کتابخانه نیمه شب
نویسنده: مت هیگ
گوینده: شیما درخشش
انتشارات: آوانامه
تصور کنید اگر به جای یک بار زندگی، این شانس را داشتید که بارها و بارها زندگی کنید، چه میشد؟ خوشحالتر بودید؟ به نظرتان اگر هر زمان که از تصمیمتان پشیمان میشدید، میتوانستید به گذشته برگردید و راه دیگری را انتخاب کنید، زندگی بهتری پیدا میکردید؟ این اتفاق برای نورا سید در کتاب کتابخانه نیمهشب افتاد. نورا این فرصت را پیدا کرد که میلیونها بار زندگی کند، اما بعد از چند بار تجربهی زندگیهای مختلف، فقط یکچیز میخواست؛ زندگی خودش را! در این یادداشت وبلاگ طاقچه به نقد و بررسی رمان کتابخانه نیمهشب پرداختهایم. گفتنی است برای خرید نسخه الکترونیکی کتابخانه نیمه شب میتوانید به سایت طاقچه رجوع کنید.
اگر از طرفداران کتابخانه نیمهشب هستید و نمیدانید کدام ترجمهی آن بهتر است؟ پیشنهاد میکنیم یادداشت «بهترین ترجمه کتابخانه نیمه شب» را بخوانید.
نورا سید، دختر ۳۵سالهی افسردهای است که با گربهاش زندگی میکند. او زندگی پریشان و ناامیدی دارد. پدر و مادرش را از دست داده، مدتهاست از برادرش بیخبر است و ازدواجش با دَن را، دو روز مانده به مراسم عروسی بر هم زده. نورا با وجود تمام استعدادها و تواناییهایش در موسیقی و ورزش و علوم، قید تمام رؤیاها و آرزوهایش را زده و در یک فروشگاه کوچک لوازم موسیقی کار میکند. هفتهای یک ساعت هم به یک نوجوان پیانو درس میدهد.
داستان از جایی آغاز میشود که به او خبر میدهند گربهاش در خیابان تصادف کرده و مُرده. روز بعد با سختی تمام و با وجود اندوهش، به محل کارش میرود. اما رئیسش به او میگوید افسردگیاش باعث شده مشتریها به فروشگاه نیایند و نورا را اخراج میکند. چند ساعت بعد تنها شاگرد موسیقیاش را از دست میدهد. به دوستش ایزی پیام میدهد تا با او درد دل کند، اما ایزی جوابش را نمیدهد، و کمی بعدتر همسایهی پیرش به او میگوید دیگر به کمکش احتیاجی ندارد و از حالا پسری که در داروخانه کار میکند به او کمک خواهد کرد. نورا که حس میکند به انتها رسیده و کسی به او اهمیتی نمیدهد، به برادرش پیام میدهد و با قرصهای ضدافسردگی خودکشی میکند.
نورا زمانی که چشمانش را باز میکند خود را در ساختمانی غریب مییابد. جایی شبیه به کتابخانه؛ همهی قسمتهای آنجا کتاب چیده شده و قفسههایش تا ابد ادامه دارد. او در برابر خود خانم الم را میبیند، کتابدار دبیرستانشان که رابطهی خیلی خوبی با او داشت و همیشه اوقاتش را در مدرسه در کنار او میگذارند.
خانم الم به نورا میگوید: «اینجا جایی بین زندگی و مرگ است و تو الان در کتابخانه نیمهشب هستی. کتابهای اینجا از نظر ظاهر شبیه به هم هستند، همگی سبزند و هیچ نوشتهای بر روی جلدشان نیست.» خانم الم به نورا میگوید که همهی این کتابها انتخابهای دیگر او در زندگی هستند. تصمیماتی که او میتوانست بگیرد و اتفاقات دیگری که میتوانستند برایش پیش بیایند. خانم الم از نورا میخواهد یکی از این کتابها را بردارد و ببیند زندگی او با انتخاب دیگر چطور میشد. نورا که دوست دارد زودتر بمیرد و نمیخواهد در میانهی مرگ و زندگی دستوپا بزند، مقاومت میکند اما خانم الم اصرار دارد که شانسش را امتحان کند.
کتاب اولی که نورا برمیدارد، به زندگی مشترک او و دَن میپردازد. در این حالت این دو با هم ازدواج کردهاند اما زندگی آنها کسالتبار و همهچیز بینشان ناخوشایند است تا درنهایت نورا میفهمد دن دارد به او خیانت میکند. نورای عصبانی کتاب را برجایش میگذارد. خانم الم از او میخواهد کتاب دیگری بردارد. نورا این بار کتابی انتخاب میکند که در آن گربهاش هنوز زنده است. اما در این حالت هم گربهاش در خانه و خیلی ناگهانی میمیرد. نورا از این کتاب هم ناامید و ناراحت میشود. خانم الم میگوید این گربه درهرصورت از دست میرفت چون بیمار بود و مرگ او هرگز به خاطر بیمبالاتی و بیدقتی نورا نبوده است.
نورا بارها و بارها حالات دیگر زندگیاش را میبیند و میفهمد هیچکدام آنطور که تصور میکرده و رؤیایش را میبافته پیش نمیرود. همهی حسرتهایش در زندگی بیهوده بوده است.
بخشی از کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب را بشنوید.
کتابخانه نیمه شب
نویسنده: مت هیگ
گوینده: شیما درخشش
انتشارات: آوانامه
شخصیت اصلی رمان کتابخانه نیمهشب، نورا سید، دختری افسرده و منزوی است که بابت همهی تصمیماتش شدیداً پشیمان است و خود را سرزنش میکند. وقتی خانم الم در کتابخانه نیمهشب، کتاب «حسرتهای زندگی» نورا را بیرون میآورد و به او نشان میدهد، نورا از حجم و تعداد صفحات آن جا میخورد. خودش هم تصور نمیکرد آنقدر حسرت در زندگیاش داشته باشد. دلیل این مسئله به این بازمیگردد که نورا تعریف سخت و خدشهناپذیری از موفقیت دارد و حاضر نیست ذرهای از آن عدول کند. و وقتی نمیتواند به آنها برسد خود را بازنده و شکستخورده حس میکند. او میخواست قهرمان المپیک شود، به دانشمند بزرگی تبدیل شود، خوانندهی گروه مشهوری باشد. اما وقتی هیچکدام اتفاق نیفتاد، تبدیل به آدمی پر از حسرت و شکست شد.
نورا دائماً با خود در کشمکش است و خود را مسئول بدبختی و رنج خود و دیگران میداند. این حالت چنان حاد میشود که از ازدواج با نامزدش امتناع میکند چون مطمئن است که در آینده مادر خوبی نمیشود و باعث رنج کودکانش خواهد بود. اینچنین او در باتلاق افسردگی بیشتر و بیشتر فرو میرود و راهی جز مرگ در برابر خود نمیبیند.
پشیمانی از گذشته و یادآوری و درگیری ذهنی یکی از اختلالهای رایج و جدی روانشناختی است که میتواند تأثیر جدی بر سلامت روان و جسم انسان داشته باشد. این اختلال با احساس گناه، شرم و سرزنش خود همراه است و فرد دائماً از خود میپرسد: اگر تصمیم دیگری میگرفتم چه میشد؟ اگر این حرف را نمیزدم چه؟ چه میشد اگر طور دیگری رفتار میکردم؟ ازآنجاییکه نمیتوان به گذشته برگشت و جلوی آن اتفاقات و تصمیمات را گرفت، فرد دچار نشخوار فکری میشود و نمیتواند لحظهای از فکر کردن به گذشته دست بردارد. تحقیقات نشان داده این اختلال میتواند به افسردگی، اضطراب، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) منجر شود. در حالت حاد ممکن است فکر خودکشی هم در فرد شکل بگیرد.
روانشناسان میگویند پشیمانی اساساً اتفاق بدی نیست و حتی میتواند نتایج مثبتی هم داشته باشد. اما وقتیکه مستمراً ذهن را درگیر کند و به وسواس تبدیل شود، باید سریع دستبهکار شد و آن را کنترل کرد. ذهنآگاهی و هوشیاری اولین قدم در کنترل این اختلال است. ورزشکردن و سرگرمکردن خود با کارهای جذابی مثل فیلمدیدن و کتابخواندن یا فعالیتهای هنری هم میتواند در مهار این شرایط خیلی مؤثر باشد.
روانشناسان همینطور پیشنهاد میدهند همیشه کاغذ و خودکار همراهتان داشته باشید و افکار تکراری و آزاردهندهتان را مرتباً بنویسد. این شیوه کمک میکند این افکار از ذهنتان خارج شود تا حدی از آنها رها شوید.
اما اگر این رویکردها جواب نداد و حس میکنید با اختلال سختتری مواجهید که زندگیتان را مختل کرده، حتماً باید به مشاور یا درمانگر مراجعه کنید. درمانگر با درمانهای خاص کمک میکند به زندگی عادی بازگردید.
نورا در کتابخانه نیمهشب میتواند هر کتابی را انتخاب کند و بهواسطهی آن، وارد یک زندگی جدید شود. این اتفاق بیش از هر چیز مخاطب را به یاد مفهوم چندجهانی (Multiverse) یا جهانهای موازی میاندازد؛ فرضیهای که معتقد است کیهانهای متعددی وجود دارد و دنیای ما بخشی از یک کل بزرگتر است. اساساً این فرضیه مربوط به فیزیک و کیهانشناسی است و در اواسط قرن بیستم در محافل علمی مطرح شد. هرچند که بشر از قرنها پیش به موضوع واقعیتهای جایگزین فکر و آن را تخیل میکرده.
یکی از معروفترین آثار در این زمینه، شعری از ادگار آلنپو است که در سال ۱۸۴۸ سروده شده و از «زنجیرهی بیانتهای جهانها» صحبت میکند. مولتیوِرس یا جهانهای موازی در این چند دهه ایده و دستمایهی جذابی برای آثار هنری بوده. مخصوصاً در چند سال اخیر این موضوع خیلی جدیتر گرفته شده و داستانها و فیلمهای علمی تخیلی زیادی بر اساس آن ساخته شده است.
اما فیزیکدانها در مورد چندجهانیبودن هستی خیلی مطمئن نیستند و تاکنون دلایلی برای آن پیدا نکردهاند. بعضی این فرضیه را مطرح میکنند که اگر جهانهای دیگری هم باشد، احتمالاً از لحاظ فیزیکی متفاوت از اینجاست و زمان و فضای متفاوتی دارد. یعنی مستقل از این جهان خواهد بود و ارتباطی بین ما و آنجا نیست. با این تفاسیر علمی باید گفت اگر نسخههای متعددی از نورا در هستی باشد، احتمالاً هیچکدام شبیه اوی واقعی نخواهند بود. یعنی حتی اگر بتواند جای آنها قرار بگیرد، زندگی و تجربهی آنها شبیه به هم نخواهد بود. البته کتابخانه نیمهشب در ژانر علمیتخیلی قرار نمیگیرد و قصد نداشته بر اساس مستندهای علمی داستانش را روایت کند. این کتاب بیشتر فانتزی و ماورایی (Speculative fiction) است.
مت هیگ (متولد ۱۹۷۵) داستاننویس و روزنامهنگار انگلیسی است که هم برای کودکان و نوجوانان و هم برای بزرگسالان داستان مینویسد. او عموماً با کتاب کودک «پسری به نام کریسمس» شناخته میشود؛ اثری پرفروش که به فیلم هم تبدیل شد و بعدها چندین دنباله برای آن نوشت.
هیگ در رشتهی تاریخ و ادبیات انگلیسی درس خواند و تقریباً از سیسالگی نوشتن رمان را شروع کرد. رمانهای بزرگسال او فضایی به نسبت تیرهوتار دارند و همیشه رگههایی از افسردگی و فروپاشی شخصی و خانوادگی در آنها وجود دارد. این از تجربهی زیستهی خود هیگ میآید. او در جوانی دچار افسردگی حاد شد، به حدی که در ۲۴سالگی حس کرد به انتها رسیده و تصمیم گرفت خود را از صخره به پایین پرت کند. اما در لحظهی آخر ترسید. از این ترسید که معلول شود و زندگیاش با رنج بیشتری ادامه یابد. با همین نگرانی، منصرف شد و چند سال تمام را صرف مبارزه با افسردگی کرد. او تمام این سالها را در کتاب معروف و موفقش، «دلایلی برای زندهماندن» آورده و به رنجهایی که برده و تلاشهایش برای زندگی اشاره کرده است.
مت هیگ تا کنون ۸ رمان برای بزرگسالان نوشته که تقریباً همهشان در ژانر فانتزی و تخیلی هستند. از معروفترین آنها میتوان به «باشگاه پدران مُرده» و «چطور زمان را متوقف کنیم» اشاره کرد. باشگاه پدران مرده بر اساس هملت شکسپیر نوشته شده و داستان پسربچهای است که پدرش را از دست داده و روحش را میبیند. چطور زمان را متوقف کنیم هم رمانی تخیلی در مورد مرد ۴۰۰سالهای است که با بزرگترین شخصیتهای تاریخ مثل شکسپیر و اسکات فیتزجرالد ملاقات کرده. قرار بود فیلمی با بازی بندیکت کامبربچ از روی این رمان پرفروش و محبوب ساخته شود.
هیگ در طول دوران فعالتیش افتخارات زیادی به دست آورده و به خاطر کتابهایش نامزد و برندهی جوایز زیادی شده است.
همانطور که اشاره شد مت هیگ خود از افسردگی شدید رنج میبرد و یک بار هم تا پای خودکشی رفت. اما از اقدام منصرف شد و سعی کرد به زندگی برگردد. او میگوید یاد گرفته با افسردگیاش کنار بیاید و با آن دوست باشد. بهجای اینکه او جزئی از افسردگی باشد، افسردگی جزئی از وجودش باشد و بتواند آن را کنترل کند. او یاد گرفت در مورد این بیماری بیشتر مطالعه کند و از وضعیت دیگر بیماران تجربه کسب نماید. همینطور فهمید که نوشتن میتواند یکی از شیوههای غلبه بر افسردگی باشد. درنهایت با همراهی خانواده موفق شد از پس آن برآید.
مت هیگ معتقد است مهمترین دستاوردش این بوده که حالا قدر زندگی را میداند و ستایشش میکند. این مهمترین تز هیگ است که در کتاب کتابخانه نیمهشب به آن اشاره میکند. نورا سید زندگیهای مختلف را میبیند، انتخابهای دیگر را تجربه میکند، اما در پایان قدر زندگی واقعی خود را میداند و میخواهد به زندگی خودش بازگردد.
هیگ در کتابخانه نیمهشب از تجربهی فروپاشی روانی خودش الهام میگیرد. وقتی لبهی صخره ایستاده بود و یک قدم تا پریدن فاصله داشت، تمام زندگیاش را مرور کرد و بین مرگ و زندگی ترجیح داد زندگی را انتخاب کند. مت هیگ مثل نورای داستانش فهمید که زندگی با تمام سختیها و مشکلات ارزشش را دارد و باید آن را زیست. ستایش زندگی با تمام سختیها و رنجهایش، مهمترین انگیزهی او در نوشتن این کتاب بود.
ما تنها همین زندگی را داریم و هیچوقت نمیفهمیم که اگر تصمیم دیگری گرفته بودیم، وضعمان بهتر میشد یا بدتر. تنها چیزی که اهمیت دارد این است که برای همین زندگی تلاش کنیم و یاد بگیریم بهتر باشیم. و به قول نویسنده کتابخانه نیمهشب، تنها راه یادگرفتن، زندگی کردن است.
کتاب کتابخانه نیمهشب روایتی پرشتاب و ریتمی تند دارد. هر فصل بسیار کوتاه است و نویسنده خیلی سریع مطلبش را بیان میکند. همین باعث شده تا فرم داستانی تا حد زیادی به ساختار فیلمهای سینمایی شباهت پیدا کند و فصلهای کتاب مثل صحنههای فیلمی باشند که سریع برش خوردهاند و به هم وصل شدهاند.
مت هیگ شیوهی روایی جذابی را پیش میگیرد. او از همان جملهی ابتدایی میگوید که نورا قصد خودکشی دارد و به این شکل مخاطب را با خود همراه میکند. او در بخشهایی کوتاه زندگی این دختر را مرور میکند و به دلایل اصلی خودکشیاش اشاره میکند. گرچه بیشتر اتفاقات شوم در چند ساعت متوالی و پشتهم برای نورا رخ میدهند، اما فضاسازی خوب هیگ و لحن طنز او کمک کرده انگیزهی نورا برای خاتمه دادن به زندگیاش قابلپذیرش شود و خواننده آن را بپذیرد.
در بخش دوم داستان که نورا قرار است زندگیهای مختلف را تجربه کند، داستان از ریتم نمیافتد و نویسنده موفق میشود انسجام قصه را حفظ کند. هیگ از تکنیک کاشت و برداشت استفاده میکند؛ در قسمت اول خیلی گذرا به شخصیتهایی مثل خانم الم، برادر نورا، پدر و مادرش، دَن و یا ایزی اشاره میکند و میکوشد معرفی اولیهای از آنها بدهد. همهی این کاراکترها در بخش دوم ظاهر شده و وارد زندگی نورا میشوند. بهاینترتیب برای مخاطب آشنا هستند و او میداند که آنها قرار است چه نقشی ایفا کنند.
نویسنده پیامش را مستقیم نمیدهد و میکوشد خیلی سنجیده و در لابهلای دیالوگها و صحنههای داستانی حرفهایش را بزند. همین جذابیتهای روایی باعث شده علاوه بر استقبال خوانندگان و فروش قابلتوجه، رادیو ۴ بیبیسی هم سریالی دهقسمتی از روی این کتاب بسازد و پخش کند.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه