غزلیات مولوی
نویسنده: مولانا جلالالدین محمد بلخی مولوی
گوینده: احمد شاملو
انتشارات: انتشارات موسسه فرهنگی و هنری ماهور
عرفان، نقشی دیرینه و مستدام در شکلگیری جهانبینی بشریت دارد. در ایران نیز که از دیرباز مهد پرورش اُدبا و شُعرا بوده است، مرز میان ادبیات و عرفان چندان قابل تمیز نیست؛ چرا که قابلیت شعر در آفرینش جهانی دلخواه، بستر مناسبی را برای بیان اسرار مگو فراهم آورده و از دیگرسو، تبیین مفاهیم عمیق عرفانی در یک چارچوب منظوم، پذیرش آن را برای مخاطب تسهیل نموده است. در این یادداشت گوشهچشمی به اشعار عرفانی مولانا داریم و نمونههایی از اشعار مولانا در مورد خدا و عرفان را میخوانیم.
قرن چهارم را میتوان مبدأ تلاقی عرفان اسلامی و ادبیات فارسی دانست؛ اما در قرن ششم، برای نخستین بار «سنایی» با سرودن اشعار زاهدانه و تعلیمی، بهطور جدی مباحث عرفانی را در قالبهای شعری مثنوی و قصیده جای داد و پس از وی، «عطار» با کلام عارفانهی خود، سبب استمرار این مسیر گردید. با تمامی این تفاسیر، بدون شک نقطهی اوج تبلور مباحث عرفانی در شعر فارسی را در اشعار عرفانی مولانا میتوان دید.
جلالالدین محمد ابن محمد ابن حسین بلخی، شاعر مشهور ایرانی است که در دوارن حیات به نامهای «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» خوانده میشد و در قرنهای بعد از وفاتش تا به امروز، با القاب «مولانا»، «مولوی»، «رومی» و … از او یاد میشود. برخلاف تقریباً همهی دیگر بزرگان شعر و ادب ایران که اطلاعات بسیار اندکی از نام و نشان و زندگیشان برجای مانده است، زندگینامهی مولانا مشحون از اطلاعات نسبتاً جامع و درخور اعتمادی است که خوشبختانه به همراه تمامی آثار او، در گذر زمان از دستبرد حوادث مصون ماندهاند.
مولانا در تاریخ ششم ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ [و به روایتی دیگر در وخش] متولد شد. وی تا پیش از ملاقات با شمس در سال ۶۴۲ هجری قمری نیز به دلیل شهرت خانوادگی و برگزاری مجالس آموزش علوم عرفانی، از افراد سرشناس روزگار خویش بود، اما این دیدار به نقطه عطف زندگی او بدل شد و شمس دریچهای را بهروی مولوی گشود که تأثیر آن بر روح و جانش، او را به تحقیق و جستجو دربارهی خویشتن واداشت.
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده بادهشان هم خون خویش
هرکسی اندر جهان مجنون لیلایی شدند
عارفان لیلای خویش و دمبهدم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
یکی از اشعار مولانا در مورد خداآثار مولانا را میتوان در دو دستهی منظوم و منثور طبقهبندی کرد. «دیوان شمس تبریزی» (غزلها و رباعیهایی که محصول وجد و شور غنایی ناشی از همنشینی با شمس است) و«مثنوی معنوی» (از بزرگترین گنجینههای ادبیات عرفانی ایران و جهان که در معاشرت با «برهان صلاح الدین» و «حسامالدین چلبی» خلق شده) آثار منظوم مولانا را تشکیل داده و آثار منثور او نیز شامل کتب «فیه ما فیه» (مجموعهی گفتارها)، «مجالس سبعه» (مجموعهی مواعظ و مجالس) و «مکتوبات» (مجموعهی نامهها) میباشد.
عرفان و تصوف بدون عشق مفهومی ندارد؛ چرا که جوهر حقیقی عرفان، همان عشق نابی است که خداوند بر دل عارف به امانت میگذارد تا با تمسک به آن، راه رسیدن به سرمنزل مقصود را بر خود هموار کند.
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد
غرق عشقیام که غرقست اندرین
عشق های اولین و آخرین
مجملش گفتم نکردم زان بیان
ورنه هم افهام سوزد هم زبان
اشعار مولانا در مورد خدا و عرفانمیتوان گفت آنچه عرفان را از فلسفه و علم متمایز میکند، عشق است. علم به انسان همانند ماشینی در مسیر پیشرفت خود مینگرد، اما عرفان این رویکرد را مخرب دانسته و دستیابی به پیشرفت واقعی را در گرو رهایی از زندان دنیا و رسیدن انسان به مبدأ و حقیقت وجودیاش که همانا ذات خداوندی است، میداند.
چند باشی عاشق صورت بگو
طالب معنی شو و معنی بجو
صورت ظاهر فنا گردد بدان
عالم معنی بماند جاودان
از اشعار عارفانه مولانا
بخشی از کتاب صوتی غزلیات مولوی را بشنوید.
غزلیات مولوی
نویسنده: مولانا جلالالدین محمد بلخی مولوی
گوینده: احمد شاملو
انتشارات: انتشارات موسسه فرهنگی و هنری ماهور
اساس فلسفه، بهویژه پس از دورهی رنسانس، مبتنی بر کمال بیپایان انسان است؛ تا جایی که در آراء برخی فلاسفه، این رویکرد به پرستش عقل منجر شده است. در نقطه مقابل با این نگرش، عرفان مولانا نه تنها عقل را چنین نمیستاید، بلکه در برخی موارد با دیده حقارت بدان مینگرد.
پــای استـــدلالیان چــــوبیـــن بـود
پای چـــوبین سخت بیتمکین بود
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
یکی از اشعار عرفانی مولاناهمانطور که پیش از این نیز گفته شد، مبدأ عرفان، عشق است و عارف، نه با عقل و علم، که با ابزار عشق به کشف رمز وراز هستی میرود، از این رو است که عارف واقعی در پی قیل و قال نیست، چرا که حقیقت را آنچنان که هست میبیند و این نکته در اشعار مولانا در مورد خدا بسیار دیده میشود.
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همینجاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجۀ آن خانه نشانی بنمایید
یک دستۀ گل کو اگر آن باغ بدیدید
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
یکی دیگر از اشعار مولانا در مورد خدا
بخشی از کتاب صوتی مثنوی معنوی (دفتر اول) را بشنوید.
مثنوی معنوی (دفتر اول)
نویسنده: مولانا جلالالدین محمد بلخی مولوی
گوینده: ساعد باقری
انتشارات: انتشارات نیستان هنر
مولانا در شعر تمثیلی «موسی و شبان»، رهایی از قیود عقلانی را در قالب گفتوگوی ساده و صمیمی چوپانی با پروردگارش به بهترین نحو نشان میدهد.
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همیگفت ای گزیننده اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای به یادت هیهی و هیهای من
این نَمَط بیهوده میگفت آن شبان
گفت موسی با کی است این ای فلان
گفت با آنکس که ما را آفرید
این زمین و چرخ از او آمد پدید
گفت موسی های بس مدبر شدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی
این چه ژاژست این چه کفرست و فشار
پنبهای اندر دهان خود فشار
گر نبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را
گفت ای موسی دهانم دوختی
وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد تفت
سر نهاد اندر بیابانی و رفت
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهی ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
هر کسی را سیرتی بنهادهام
هر کسی را اصطلاحی دادهام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
من نکردم امر تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
چونک موسی این عتاب از حق شنید
در بیابان در پی چوپان دوید
عاقبت دریافت او را و بدید
گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
کفر تو دینست و دینت نور جان
آمنی وز تو جهانی در امان
اشعار مولانا درمورد خدا
به باور مولانا، سالک در مسیر کشف و شهود عارفانهی خویش، به این حقیقت دست مییابد که ریشهی تمامی رنجها در نفس انسان نهفته است؛ و این آگاهی از ماهیت نفس سبب میشود تا خود را بهطور تمام و کمال به معبود واگذار نماید.
یا رب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تُست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنۀ خویش
من آنِ توام مرا به من باز مده
نمونهای از اشعار عرفانی مولانااز مفاهیم مهم در اندیشهی مولانا، «مردنِ پیش از مرگ» است، «مردن» به رهایی از قید تعلقات دنیوی و وابستگیهای نفسانی اشاره دارد و «مرگ» همان مردن واقعی و پایان حیات است. به باور او، عارف واقعی کسی است که بتواند پیش از فرا رسیدن زمان مرگش، از علایق دنیوی خویش دست بردارد و به منبع عشق الهی متصل شود.
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگ است
هم از زندگی است این که ز خاموش نفیرید
یکی از مشهورترین اشعار عرفانی مولانا
اصالت شور و هیجان مولانا ناشی از نگرش عمیقی است که دربارهی انسان و جهان هستی به دست آورده است. او با نوعی وجد و شعف، احوال عرفانی خود را چنین بیان میکند:
جــانهای بسته اندر آب و گل
چــون رهند از آب و گلها شاد دل
در هوای عشق حق رقصان شود
همچو قرص بدر بینقصان شود
شور مولانا بیپایان است و فقط در قلمرو عرفانی خود او میگنجد و با هیچ فلسفه، منطق و علمی قابل محک نیست. همین شور و وجد عرفانی است که به معرفت او جذابیت بخشیده است، جذابیتی که نمونهاش را در کلام و بیان هیچ عارف دیگری نمیتوان یافت.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه