو

دل می‌شکوفد گل‌به‌گل از دامن تو

جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست

گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو

آغاز فروردینِ چشمت، مشهد من

شیرازِ من، اردیبهشت دامن تو

هر اصفهان ابرویت نصف جهانم

خرمای خوزستانِ من خندیدن تو

من جز برای تو نمی‌خواهم خودم را

ای از همه من‌های من بهتر، منِ تو

هر چیز و هر کس رو به سویی در نمازند

ای چشم‌های من، نماز دیدن تو!

حیران و سرگردانِ چشمت تا ابد باد

منظومه‌ی دل بر مدار روشنِ تو!

فوت‌وفن عشق

در برخی از شعرهای امین‌پور معشوق محملی است که شاعر می‌خواهد درد و رنج‌های خویش را با او درمیان بگذارد، چراکه فقط او است که دردهای عاشق را می‌فهمد -کما این‌که خودْ هم درد و هم درمان او است- و گفت‌وگویی عاشقانه بـا او می‌تواند تسکینی بر آلام روح شاعر باشد.

در شعر زیر شاعرِ عاشق از معشوق خود می‌خواهد تا منبع الهام و فوت‌کوزه‌گری شاعرانگی‌اش بوده و او را از قید و بند قافیه برهاند:

پیش بیا! پیش بیا! پیش‌تر!

تا که بگویم غم دل بیشتر

دوست‌ترت دارم از هرچه دوست

ای تو به من از خود من خویش‌تر

دوست‌تر از آن‌که بگویم چقدر

بیش‌تر از بیش‌تر از بیش‌تر

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویش‌تر

هیچ نریزد به جز از نام تو

بر رگِ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه‌اندیش‌تر

تیـشه‌ی خیال

یکی از نمونه‌های اصلی ستایش معشوق در اشعار قیصر امینپور را در شعر «رؤیای آشنا» می‌توان دید که در آن، عالم پر رمز و راز عشق با همه‌ی وجوهش به تصویر کشید شده اسـت. در این شعر، شـاعر مانند پیکـرتراشی ماهر معشوق را باتیشه‌ی خیال در وجه دلخواه خویش آفریده و سپس به ستایش او پرداخته است.

با تیـــشه‌ی خیـــال تراشـــیده‌ام تـــو را

رؤیـای آشـنای شـب و روز عمـر مـن

قیصر امین‌پور در قالب گفت‌وگویی خیالی با معشوق، عشق را نیروی محرکه‌ی گذر از خویش دانسته و قرار یافتن آدمی را در گرو وصال معشوق می‌داند.

هر چند که دلتنگ‌تر از تنگ بلورم

با کوه غمت سنگ‌تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه‌تر از دامن الوند

بشکوه‌تر از کوه دماوند، غرورم

یک عمر پریشانیِ دل بسته به مویی است

تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می‌کنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم

کز تیره‌ی نیلوفرم و تشنه‌ی نورم

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

27,132 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ

Avatar

فاطمه ارغوان


اشتراک گذاری یادداشت
3.1 8 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی ترین
جدیدترین بیشترین رای
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه