لوگو طاقچه
تحلیل شخصیت های برادران کارامازوف

معرفی و تحلیل شخصیت‌های کتاب برادران کارامازوف

21 بازدید

بامداد ٢٢ دسامبر سال ١٨۴٩، وقتی سرباز جوخه‌ اعدام، قرار بود تا چند لحظه دیگر لوله تفنگش را در میدان پادگان «سِمِنوفسکی» سن‌پترزبورگ به سمت جوانی بیست و هشت‌ساله نشانه برود تا آخرین نفس‌هایش را با چکاندن گلوله‌ای پایان دهد، هرگز فکر نمی‌کرد آن جوان لاغر با پیراهن رعیتی و شب‌کلاه سفید که حال کفنش شده بود، در آینده یکی از جاودانه‌ترین نام‌های جهان بشود. آن جوان اعدامی به همراه هم‌قطارانش، در آخرین لحظه با حکم سلطنتی «تزار نیکولای اول» از اعدام تبرئه و درعوض به «سیبری» تبعید شد. در آن روز، اگرچه گلوله‌ سینه‌اش را نشکافت، اما برای یک بار مُرد و دوباره زنده شد؛ رستاخیری که تمام زندگی‌اش را دستخوش تغییر قرار داد. جوان زندانی، حدوداً ٣٠ سال بعد، آخرین رمان بزرگش را با این سرنوشته‌ از «انجیل یوحنا» آغاز کرد: «آمین، آمین، به شما می‌گویم اگر دانه‌ی گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها می‌ماند؛ اما اگر بمیرد، ثمر بسیار آرد.» او که به گواه تاریخ ادبیات، «ثمر بسیاری» برای فرهنگ و اندیشه جهانی داشت، کسی نیست جز «فئودور داستایفسکی»، نویسنده شناخته‌شده‌ روس. هرآنچه از داستایفسکی به یادگار مانده، می‌تواند موضوعی برای تامل و تفکر باشد؛ حال این یادگار، «شخصیت‌های خیالی رمان» باشند، یا آدمی واقعی مثل آن «سرباز جوخه اعدام» که تنها به‌یمن دیدار چندلحظه‌ای با او در این یادداشت یادی ازش آمد. اغلب رمان‌های داستایفسکی، آثار جاودانه در تاریخ ادبیات جهان محسوب می‌شوند، اما بی‌راه نگفته‌ایم اگر رمان «برادران کارامازوف»- که سرنوشته‌ی بالا با آن آغاز می‌شود- را تاثیرگذارترین اثر ادبی او برشماریم؛ رمانی با شخصیت‌های فراموش‌نشدنی، در کنار انبوهی از مباحث جدلی پیرامون خیر و شر، خدا و شیطان، رنج و رستگاری، اخلاق و بی‌بندوباری.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

معرفی کتاب برادران کارامازوف

برادران کارامازوف

نویسنده: فیودور داستایفسکی

مترجم: احد علیقلیان

انتشارات: نشر مرکز

خرید کتاب

داستایفسکی رمان «برادران کارامازوف» را تقریباً در دو سال- از ابتدای ١٨٧٩ تا پایان ١٨٨٠- به اتمام ‌رساند. سرنخِ موضوعات طرح‌شده‌ای چون خانواده، عدالت، جنایت، وجود خدا و شر در این اثر را می‌توان در دیگر رمان‌های او نیز پیدا کرد، اما آنچه «کارامازوف‌ها» را از مابقی آثار او متفاوت می‌کند، گنجاندن شخصیت‌های جدید با افکار و ایده‌هایی که به نظر می‌رسد این بار در بالاترین سطح خود دوباره طرح‌ریزی شده‌اند. داستایفسکی برای نگارش «کارامازوف‌ها» تحقیقی گسترده در منابع ادبی قرون گذشته، کتاب‌های مذهبی، عقاید الحادی، روانشناسی جنایت‌کاران، زندگی کودکان، نظرگاه‌های فلسفی، جنبه‌های حقوقی جنایت و…، شروع کرد تا اثر یکپارچه و چندلایه درباره‌ی ارزش‌های وجودی انسان و تقابل شک و ایمان بیافریند. اگرچه به گفته‌ی برخی منتقدان، کل اثر را می‌توان «پاسخی به بی‌خدایی ایوان» -یکی از شخصیت‌ها- عنوان کرد[1]، اما رمان تنها در این محدوده نمی‌ماند و خطوط متنوعی در صورت‌بندی جهان داستانی‌اش پدید می‌‌آورد.

پیرنگ رمان را نمی‌شود بر سبیل معمولِ داستان‌های دیگر در چند سطر خلاصه کرد، اما می‌شود خط کلی داستان را حول محور زندگی «خانواده کارامازوف»، که شامل پدر خانواده، فیودور پاولوویچ کارامازوف، و سه پسرش به نام‌های دیمیتری (میتا)، ایوان، آلیوشا (آلکسی) و فرزند نامشروعی به نام اسمردیاکوف (پاول) است، ترسیم کرد. همچنین شخصیت‌های دیگری در رمان حضور دارند که به جهت ارتباط با کارامازوف‌ها تم رمان را تعیین می‌بخشند؛ از اهم آن‌ها می‌توان به گروشنکا، پدر زوسیما، کاترینا، ایلیوشا، راکیتین اشاره کرد. اگرچه برخی از آن‌ها به نسبت کمتر در داستان حضور دارند اما نقش کلیدی را در خطوط روایی رمان ایفا می‌کنند.

وقایع داستان در شهر کوچکی به نام «اسکوتوپریگنیفسک»- در روسی به معنی «آغل حیوانات»[۲] – رخ می‌دهد. راوی در همان پاراگراف اول با اذعان به «مرگ مصیبت‌بار و اسرار آمیزِ» فیودور پاولوویچ کارامازوف در «سیزده سال پیش»، خواننده را با یک تعلیق طولانی که از خلال آن بحث فلسفی و روانشناختی عمیقی از «وجود خداوند و مسئله شر» و همچنین دلالت‌های ضمنی آن بیرون می‌آید، درگیر می‌سازد. به‌رغم برادری کارامازوف‌ها، هرکدام نماینده شخصیت‌های متنوع با روانشناسی و عقاید مختلف هستند، آن‌ها در عین شباهت، تفاوت‌های بسیار بنیانی نیز باهم دارند. در این میان، اسم شخصیت‌ها، چگونگی تلفظ آن‌ها از سوی راوی و دیگر شخصیت‌ها، و همچنین عنوان «کارامازوف» بی‌دلیل و فاقد معنی نیست. این کلمه ترکیبی از واژه ترکی «کارا» (Kara) (قره) به معنی «سیاه» و «ماز» (Maz) به معنای قیر یا «لکه چربی» است، براین اساس کارامازوف به معنای «لکه سیاه» است[۳]. به نظرمی‌رسد داستایفسکی از این عنوان برای یادآوری ماهیت این خانواده استفاده کرده باشد؛ البته در رمان نیز این اصطلاح در چندین نوبت از سوی شخصیت‌ها با دلالت‌های معنایی مثل شر، بی‌بندوباری، مصیبت و صفت‌های اسفل به کار می‌رود.

داستایفسکی برای روایت داستانش از دو راوی استفاده کرده است. راوی اول، از زاویه دید اول شخص بخش عمده‌‌ای از داستان را نقل می‌کند. این راوی بی‌نام که خود در جهان داستان حضور دارد، به موجب اطلاع از «وقایعی که سیزده سال» از آن‌ها می‌گذرد، اطلاعات بیشتری به نسبت راوی‌های اول شخصی دارد که زمان حال را روایت می‌کنند. راوی به نویسنده اجازه می‌دهد تا رویدادهای داستان را از نزدیک و همچون شاهد عینی روایت کند، البته روایت او فاقد جانبداری نیست و حتی می‌توان خرده‌‌ای بر روایت او گرفت. درواقع داستایفسکی با به‌کارگیری یک سری تمهید داستانی این امکان را به خواننده می‌دهد تا روایت راوی اول شخص را با نقد روبه‌رو کند. راوی دیگر، راوی دانای کل و به تبع از زاویه سوم شخص، خارج از جهان داستان، رویدادها را نقل می‌کند. این راوی به نویسنده امکان می‌دهد تا با نقب‌زدن به ذهن شخصیت‌ها افکار و احساسات درونی‌شان را در کانون روایت بگنجاند. البته روایتگری رمان تنها محدود به این راویان نیست، داستایفسکی متون متنوعی را برای پیکربندی سرگذشت خانواده کارمازوف به‌کار می‌گیرد تا به میانجی آن‌ها نظرگاه‌های مختلف را درمورد مسئله محوری رمان صورت‌بندی کند. استفاده از این شیوه‌‌ی روایتگری به نویسنده این امکان را می‌دهد تا مباحث مورد نظر را متفاوت‌تر از استدلال‌های خشک و کلی «فلسفه» و یا تقلیل رفتار انسان به بحث‌های صرف «روانشناسی»، طرح کند. داستایفسکی در نهایت در «ژانر رمان» فعالیت دارد، و رمان شیوه اندیشه مختص به خود را دارد. از این رو، اگرچه ریشه مباحث طرح‌شده در کارامازوف‌ها را می‌توان در تاریخ فلسفه، الهیات و مکاتب روانشناختی جست‌وجو کرد، اما طرح‌ریزی و اندیشیدن به آن‌ها در قالب «رمان»، تفاوت‌های بنیادی دارد.

شما می‌توانید دیگر نسخه‌های خوب این کتاب مانند کتاب برادران کارامازوف با ترجمه پرویز شهدی یا کتاب برادران کارامازوف با ترجمه مشفق همدانی را نیز از طاقچه خریداری و دانلود کنید.

بخشی از کتاب صوتی برادران کارامازوف (با صدای سه بعدی) را بشنوید.

برادران کارامازوف (با صدای سه بعدی)

نویسنده: فئودور داستایفسکی

گوینده: آرمان سلطان‌زاده

انتشارات: آوانامه

معرفی و تحلیل شخصیت‌های کتاب برادران کارامازوف

میخاییل باختین، منتقد و نظریه‌پرداز روس، درمورد نوشته‌های انتفادی درباره شخصیت‌های آفریده‌شده‌ی داستایفسکی در فصل اول کتابش می‌نویسد: «هرگونه آشنایی با نوشته‌های انتقادی درباره داستایفسکی این تصور را در ذهن آدم به وجود می‌آورد که انگار سروکار ما نه با مولف-هنرمندی واحد که رمان و داستان می‌نوشته، بلکه با شماری اظهارات فلسفی است از زبان چندین مولف-متفکر: راسکلنیکف، میشکین، ستاوروگین، ایوان کارامازوف، مفتش اعظم و سایرین.[۴]» این گفته بدین معناست که شخصیت‌های او هرکدام مستقل از اندیشه نویسنده، جهان معنایی و گفتمانی خود را دارند؛ دیدگاه‌های که هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند و نویسنده با خلق جهانی دموکراتیک در اثر، امکان تجلی «صداها و نظرگاه‌های مختلف» را فراهم کرده است. رمان کارامازوف‌ها مصداق واقعی این دیدگاه است. بدون شک وقتی خواننده با عقاید و پرسش‌های «دیمیتری»، «ایوان»، «آلیوشا» و… روبه‌رو می‌شود، نمی‌تواند بدون پاسخی درخور-حداقل برای خود- از آن‌ها چشم پوشی کند.  

اینفوگرافیک شخصیت‌شناسی برادران کارامازوف
بستن تبلیغ

فیودور کارامازوف

فیودور، پدر خانواده و نقطه آغازین تمام تنش‌ها و درگیری‌های رمان است. با وجود اینکه در اوایل داستان مشخص می‌شود که کشته شده است، اما حضور و گذشته او، به‌ویژه روابط پیچیده‌ با سه پسر و سبک زندگی‌اش، محرک اصلی تمام اتفاقات بعدی، از جمله قتل، محاکمه و بحران‌های روحی شخصیت‌ها است. داستایفسکی اطلاعات زیادی درباره خصوصیات اخلاقی، حرکات، و افکار او ارائه می‌دهد تا ماهیت شرارت و بی‌اخلاقی وی را به تصویر بکشد. او اگرچه «کتابخانه بزرگی» در خانه دارد و از لحاظ مالی ثروت قابل توجهی اندوخته است، اما در برابر فرزندانش هرگز حق پدری را به جای نمی‌آورد. فیودور دوبار ازدواج کرده، اولین بار با زنی ثروتمند به اسم «آدلایدا» که فرزند ارشدش «دیمیتری» از اوست. ثروت پدری آدلایدا تماماً از سوی فیودور به یغما می‌رود و آخر سر هم او را ترک می‌کند. همسر دوم فیودور، دختر یتیم شانزده ساله‌ای با خلق‌وخوی مذهبی به اسم «سوفیا» است که «ایوان» و «آلیوشا» از او زاده می‌شوند. سوفیا هم آخرسر خودکشی می‌کند. فیودور فرزند نامشروع دیگری-هرچند خودش انکار می‌کند- به اسم «پاول» دارد که همه او را با لقبش «اسمردیاکوف»- به معنی بوگندو- خطاب می‌کنند. اسمردیاکوف در اصل فرزند زنی عقب‌مانده و بی‌خانمانی به نام «لیزاوتا»-با لقب بوگندو- است که فیودور کارامازوف او را به عنوان جایزه شرط‌بندی دریافت کرد و در نهایت مورد تجاوز قرار می‌دهد. لیزاوتا هنگام وضع حمل می‌میرد. اسمردیاکوف تنها فرزندی است که در خانه فیودور حضور دارد، اما نه به‌عنوان فرزندِ پدر، بلکه همچون مستخدم و آشپزِ خانه. هیچ کدام از فرزندان فیودور نزد وی پرورش نیافته‌اند، او خانه‌هاش را از فرزندان خالی کرده تا به بی‌بندوباری‌ها و میگساری خود برسد، با وجود این، همه‌ی فرزندان عنصری از پدر را به ارث برده‌اند.

دیمیتری (میتیا)

دیمیتری، فرزند ارشد فیودور، متهم اصلی قتل پدر و همچنین رقیب عشقی اوست. «گروشنکا»، زنی است که هم پدر-فیودور- در سودای اوست و هم میتیا، در عشق آتیش وی نامزدش «کاترینا» را رها می‌کند. از این‌رو، میتیا کانون اصلی بخش جنایی و دراماتیک رمان می‌شود. داستایفسکی جزئیات زیادی از افکار و احساسات، وسوسه‌ها، تندخویی‌ها و درگیری‌های درونی میتیا را ارائه می‌دهد. جزئیات پیرامون میتیا، درگیری‌هایش با پدر و رفتار سرکشانه‌اش، او را به یکی از محورهای اصلی رمان بدل کرده است. او یک فرد نظامی است و همراه با پدر بر سر اموال درگیر می‌شود، براین اساس بخش‌های زیادی از روایت به شرح زندگی آشفته و محاکمه او اختصاص دارد که به خواننده اجازه می‌دهد تا با پیچیدگی‌های شخصیتی او آشنا شود.

ایوان (وانکا)

ایوان (وانکا) فرزند دوم خانواده، روشنفکر و نماینده جنبه‌های فکری و انتقادی رمان است. او دانشگاه رفته، روزنامه‌نگار، کم‌حرف و گوشه‌گیر است. اگرچه ایوان مستقیماً در قتل پدر نقش فیزیکی نداشته، اما ایده‌ها و تئوری‌هایش تأثیر عمیقی بر نحوه رویدادن وقایع می‌گذارد. تقریباً تمام محور فلسفی رمان بر دوش عقاید و نظرگاه‌های ایوان می‌چرخد؛ عقایدی که در تز کانونی «اگر خدایی نباشد، همه چیز مجاز است» به اشکال مختلف از سوی او بیان می‌شود. پرسش‌های ایوان درباره وجود یا عدم وجود خدا، شر، رنج کودکان، آزادی و… از بنیانی‌ترین مباحث الهیاتی و فلسفی رمان محسوب می‌شوند. مایکل هولکوییست، درباره وجود چنین افکاری در آثار داستایفسکی می‌نویسند:«داستایفسکی زمانی گله می‌کرد که خداناباورانِ زمان او به‌واقع بحث‌های درخوری علیه وجود خدا مطرح نکردند، به همین دلیل، آنجا که لازم شد ایمان شخص خود را بیازماید، مجبور شد از پیش خود بحث‌هایی راجع به الحاد و خداناباوری جعل کند.[۵]» از مصادیق عینی این جمله می‌تواند خلق شخصیت ایوان توسط داستایفسکی باشد. ایوان عمیق‌ترین داستان‌ها و پرسش‌ها را دربرابر قشرمذهبی، بخصوص برادرش آلیوشا، مطرح می‌کند. از بخش‌های اساسی رمان می‌توان به داستان (شعر منثور)، «مفتش اعظم» اشاره کرد که ایوان آن را در یک مکالمه عمیق برای آلیوشا نقل می‌کند. شاید بهترین توصیف از ایوان را بتوان در کلام برادر ارشدش دیمیتری یافت، او در جایی از رمان خطاب به آلیوشا می‌گوید: «ایوان گوری بیش نیست.[۶]» و در جایی دیگر نیز دوباره در گفت‌وگو با آلیوشا می‌گوید: «ایوان خدا ندارد، اندیشه دارد.[۷]»

آلیوشا (آلکسی)

آلیوشا کوچک‌ترین فرزند و قهرمان اخلاقی رمان است. او همان ابتدا در مقدمه توسط داستایفسکی به عنوان شخصیت اصلی معرفی می‌شود. آلیوشا در صومعه رشد کرده و نماد ایمان، شفقت و انسانیت است. آلیوشا به عنوان شخصیت محوری، بین برادران و دنیای خارج از صومعه ارتباط برقرار می‌کند و از منظری نقش میانجی و تسکین‌دهنده را دارد. تقریباً همه آلیوشا را دوست دارند و با او مهربانی می‌کنند. راوی در چند گفته شخصیت وی اینگونه وصف می‌کند: «او از اولین دوستداران انسانیت بود، و اگر هم زندگی رهبانی را اختیار کرد برای آن بود که به نظرش آمد برای جانش، که می‌کوشید آن را از ظلمت معصیت برهاند و به نور عشق واصل کند، مفری آرمانی است[۸].» و در ادامه می‌گوید: «راستش، این مرد جوان هرجا که می‌رفت مورد محبت واقع می‌شد، و از اوان کودکی‌اش چنین بود.[۹]» مباحث و پرسش‌های فراوانی حول عقاید آلیوشا توسط برادران-ایوان و دیمیتری- و همچنین شخصیت‌های دیگر چون «راکیتین» مطرح می‌شود. اگرچه او شخصیتی آرام، مذهبی و مهربان دارد اما عناصر هرچند اندک از «کارامازوف‌ها» را درخود دارد. درواقع داستایفسکی نمی‌خواهد قهرمانش را فرشته جلوه دهد. برادرش دیمیتری، درجایی که درمورد شهوت و زیبایی با او صحبت می‌کند خطابش قرار می‌دهد و می‌گوید: «همگی ما کارامازوف‌ها چنان حشراتی هستیم، و هرچند تو فرشته باشی، آن حشره در تو نیز زندگی می‌کند و در خونت طوفان به پا می‌کند. طوفان‌ها، چون شهوت طوفان است[۱۰]

اسمردیاکوف (پاول)

اگرچه اسمردیاکوف در ابتدا به عنوان یک خدمتکار معرفی می‌شود، اما به سرعت به یکی از شخصیت‌های اصلی و تعیین‌کننده تبدیل می‌شود. او پسر نامشروع فیودور است و نقشی حیاتی در طرح قتل پدر ایفا می‌کند. داستایفسکی در جزئیاتی به روانشناسی شخصیت او، حسادت، کینه‌توزی و هوش موذیانه‌اش می‌پردازد. اعترافات و تعاملات او با «ایوان»، از مهم‌ترین بخش‌های رمان است که رازهای پنهانی از او را فاش می‌کند و البته گره‌ داستان را نیز می‌گشاید. اسمردیاکوف برخلاف لقبش، ظاهری آراسته دارد، و بعد از بازگشت از مسکو-که فیودور او را برای آموزش آشپزی فرستاده بود- وسواس بسیاری در پوشش به خرج می‌دهد: «روزی دوبار با وسواس بسیار به لباسش ماهوت پاک‌کن می‌کشید و بسیار علاقه داشت پوتین چرمی شیکش را با واکس انگلیسی مخصوص برق بیندازد، طوری که مثل آینه می‌درخشید. او آشپزی درجه‌ی یک از آن درآمد. فیودور پاولوویچ حقوقی به او می‌پرداخت، که تقریباً تا کوپک آخر را خرج لباس و پماد و عطر و این قبیل چیزها می‌کرد.[۱۱]» اما اسمردیاکوف نه تولد جالبی داشته و نه زندگی دل‌انگیزی دارد، او زیرک و موذی است. هوش و زیرکی او یکی از گره‌های رمان است که در آخر گشوده می‌شود.

جمع‌بندی

قدرت داستایفسکی در آفرینش شخصیت‌هایی است که بدون دخالت و تحمیل اندیشه نویسنده، عقاید خود را مطرح می‌کنند؛ نباید فراموش کرد که داستایفسکی نویسنده کاملاً مذهبی بوده، اما یکی از ملحد‌ترین شخصیت‌های ادبی جهان، «ایوان کارامازوف»، را خلق کرده است. همین کافی است تا درک کنیم که او تا چه میزان در شخصیت‌پردازی وسواس به خرج می‌داد. اگرچه از زندگی داستایفسکی می‌توان به این نتیجه رسید که او نمی‌تواند مانند «ایوان» بی‌خدا باشد، یا همچون «فیودور» بی‌بندبار، اما با شخصیت‌پردازی‌های دقیق، آدم‌های خلق کرده که تماماً در جهت مخالف او قرار دارند؛ او اجازه می‌دهد همه صحبت کنند، ویژگی‌های خودشان، عقاید خودشان، و مصیبت‌ها و شادی‌های خودشان را داشته باشند. درواقع داستایفسکی با این شیوه از شخصیت‌پردازی به جای «بیان» استدلال‌های فلسفی، زندگی آدم‌ها را «نشان» می‌دهد. ساده‌تر، آدم‌های بی‌بندوبار/ بی‌خدا/ مذهبی/ فریبگر چگونه زندگی می‌کنند؟ به اخلاق، خانواده، دوستی، کودکان، شر، خدا و… چگونه می‌اندیشند؟ و دریک کلام «احتمالاً زندگی آن‌ها» چگونه باشد؟ در رمان «برادران کارامازوف» به نمایش گذاشته می‌شود، اما این نمایش چه ویژگی‌های به شخصیت‌ها می‌دهد؟! بهترین-و بدون شک تنهاترین- راه ممکن برای پی‌بردن به این پرسش‌ها، خواندن مستقیم اثر است، پس بی‌معطلی «برادران کارامازوف» را مطالعه کنید.

منابع


١.  به نقل از امیر نصری، در آغاز رنج بود؛ خوانش برادران کارامازوف. تهران: نشر چرخ، ١۴٠١، ص ۲٣.

٢. پل استراترن، آشنایی با داستایفسکی، ترجمه: سیدرضا نوحی. تهران: نشر مرکز، ١٣٨٧، ص ۶٧.

٣. نصری، پانوشت ص ٣٣.

۴. میخاییل باختین، مسائل بوطیقای داستایفسکی، ترجمه: نصراله مرادیانی. تهران: نشر بیدگل، ١۴٠١، ص ۶٧.

۵. مایکل هولکوییست، مکالمه‌گرایی؛ میخاییل باختین و جهانش، ترجمه: مهدی امیرخانلو. تهران: نشر نیلوفر، ١٣٩۵، ص ٣٢-٣١.

۶. فیودور داستایفسکی، برادران کارامازوف، ترجمه: صالح حسینی، چاپ هشتم (ویرایش جدید). تهران: نشر ناهید، ١٣٨٧، ص ١۵٨.

٧. همان، ص ٨٣۴.

٨. همان، صص ٣۵-٣۶.

٩. همان، ص ٣٧.

١٠. همان، ص ١۵۵.

١١. همان، ص ١٨٠.

21 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ

Avatar

کاوان محمدپور


اشتراک گذاری یادداشت
3 2 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه