داریوش مهرجویی
داریوش مهرجویی را همه به عنوان کارگردان میشناسند، اما او نویسنده داستان و رمان و همچنین مترجم نیز بوده است.
بیوگرافی کوتاه داریوش مهرجویی
داریوش مهرجویی یکی از مطرحترین فیلمسازان سینمای ایران است. کسی که در دهه ۴۰ موج جدیدی را در فیلمهای ایرانی وارد کرد. با فیلم گاو نامش بر سر زبانها افتاد. فیلمی که بر اساس داستانی از غلامحسین ساعدی ساخته شده و عزتاالله انتظامی در آن بازی کرده است. مهرجویی از هفدهسالگی به سینما علاقه پیدا کرد. برای درک بهتر سینما سعی کرد زبان انگلیسی را یاد بگیرد. در بیست سالگی راهی آمریکا شد تا سینما بخواند. اما مدتی بعد سینما را رها کرد و به خواندن فلسفه روی آورد. لیسانس فلسفه را از دانشگاه UCLA گرفت. سپس به ایران بازگشت و به فیلمسازی پرداخت. به دلیل تحصیل در فلسفه، از همان ابتدا سعی کرد فلسفه را وارد سینمای ایران کند.
پس از انقلاب چند سالی به فرانسه مهاجرت کرد. اما دوباره به ایران بازگشت. در سال ۱۳۶۸ هامون را ساخت و در آن دغدغههای جوانان روشنفکر بعد از انقلاب را نشان داد.
اما فعالیتهای مهرجویی به فیلمهایش محدود نمیشوند. او دقیقا پس از پایان دوران تحصیلش، سردبیر نشریه پارسریویو شد. از اعضای هیئت مدیره موزه هنرهای معاصر تهران است و عضو هیئت ژوری بسیاری از جشنوارههای داخلی و خارجی بوده. رماننویسی هم فعالیتی است که چند سال اخیر انجام میدهد. در کنار آن چند خاطره مهم از زندگیاش را هم در کتابها گرد هم آورده است. در ادامه ۴ اثر از او را معرفی میکنیم تا با جنبه دیگری از ذهن هنرمند بزرگ کشورمان و دارنده جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه آشنا شویم.
کتابهای داریوش مهرجویی
دو خاطره: سفرنامه پاریس، عوج کلاب
در این کتاب داریوش مهرجویی دو خاطره از زندگیاش را روایت میکند.
خاطرهی اول بر میگردد به اوایل جنگ، زمانی که مهرجویی تصمیم میگیرد به فرانسه مهاجرت کند. او در این خاطره از دلیلش برای مهاجرت به فرانسه میگوید. اینکه به نظرش فرانسه بر خلاف انگلیس و روسیه، تاکنون ایران را استثمار نکرده یا اینکه شخصیتهای تاثیرگذار بر ذهن و اندیشهاش اغلب فرانسوی بودند. از این میگوید که فرانسه مامن امن برای بسیاری از نویسندگانی است که از کشور خود رانده شدهاند، مانند میلان کوندرا. مهرجویی برای جنبه داستانی بخشیدن به این خاطره، نامش را به مهرداد مالک تغییر داده.
در خاطرهی دیگر که با عنوان عوج کلاب نوشته شده، مهرجویی از ماجرای سفرش به دبی میگوید. او به همراه چهار فیلمساز دیگر به دوبی سفر کرده تا بتواند ویزای آمریکا بگیرد. در فرودگاه ماموران شروع به گشتن کیف دستیاش میکنند و مدام از او میپرسند که آیا تریاک به همراه دارد یا نه. نوع برخورد ماموران و تلاش خانه سینما برای کمک به مهرجویی در این ماجرا، آن چیزی است که در این خاطره آمده است.
دادگاه تمام شده بود، قاضی برخاست، مترجم هم پا شد، با آن پوتینهای کثیف و یغور و شلوار گلمنگلی و اونیفورم چرک یقهگشاد خود بدجور جلوی سفیدی و تمیزی عربها تو چشم میخورد. حکم دادگاه صادر شده بود مبنی بر اینکه قرصها فرستاده شود برای آزمایش تا هفتۀ دیگر… همانکه گفته بودند، بازداشت یک هفته را صادر کرده بودند… به مترجم با خشم و غضب گفتم این چه عدالتی است؟ سهروزه ما رو اینجا زندانی کردین، تا تازه چهارتا قرص رو بفرستین آزمایش کنن؟ خب، دارم راستتش رو میگم. من.. به این نظام قضایی… مترجم گفت ساکت، خوبه که اینها فارسی بلد نیستند والا جرمت بیشتر میشد.
امیر پوریا در مراسم رونمایی از این کتاب گفته است: نکته دیگری که در این کتاب وجود دارد، نقبی است که این دو خاطره به حافظهی نویسنده میزند و زمانی که او اسمی را به خاطر نمیآورد به همان شکل نگارش را انجام داده و همانطور که تفکر میکند و به یاد نمیآورد، مینویسد.
برزخ ژوری
کتاب ماجرای فیلمسازی به نام بهمن راد به قلم داریوش مهرجویی است که دعوتنامهای دریافت کرده تا عضو هیئت ژوری یک جشنواره سینمایی در کشوری اروپایی شود. زمانی که عزم سفر میکند، متوجه میشود توموری در مغزش است. دکتر با حالتی طنز درباره این تومور صحبت میکند، اما معلوم نمیشود که خوشخیم است یا بدخیم. اما قرار بر این میشود که پس از سفرش مغزش را به زیر تیغ جراح بسپارد. این موضوع باعث میشود همه سفر را در اندیشه مرگ سر کند.
کسی نمیداند چقدر از این رمان واقعیت دارد. بهمن راد همان داریوش مهرجویی است یا نه. اما با این همه، چیزی که در این رمان میخوانیم، یعنی اندیشه مرگ و مواجهه با بیماری همه برآمده از ذهن مهرجویی، فیلمسازِ فلسفهخوانده است. طنز تلخی که در این کتاب وجود دارد، در کنار حجم کم کتاب و زبان ساده و روانش، باعث میشود خواندن آن برای بسیاری جذاب باشد.
در بخشی از کتاب آمده: «خیره به سوپی بودم که جلویم گذاشته بودند …. تومور کوچک خود را دیدم که سرش را از سطح چرب و چیلی سوپ بالا آورده بود و به من میخندید. با قاشق زدم تو کلهاش، غرق شد … بعد از نقطهی دیگری سر بر آورد و برایم شکلک در آورد. دوباره آن را زدم و رفت … با قاشق سوپ را هم زدم خبری ازش نبود … نه واقعاً قوهی تخیلم به بد جایی رسیده بود … جنگ با تومور … این خودش نوعی روانپریشی پیشرفته و جنون نبود؟ آیا اینها واقعیت بودند یا خیال و وهم؟ پس چرا این قدر واضح و روشن؟»
روبرت صافاریان درباره این کتاب گفته است: «و سرانجام از زبان رمان باید گفت که کمی شلخته است. تکههای جذاب و سهلوممتنع در کتاب کم نیست. در زمانهای که رماننویسی به زبانورزی تبدیل شده است، این نوع نوشتن غنیمتی است. …. زبانی ساده و موثر. اما گویی داریوش مهرجویی هم مانند کارگردان توی قصه کلافه است و حوصلهی پرداختن به جزئیات و مرتب کردن نهایی نوشتهاش را نداشته است.»
آن رسید لعنتی
این کتاب هم رمانی است از داریوش مهرجویی که در آن از زندگی و دغدغههای هنرمندان بیواسطه مینویسد. همان زندگی جذابی که بسیاری برای داشتنش سالها خیالپردازی میکنند. مهرجویی واقعیت را بی واسطه در اختیار خوانندگان رمانش قرار داده است. ماجرای از این قرار است که بهزاد جاوید کارگردان سریالی است که صدا و سیما با اثرش موافقت کرده است. در جلسهای به او گفتند به خاطر این اثر مبلغی به او پرداخت میشود. مبلغی که با آن بهزاد میتوانست از شر بخشی از رسیدهای بدهکاریش خلاص شود. راه این خلاص شدن فقط داشتن آن رسید پرداخت لعنتی بود. رسیدی که بهزاد با اینکه بسیار برای دریافتش تلاش کرد، نتوانست به دستش بیاورد.
مهرجویی داستان را از زمانی روایت میکند که بهزاد بر اثر فشارهای روانی بسیار راهی بیمارستان میشود و خطر مرگ را رد میکند. داستان مانند دو کتاب دیگر به سادگی روایت شده و در عین حال کشش لازم برای جذب مخاطب را دارد. در این داستان مهرجویی رابطه انسان با این تکه کاغذهای کوچک را شرح میدهد. کاغذهایی که چنان آدمها را درگیر خودشان میکنند که حتی ممکن است به قیمت زندگیشان تمام شود.
سفر به سرزمین فرشتگان
این رمان داستان زندگی کسری و سیما زوجی تحصیلکرده است. تخصص کسری کامپیوتر است و سیما معلم پیانوست. آنها باوجود اینکه در رشته خود متخصصاند و ماهر، اما نمیتوانند زندگی مالی امنی برای خودشان رقم بزنند. شبی کسری میان ایمیلهایش، ایمیلی عجیب میبیند. ایمیلی که در آن گفته شده کسری برنده ۸ میلیون دلار شده و برای دریافت این جایزه باید راهی کالیفرنیا شود. او ماجرا را به سیما همسرش میگوید و قرار میشود موضوع بین خودشان بماند و به کس دیگری نگویند. سفر به سرزمین فرشتگان همانطور که از نامش مشخص است ماجرای کسانی است که از زندگی در شرایطی نامطلوب، راهی دیار گل و بلبل میشوند و رویای یک زندگی ایدئال را در سر میپرورانند. قصه «سفر به سرزمین فرشتگان» قصه مهاجرت و دل کندن از ریشههاست.
مهرجویی در این چهار کتاب با نگاهی انتقادی اما زبانی ساده دیدگاهش درباره مسائل مختلف اجتماعی را میگوید. او از مهاجرت، دغدغههای جوانان نسل اول انقلاب، روشنفکران ایرانی و زندگیشان در دوران پس از انقلاب، بیتوجهی به مهارتها و تخصص نسل جوان و مشکلات هنرمندان در داستانهایش صحبت میکند.