پیر پرنیان اندیش؛ جلد اول
نویسنده:
انتشارات: انتشارات سخن
بعضی آدمها با خود چیزی دارند که باعث میشود نشناخته دوستشان داشته باشی. یک خوی و منش منحصربهفرد، برق درخشانی در نگاه، حالتی در حرکت دستها، شیوهی استوار نشستن، یک مهربانی لایزال و یا چیزی درونی که دیده نمیشود اما از همین راه دور هم میتوان حسش کرد؛ و اینگونه تو مرید آنها خواهی شد، به دلت مینشینند و دوستشان خواهی داشت. سایه یکی از همین آدمهاست. کسی که حتی اگر ندانی که کیست و چگونه است و احوالات خاصترش چیست، بازهم دوستش داری؛ و وای بهروزی که بشناسیاش. سایه روحی لطیف و قلبی رقیق دارد. چنانکه بارها پیشآمده در طول صحبت و یا شعرخوانی بغض گلویش را فشرده، صدایش لرزیده و یا اشک بر گونهاش جاریشده است.
امیر هوشنگ ابتهاج را که سایه تخلص کرده کمتر کسی است که نشناسد. شاعری توانا که بهواسطه شعرهای دلنشینش، آوازهایی که از روی آنها خواندهشده و یا فعالیتهای دیگرش چون مشغولیت در رادیو برای سالهایی، میشناسیم. امیر هوشنگ ابتهاج تخلص سایه را برگزید و در باب دلیل انتخاب چنین تخلصی علاوه بر وصف ظرفیت معنایی این کلمه و مفاهیمی که منتقل میکند به قرارگیری مناسب آن در وزن شعر نیز اشاره کرده است.
پیشنهاد میکنیم یادداشت زندگینامه احمد شاملو را بخوانید. در این یادداشت ویدیویی با چاشنی طنز درباره زندگی و آثار احمد شاملو ساختیم.
ابتهاج در شاعری و بهخصوص غزلسرایی چنان زبردست است که از قول شهریار نقل کردهاند که او را نزدیکترین شاعر به حافظ دانسته است. این وصف را باید از شهریار پذیرفت چراکه صمیمیت و آشنایی خاصی با سایه داشته است. سایه چنان با شهریار اخت بود که خودش جایی در تعریف ردوبدل کردن غزلی بین خودشان گفته است «من و شهریار همه املاکمان مشاع بود». سایه علاوه بر اینکه در شعر نیمایی نیز تبحر داشته و دارد، استاد سرودن شعرهایی با مصرعهای کوتاه و بلند است؛ چنانکه نه سروده از وزن بیفتد و نهچندان ثقیل شود که نتوان نام شعر بر آن نهاد. سرودههایش وزین و رواناند.
توانایی سایه در درک موسیقی از یکسو و چینش کلمات به زیباترین حالت ممکن در کنار هم و خلق شعر از سوی دیگر باعث شده بود تا پیش از هر چیز، نوای شعرهایش در گوش مردمان نواخته شود. وقتی شعری از او میخوانی گویی این طنابِ موجبرداشته را از قبل میشناسی و کلمات بعدی در جای درستی از فراز و نشیب این موج مینشینند، درست همانجایی که ذهن تو منتظرش بوده است. سایه موسیقی را باعث شناختن شعر میداند و خود نیز بر همین مسیر پای نهاده و پیشآمده است. موسیقی در او درونی شده و در ناخودآگاهش جریان دارد. همین است که رقص کلمات، بینقص و درست اجرا میشود. او با زبانی فاخر و درعینحال آشنا برای ما، از چیزهایی گفته که یا خود ما هم درکش کرده و یا در آن زندگی کردهایم. او در میان پلیدیها از لطافتها سروده است.
شاهکار شعرهایش اما به گمان من «ارغوان» است. خودش در بیان اتفاق سرودن این شعر، با لطافت تمام از مراقبتهایش از پاجوشهای ظریف و تازهی درخت ارغوان کهنسال خانه و از دلبستگیاش به آن میگوید. دلبستگیای که بعدها و در فراغ باعث شد بسراید:
گویی امید از سایه جدا نمیشود. سایه طبیعت را معجزهای بزرگ مینامد. او وجود اینهمه درختان که هرکدام به شکلی هستند، درست مانند آدمانی که با یکدیگر متفاوتاند، را حیرتآور میداند. سایه همچنین عاشقانههای دلپذیری نیز سروده است. چنان لطیف میسراید که با خواندن آن، روح عشق در شما جوانه میزند و پا میگیرد. او بهخوبی آن حال و فغان و سرمستی را پیش چشم شما و در میان کلمات تصویر میکند، سپس روح عشق را در آن میدمد.
امیر هوشنگ ابتهاج بهشدت برای ما آشناست. گاه حتی بدون اینکه نامی از او بدانیم، ردی از او را بر اثری دیده یا شنیدهایم. فرقی ندارد که اهل ادبیات و خواندن شعر باشیم یا نه، جای پای سایه حتی بر آوازها و تصنیفها و ترانههای انقلابی معروفی که هزاران بار شنیدهایم هم هست. در «تو ای پری کجایی» که حسین قوامی خوانده است، در «ایران ای سرای امید» و «یادگار خون سرو» که با صدای محمدرضا شجریان شنیدهایم و در «ارغوان» که صدای گرم علیرضا قربانی بر آن نشسته است و در خیلی آثار دیگر. موسیقی جاری در شعر سایه این امکان را به خوانندگان میداد تا آن را بخوانند. درواقع در کنار مفاهیمی که در اشعار او حضور داشتند، این روح موسیقایی شعرها بود که خوانندگان را بهسوی خود جذب میکرد.
امیر هوشنگ ابتهاج سالهایی را هم به برنامهسازی در رادیو پرداخته است. ماحصل حضوری موثر در رادیو و تلاشهای بیوقفهاش، برنامهی گلها بود. برنامهای که خاطرهی مشترک همهی همنسلان من در گذران دوران کودکیشان است. زمانی که پدر و مادرهایمان پای آن برنامه مینشستند و یا در ضبط ماشین کاستهای آن را همراه داشتند و گوش میکردند. اینگونه بود که گوش همنسلان من با نوای موسیقی و آواز عجین شد و این هنر بر جانمان نشست.
جهانبینی سایه خواستنی است. سایهای که زیباترین اتفاق عالم را راه افتادن تاتیتاتی کودک پوشکبسته میداند، با آرامشی سترگ و متانتی درونی، با صداقتی که از میان چشمانش موج برمیدارد و بر زبان جاری میشود و بر قلب ما مینشیند، با اطمینان قلبی که بهسرعت به جان شنونده سرایت میکند، از زندگی میگوید. سایه در جواب سوالی که از او پرسیده بود: «راضیای از زندگی؟» عمیق میگوید «فوقالعاده»… دید وسیعش به زمان و عمر را پیش چشم من و شما پهن میکند که «اِ… ببینید! من این شانس را پیداکردهام که چیزی به اسم سمفونی ۹ بتهوون گوش کنم. کجا میتوانستم گوش کنم؟ این میز میتواند بگوید که من سمفونی ۹ را شنیدهام؟ یا بگوید که آواز ابوعطای شجریان را شنیدهام که: در نظربازی ما بیخبران حیراناند…» گفتگو ادامه دارد اما من میان بغض سایه درست بعد از «بیخبران» گیر میکنم. بغض را که فرو میدهد انگار خود او مرا به جهان ماورا پرتاب میکند. به نظرم وقتی روحی چنین لطیف و شاعرانه با عمق نگاه او به زندگی درمیآمیزد، چیزی خلق میشود که ما را در خود میبلعد و این همان جهانبینیای است که زمانی سروده: «زمان بیکرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج/ بهپای او دمی است این درنگ درد و رنج/ بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند/ روند باش/ امید هیچ معجزی ز مرده نیست/ زنده باش».
پیر پرنیان اندیش؛ جلد اول
نویسنده:
انتشارات: انتشارات سخن
چند سال پیش کتابی تحت عنوان «پیر پرنیاناندیش» به همت میلاد عظیمی و عاطفه طیه به ثمر نشست که ماحصل گفتگوهای بیپایان و دلنشین با سایه است. سایه از خاطراتش گفته است و بهنوعی تاریخ زمانهی خود را در میان این خاطرهها به گوش ما رسانده است. علاوه بر این از چهرههای مختلف دوره خود نیز در این کتاب سخن گفته و بسته به رابطهی نزدیکتر و یا دورتر خود با آنها از اتفاقهایی که بینشان جریان داشته، چیزهایی را برای خواننده تعریف کرده است. او که با نیما، شاملو، شهریار و… دمخور و همنشین بوده است خاطرههای تلخ و شیرین بسیاری با این بزرگان دارد که خواندنشان واقعا دلنشین است. این کتاب دوجلدی از آن کتابهایی است که اگر قصد خواندنش کنید بیشک آن را بر زمین نگذاشته و یکنفس تا انتها پیش میروید. چنان شیرین نگاشته شده و چنان لفظ و بیان سایه در آن شفاف آورده شده که در همان حین خواندن بارها آرزو خواهید کرد که تمام نشود و حتی غصه این را خواهید داشت که اگر تمام شود، چه خواهید کرد؟ این کتاب بهترین گزینه برای آشنایی با سایه و درک محضر اوست. سایه در آن از دوستیها، روزهای خوشی و ناخوشی، دارایی و نداری، از شیطنتهای گروهی دوستانه، از دورهم بودنها و همراهیها و ناهمراهیها گفته است. او روند شروع به کار خود در رادیو و اتفاقهایی که از سر گذرانده را نیز در این کتاب شرح داده است. او در این کتاب در میان تمام ماجراها و روزهایی که به شب رسانیده و شبهایی که صبح کرده از مجالستهایش با شهریار نیز بسیار گفته است.
پیرپرنیان اندیش؛ جلد دوم
نویسنده:
انتشارات: انتشارات سخن
از امیر هوشنگ ابتهاج شعرخوانیها و مصاحبههایی در دسترس است. دیدن آنها واقعا خالی از لطف نیست. حتی اگر کتاب را خواندید، بازهم آنها را ببینید. سایه چنان هر بار تازه است که حتی حرفهای تکراریاش هم شنیدنی است. نهتنها در کتاب که در ویدئوهای موجود نیز حاضرجوابی ناشی از هوش او و طنازیاش بهشدت هویداست. گفته بودند او را بایست «نگهبان خاطرههای چند نسل» خواند.
شعرخوانیهایش را که ببینید با بغض او مشتی در گلویتان میکوبد. آنجا که میخواند «خانه دلتنگ غروبی خفه بود» دلتان میگیرد، دلتان ناگهان بهاندازهی دل امیر هوشنگ ابتهاج تنگ میشود و وقتی به آنجا میرسد که «آه ای واژهی شوم» آه کشیدنش روحتان را خراش میدهد، نیمی از آن را با خود میبرد و باقی را زخمخورده رها میکند. شعرخوانیهای همراه با موسیقی او نیز شنیدنی است؛ گرچه آن طنازی و نکتهگوییهای سخنرانیها را ندارد و جدیتر است. آنجا که همسو با آوای ساز میخواند با هر کلمهای که از دهانش خارج میشود، با هر مکثی که میان زخمههای ساز میگذارد، با هر نفسی که تازه میکند و هر آهی که از ته حلق میکشد، روحت پر میگیرد.
سیاه مشق
نویسنده: هوشنگ ابتهاج
انتشارات: كارنامه
اشعار کتاب سیاه مشق غالبا شعرهای کلاسیک هوشنگ ابتهاج هستند. غزل سایه که بیش از سرودههای او در قالبهای دیگر، محبوب ادبدوستان و طرفداران او بوده است، در این مجموعه نیز بیشتر به چشم میخورد. غزلهای عاشقانهای که گاه با رخدادهای زمانه درهم آمیخته و نمونهای یگانه از آنچه غزل مدرن خوانده شده، به بار آورده است. موسیقی دلانگیز غزل سایه همراه با طبع لطیف و یگانهی او در بهکار بردن صنایع ادبی و درانداختن طرحی نو در قالبی کهن، او را بیشک به شاعری کمنظیر و تکرارنشدنی در روزگار معاصر تبدیل کرده است. از مثنویها، رباعیها، دوبیتیها و قطعات سایه نیر نباید بهراحتی گذشت. روح لطیف و احساسات جوشان او را در یکایک اشعارش میتوان دید اگرچه در برخی بیشتر جلوهگر شده است.
هوشنگ ابتهاج به طور کلی پیرو تفکر سوسیالیسم است. او در سال ۱۳۹۲ در مصاحبهای با مجله مهرنامه تاکید کرد که همچنان به سلامت تئوریک سوسسالیسم باور دارد و اعتقاد دارد تنها راه پیش روی بشر سوسیالیسم است.
هوشنگ ابتهاج پس از ماجرای میدان ژاله در ۱۷ شهریور تصمیم گرفت به همراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده از رادیو استعفا دهد.
همانطور که در این یادداشت گفتیم، امیر هوشنگ ابتهاج تخلص سایه را برای خود انتخاب کرده است.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه