کیمیاگر
نویسنده: پائولو کوئیلو
مترجم: حسین نعیمی
انتشارات: نشر ثالث
همهی ما حتما نام کیمیاگر را شنیدهایم. کیمیاگر اثر نویسنده نامآشنای برزیلی، پائولوکوئلیوست. در نقدها و بررسیهای این کتاب گفته شده که این اثر اقتباسی از داستانی از دفتر ششم مثنوی معنوی مولوی است. خود پائولو کوئیلیو این موضوع را رد نمیکند، اما میگوید بیشتر از داستانی از خورخه لوئیس بورخس داستانش را الهام گرفته است. پائولو کوئیلیو در جوانی به تهران سفر کرده و در محضر عارفی ایرانی با اندیشههای مولوی آشنا شده است. در این یادداشت کتاب کیمیاگر را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم و دلایل از اهمیت آن میگوییم.
احتمالا اگر اینجا هستید و این یادداشت را میخوانید، دو یادداشت دیگری هم که درباره کتاب کیمیاگر نوشتیم، برای شما جذاب خواهد بود:
اگر به شنیدن نسخه صوتی این کتاب هم علاقهمندید و تصمیم نگرفتهاید این اثر را با صدای چه کسی گوش کنید، این یادداشت را به شما پیشنهاد میکنیم:
کیمیاگر
نویسنده: پائولو کوئیلو
مترجم: حسین نعیمی
انتشارات: نشر ثالث
رویای تکرارشونده در ذهن سانتیاگو، جوان چوپان ماجراجوی اندلسی میگذرد. هروقت سانتیاگو زیر درختی که در کنار کلیسا روییده میخوابد، این رویا را میبیند. در رویایش، بچهای به او میگوید که پای اهرام ثلاثه مصر گنجی را جستوجو کن. سانتیاگو برای تعبیر خوابش پیش زنی کولی میرود و کولی در کمال تعجب به او میگوید که به مصر برود.
پیرمردی عجیب و جادویی به اسم ملشیزدک که ادعا میکند پادشاه سالم است، حرف زن کولی را تکرار میکند و به سانتیاگو میگوید که این ماموریت شخصی (حدیث خویش) توست و باید به سمت اهرام حرکت کنی. ملشیزدک سانتیاگو را متقاعد کرد که گلهاش را بفروشد و راهی تانگیر شود. زمانی که سانتیاگو به تانگیر رسید دزدی همهی پولهایش را برد. به همین دلیل برای پیدا کردن کار پیش تاجر کریستال رفت. تاجر محافظهکار و مهربان به سانتیاگو درسهای زیادی داد و سانتیاگو را تشویق کرد که وارد ریسک تجارتش شود. ریسکها جبران میشوند و سانتیگو در عرض یک سال ثروتمند میشود.
سانتیاگو تصمیم میگیرد ثروتش را به پول نقد تبدیل کند تا برای انجام ماموریت شخصیش به سفرش ادامه دهد. او به کاروانی میپیوندد که از راه صحرا به سمت مصر میرفت و آنجا با مردی انگلیسی آشنا شد که در حال تحصیل در زمینه کیمیاگری بود. در طول سفر از مرد انگلیسی مطالب زیادی یاد میگیرد و در راه این سفر، سانتیاگو به نسخهی بهتری از خودش تبدیل میشود.
این خلاصهای بود از کتاب کیمیاگر، اثر پائولو کوئیلیو. در ادامه یادداشت نکتههایی درباره این کتاب که یکی از بهترین ترجمههای آن را نشر ثالث منتشر کرده، را میگوییم.
پیشنهاد میکنیم یادداشت «بهترین ترجمه کیمیاگر کدام است؟» را هم بخوانید تا بتوانید بهترین ترجمهی این کتاب را انتخاب کنید.
بنابر آنچه در کتاب کیمیاگر میخوانیم، «حدیث خویش» و یا همان ماموریت شخصی تنها وسیلهای است که فرد به کمک آن میتواند زندگی رضایتبخشی داشته باشد. در واقع جهان در صورتی میتواند به کمال برسد که همهی موجودات در آن در تلاش باشند تا ماموریت شخصی خودشان را انجام دهند و در این راه به موجودی بهتر تبدیل شوند و رشد و پیشرفت کنند و در نهایت هدفی جدید برای خودشان تعریف کنند. البته این ایده انجام ماموریت شخصی به نوعی گذر از مادیات برای دسترسی به یک خواسته معنوی است. همانطور که میبینیم، وقتی سانتیاگو میخواهد در این راه قدم بگذارد، مجبور می شود گلهاش را بفروشد و فاطیما را ترک کند. این به معنی رها کردن موفقیتهای مادی و عشق است. چرا که آنها موانعی برای رسیدن سانتیاگو به هدف شخصی خودش هستند.
کسانی که ماموریتهای شخصیشان را رها میکنند، مانند تاجر کریستال (بلورفروش)، پشیمان میشوند و نمیتوانند ثروت و لذتهای افرادی را که دنبال ماموریتهای شخصیشان رفتهاند، تجربه کنند. این ایده که هر کسی باید در زندگیش رویای شخصی داشته باشد و به دنیال آن برود، اولینبار در کتاب کیمیاگر مطرح شد.
مرد انگلیسی به سانتیاگو میگوید: « وقتی تو چیزی را با همهی قلبت بخواهی، این همان لحظهای است که تو با روح جهان نزدیک هستی.» همچنان که سانتیاگو به سفرش ادامه میدهد، متوجه میشود که با همهی موجودات به وحدت رسیده است. تمام اشیا در طبیعت با هم ارتباطی نزدیک دارند. از انسان گرفته تا شنهای بیابانی و همه به یکدیگر کمک میکنند تا هر کس به ماموریتهای شخصیش برسد.
بر اساس این رمان روح جهان تمایل دارد همهی موجودات در جهت ماموریت شخصیشان قدم بردارند. خواه سانتیاگو و خواه یک تکه آهن. برای حرکت در جهت ماموریت شخصی خودتان باید یاد بگیرید از روح جهان در جهت رسیدن به هدفتان و تصفیه آن استفاده کنید. وجه تمایز کتاب کیمیاگر با دیگر ایدههایی از این دست، در این است که میگوید برای همهی اشیا، از فلزات گرفته تا عناصر طبیعی و انسان، همه و همه ماموریتی شخصی دارند که همگی در جهت یک هدف غایی برای جهانی واحد هستند.
ترس به طور مداوم در طول سفر سانتیاگو به عنوان اصلیترین مانع موفقیت در ماموریت شخصی او ظاهر میشود. سانتیاگو شکلهای مختلفی از ترس را تجربه میکند: ترس کودکی، اینکه زن کولی رویایش را تعبیر کند. ترس مادی، از اینکه ثروتش را با عزیمت به تانگیه از دست بدهد. ترس جسمی، از اینکه در نبرد با الفیوم بمیرد. و در نهایت ترس معنوی که وقتی کیمیاگر او را وادار میکند به باد تبدیل شود، نتواند.
مربیان سانتیاگو از ملشیزدک گرفته تا کیمیاگر، همگی ترس را محکوم میکنند و آن را محصول سوءتفاهم در مورد درک چگونگی رفتار جهان با افرادی که در پی ماموریت شخصیشان هستند، میدانند. آنها میگویند اگر خیلی وفادارانه رویای خودتان را دنبال کنید، حتی مرگ هم شما را نمیترساند.
گوسفندان سانتیاگو نشانهای از موجوداتی هستند که در دنیا همیشه نسبت به ماموریت شخصیشان چشمشان کور بوده است. سانتیاگو گوسفندانش را دوست داشت. اما او به خاطر تمایل محض حیوانات به آب و غذا و نداشتن هدف شخصی، نسبت به آنها بیاحترامی نشان داد. سانتیاگو فکر میکند گوسفندانش از او به خاطر همهی سفرهای شگفتانگیزی که آنها را برده، قدردانی نمیکنند. او در کابوسی میبیند که گوسفندانش چنان کورکورانه به او اعتماد میکنند که میتواند یکی پس از دیگری آنها را بکشد، اما آنها متوجه نشوند. این گوسفندها نماد شخصیتهایی مانند تاجر کریستال و نانوا هستند که دنبال رویای شخصیشان نمیروند. این شخصیتها هم مانند گوسفندها خودشان را با خواستههای مادی و منزلت اجتماعی راضی میکنند. بر این اساس، آنها توانایی درک برخی از جنبههای آفرینش را از دست میدهند و تمایل دارند که به خاطر دلیلهایی کوچک، فرصتهای زیادی را از دست بدهند.
کیمیاگری در واقع فرایند تبدیل یک فلز کمارزش به فلزی ارزشمند مانند طلاست. از کیمیاگری به عنوان نشانهای برای تغییر سانتیاگو و حرکت به سمت ماموریت و هدف شخصیش استفاده شده است. این نماد به قدری اهمیت دارد که عنوان کتاب را به خود نسبت داده است. در کیمیاگری باید فلز پایه همهی ناخالصیهای خودش را ازدست بدهد تا به حالت تکاملی برسد. به این ترتیب، سانتیاگو هم باید در این راه همهی ناخالصیهایش را رها کند، مانند تمایل به پذیرفته شدن نزد خانواده، تمایل به زندگی به عنوان چوپان ثروتمند و حتی تمایل به زندگی در کنار فاطیما. او خودش را از این تمایلات خلاص کرد تا بتواند ماموریت شخصیش را انجام دهد و به مرحلهی بالاتری برسد.
یاد گرفتن مهارت کیمیاگری، دقیقا مانند حرکت در جهت دسترسی به ماموریت شخصی است. کیمیاگر به سانتیاگو میگوید، همهی کتابهایی که درباره مضامین کیمیاگری نوشتهاند، فقط این کار را پیچیدهتر میکنند. در حقیقت تمام اسرار کیمیاگری در لوح کوچک زمرد وجود دارد و این اسرار را نمیشود با کلمات بیان کرد. دقیقا به همین ترتیب، راههای رسیدن به هدف شخصی هم گفتنی نیست و کلمهای برای آنها وجود ندارد. فرد باید غریزهی خودش و چیزهایی که از روح جهان در خودش دارد، ارائه دهد. سانتیاگو در نهایت با گوش دادن به روح جهان، با همهی طبیعت از جمله باد و خورشید ارتباط برقرار میکند و به حالت بالاتر میرسد.
صحرا با شرایط سخت و جنگهای قبیلهای که در آن رخ داد، نماد مشکلات جدی است که برای هر کسی که به دنبال رویای شخصی خودش است، ممکن است پیش بیاید. اما در عین حال به عنوان یک معلم خیلی خوب هم برای سانتیاگو در حین سفرش به سمت اهرام عمل میکند. همانطور که کیمیاگر میگوید آزمایشها جزئی از ماموریت شخصی هستند. چرا که آنها برای رشد روحی لازمند. بیشتر از گرمای صحرا، سکوت صحرا، خلوت و تک صدایی آن سانتیاگو را آزمایش میکند. زمانی که سانتیاگو یاد میگیرد که حتی صحرا با وجود ظاهر بدون ثمرش، زندگی و روح جهان در آن جریان دارد، تصمیم میگیرد محیط پیرامونش را درک کند، و علامتهای حیات را در جایی که زمین بایر به نظر میرسد، ببیند. سرانجام او میتواند خلقت هر چیزی را حتی یک دانهی شن را تشخیص دهد و در بزرگترین آزمونی که در کتاب با آن مواجه میشود، میفهمد که او میتواند از صحرا برای تلاش در جهت تبدیل شدن به باد کمک بخواهد.
«به قلبت بگو ترس از رنج کشیدن از خود رنج کشیدن بدتر است.»
به دست آوردن هر نتیجهی جدیدی نیاز دارد به قلمروی جدیدی پای بگذاریم و این ترسناک است. اما هر ریسک بزرگی پاداشی دارد. تجربههایی که به دست میآورید، همهی این رنجها را با ارزش میکند.
حقیقت را نمیشود با دود و یا آینهها پوشاند. حقیقت همیشه استوار است. زمانی که شما در جستجوی تصمیم درست هستید، حقیقت همان چیزی خواهد بود که در برابر مشکلات تاب میآورد.
«زمانی که امروزت مثل هرروزت است، به این دلیل است که انسانها نمیتوانند اتفاقهای خوبی که با هر بار طلوع خورشید در زندگیشان اتفاق میافتد، ببینند.»
قدردانی تمرین پیدا کردن چیزهای خوب در هر روز است. زندگی میتواند به راحتی راکد و یکنواخت شود اما این بسته به این است که ما تصمیم میگیریم چه چیزهایی را در زندگیمان ببینیم.
«چون من دیگر در گذشته و یا آینده زندگی نمیکنم. من فقط مشتاق لحظه حال هستم. اگر همیشه بر لحظه حال متمرکز شوید، آدم خوشحالی میشوید»
در گذشته هیچ نکتهای وجود ندارد که بتواند شما را تعریف کند و هیچ دلیلی هم وجود ندارد که شما درباره آینده نگران و عصبی باشید. تنها چیزی که دارید لحظهی حال و امکانات آن است. نحوه تعامل شما با لحظه حال است که زندگی شما را هدایت میکند.
«این کاری است که کیمیاگران انجام میدهند. آنها نشان میدهند که وقتی ما نیت میکنیم بهتر از چیزی که هستیم، بشویم، همهی دنیای اطراف ما بهتر میشود. »
رشد، تغییر و تکامل از جنس واقعیت میشوند. تبدیل شدن به نسخهی بهتری از خودتان از همهی محیط اطرافتان بهره میبرد: سبک زندگی شما، خانوادهتان، دوستانتان و حتی جامعه اطرافتان.
«وقتی کسی تصمیم میگیرد، واقعا در حال شیرجه زدن در جریانی قوی است که او را به جایی میبرد که هیچ وقت تصورش را نداشته است.»
خیلی راحت است که در ذهنتان به جزئیات رویایتان فکر کنید. انجام دادن کارها ولی باعث ایجاد اعتماد به نفس در تصمیمگیری شما میشود. نشستن در لبهی حصار شما را به جایی نمیرساند.
«من دنیا را همانطور که دوست دارم، میبینم؛ نه آن چیزی که واقعا هست»
خیلی از اختراعات به خاطر این انجام شده که مردم تصمیم گرفتهاند دنیا را به همان گونهای که هست نپذیرند. دستاوردهای بزرگ و اختراعات با طرح ذهنی شکستن مرز غیرممکنها صورت گرفتهاند.
«رمز زندگی هفت بار شکست و هشت بار بلند شدن است»
زیرا هشتمین بار میتواند موفقیت شما باشد. بعضی از رمانهای بزرگ دنیا بعد از صدها بار رد شدن توسط ناشر، منتشر شدند و به اقبال رسیدند. خوشبختانه نویسندههای آنها هرگز تسلیم نشدند.
«اگر کسی آن چیزی که بقیه میخواهند نباشد، دیگران عصبانی میشوند. به نظر میرسد همهی آدمها دربارهی اینکه دیگران چگونه باشند و چگونه زندگی کنند، ایدهای دارند. اما در مورد زندگی خودشان، نه!»
تحت تاثیر دیگران قرار گرفتن آسان است. اما اگر مانند آنچه دیگران میخواهند زندگی کنی، بدبخت میشوی. مشورت و یادگیری از دیگران عیبی ندارد. اما مطمئن شوید اینها با خواستهها و احساسات شما هماهنگ است.
«فقط یک راه برای یادگیری وجود دارد، عمل کردن!»
شما میتوانید تحصیل کنید، کتاب بخوانید و گوش کنید تا خسته شوید. اما وقتی واقعا تجربه میکنید که عمل کنید.
در نهایت میتوان گفت که کتاب کیمیاگر هم مانند بقیه اثار پائولو کوئیلیو به ما کمک میکند کمی از زندگی عادی فاصله بگیریم و طعم شیرین زندگی ماجراجویانه را بچشیم. خواندن کیمیاگر به همهی کسانی که میخواهند در زندگی دست به تجربههای متفاوت بزنند و در این را دو دل هستند، توصیه می شود. همچنین کتاب صوتی کیمیاگر را محسن نامجو خوانده است. در این کتاب صوتی محسن نامجو با هنر آوازخوانی خود توانسته حال و هوای متفاوتی به خوانش این کتاب دهد.
کتاب کیمیاگر مانند باقی آثار کوئیلیو مدتی در ایران ممنوع بود. اما حالا با سانسور اندک منتشر شده است و میتوانید در طاقچه نسخههای الکترونیکی و صوتی متفاوتی از آن پیدا و دریافت کنید.
بخشی از کتاب صوتی کیمیاگر را بشنوید.
کیمیاگر
نویسنده: پائولو کوئیلو
گوینده: محسن نامجو
انتشارات: نوین کتاب گویا
این کتاب را با ترجمههای زیادی میتوانید در بازار پیدا کنید. اما دو ترجمه آن معروفتر است. یکی ترجمه آرش حجازی و دیگری ترجمه حسین نعیمی. ترجمهای که آرش حجازی ارائه کرده فعلا به صورت قانونی منتشر نمیشود.برای تشخیص کیفیت ترجمه کتابها لازم است با متن اصلی تطابق صورت گیرد. متاسفانه ما در این یادداشت این کار را انجام ندادهایم. اما یکی از معروفترین و پرطرفدارتین ترجمههای این کتاب را ارائه کردیم.
همانطور که در یادداشت گفتیم این کتاب از نمادها و استعارههای مختلفی برای بیان هدفش استفاده کرده است. اما در یک جمله میتوان گفت که هدف کتاب کیمیاگر این است که هر کس باید ماموریت شخصی خودش را پیدا کند و برای انجام این ماموریت تمام تلاشش را بکند.
محتوای کتاب کیمیاگر به جز کودکان، میتواند برای هر کسی مناسب باشد.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه