نویسنده: فئودور داستایفسکی
مترجم: پرویز شهدی
انتشارات: انتشارات به سخن
از انبوه نظرگاههای فلسفی، ادبی، روانشناختی و… که دربارهی رمان «برادران کارامازوف» و همچنین عمق و تاثیرگذاری آثار «داستایفسکی» نوشته شده است، انتخاب یک دیدگاه برای نوشتن دربارهی این رمان بسیار دشوار است. بعد از مرور و تامل چندبارهی برخی از بهترین دیدگاهها، به این نتیجه میتوان رسید که جملهی «ویاچسلاو ایوانوف»، منتقد ادبی، شاعر و فیلسوف روس، تا حد قابل اطمینانی حق مطلب را در مورد نویسندهی هموطنش ادا میکند. بخصوص که ویاچسلاو ایوانوف در توصیف او، از عباراتی استفاده میکند که گویی پیشبینی دربارهی خوانندگان آیندهی داستایفسکی نیز است؛ فراوانی مباحثی که امروزه پیرامون آثار او مطرح میشوند شاهدی بر اعتبار ادعای ویاچسلاو ایوانوف است. او مینویسد: «داستایفسکی چندگانگی شکافها، لایهها، و ابهامهای پیشتر ناشناختهی انسان امروزی را که همان انسان همیشگی در نوترین نمود خویش است کشف کرد و نمایان گرداند و به مرزهای واقعیت برکشاند.
او از زمانهی پس از خویش پرسشهای کرد که پیشتر نکرده بودند و با نجواهای خویش پاسخهایی داد که پیشتر نداده بودند.» اعتبار این عبارات را به خوبی میتوان در «برادران کارامازوف» یافت؛ این رمان آخرین اثر و پرمناقشهترین رمان داستایفسکی است که هنوز هم نظریهپردازان پرشماری را به خود مشغول کرده است. خواندن این رمان نهتنها ما را با بسیاری از جنبههای بشر، که پیشتر ناشناخته بودند، آشنا میکند بلکه تجربهی منحصربهفردی را هم به خوانندگان خود میبخشد؛ تجربهی اینکه «رمانها چگونه میاندیشند»، تجربهی کمی نیست. با وجود شرحهای مفیدی که بر این رمان نوشته شده است، اما تجربهی خواندن مستقیم آن چیز دیگری است. خوانندگان حتماً باید جملات داستایفسکی، شیوهی روایتگری او و کنکاش عمیق در روح انسان را از طریق خود رمان تجربه کنند.
رمان «برادران کارامازوف»، آخرین اثر فئودور داستایفسکی، در سالهای ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۰ به صورت پاورقی در روزنامهی «روسکی وستنیک» منتشر شد و در سال ۱۸۸۰ به صورت کتابی مستقل به چاپ رسید. داستایفسکی تنها چهار ماه پس از انتشار این رمان از دنیا رفت و آن را به عنوان شاهکار و به تعبیری، وصیتنامهی ادبی خود بر جای گذاشت.
«کارامازوفها» به بررسی عمیقترین مفاهیم فلسفی و وجودی آدمی میپردازد. داستایفسکی در این اثر، مضامین پیچیدهای مانند ایمان و عقل، خیر و شر، گناه و رستگاری، آزادی و مسئولیت، و اخلاق در برابر بیبندوباری را از طریق درگیریهای درونی و بیرونی شخصیتهای اصلی داستان- پدر خانواده فیودور پاولوویچ و سه پسر او (دیمیتری، ایوان، و آلیوشا)- به نمایش میگذارد. هر یک از این شخصیتها نمایندهی دیدگاهها و جهانبینیهای متفاوتی هستند که در قالب یک خانواده با یکدیگر مواجهه میشوند.
شیوهی نگارش داستایفسکی در این رمان، ترکیبی از واقعگرایی روانشناختی، نقلقولهای مستقیم و پنهان و بحثهای فلسفی است. او از تمهیدات ادبی مختلفی همچون تمثیل، کنایههای دراماتیک، استعاره و تکرار موتیفها برای تعمیق مضامین اصلی استفاده کرده است. این رمان با ساختار پیچیده و چندصدایی خود، شخصیتها را در جهانی اخلاقی و معنوی به چالش میکشد.
کارامازوفها تاثیر عمیقی بر ادبیات جهان و بهویژه شخصیتهای ادبی و علمی نیز برجای گذاشته است. شخصیتهای برجستهای مانند آلبرت اینشتین این رمان را «شگفتانگیزترین چیزی که تا به حال به دست گرفتهام» نامیده است، زیگموند فروید کارامازوفها را «شکوهمندترین رمانی که تاکنون نوشته شده» توصیف کرده است. همچنین، ویرجینیا وولف دربارهاش گفته: «بر خلاف ارادهی خود به درون کشیده میشویم، گیج میشویم، کور میشویم، خفه میشویم، و در حین حال از یک سرخوشی سرگیجهآور پر میشویم. به جز شکسپیر، هیچ اثری هیجانانگیزتر از این نیست.» نیچه نیز دربارهی داستایفسکی گفته است: «تنها روانشناسی که میتوانستم از او چیزی بیاموزم». تأثیرگذاری این رمان بر روانشناسی مدرن و فلسفهی وجودی انکارناپذیر است و آن را به یکی از مهمترین آثار ادبیات کلاسیک جهان تبدیل کرده است.
داستان «برادران کارامازوف» حول محور خانوادهای نامتعارف و پر از تضاد به همین نام میچرخد که در شهر کوچک «اسکوتوپریگنیفسک» زندگی میکنند. فیودور پاولوویچ، پدر خانواده، مردی هوسران، فاسد و بیمبالات است که سه پسر خود، دیمیتری، ایوان و آلیوشا را به حال خود رها کرده است. او فرزند نامشروع دیگری به نام پاول یا اسمردیاکوف دارد که البته انکار میکند. هر یک از این پسران نمادی از یک مسیر متفاوت در زندگی هستند: دیمیتری، مردی احساساتی و پرشور که نمایندهی شور و هیجان است؛ ایوان، یک روشنفکر عقلگرا و شکاک که درگیر مسائل فلسفی است؛ آلیوشا، راهبی جوان و معتقد که به دنبال ایمان و معنویت است؛ و اسمردیاکوف، شخصیتی زیرک، حسود و کینهتوز، کسی که در قالب یک خدمتکار در خانهی پدر نقش اساسی را ایفا میکند.
داستان با بازگشت سه برادر اصلی به خانهی پدر و شکلگیری درگیریهای خانوادگی آغاز میشود. روابط پیچیدهی آنها با زنان و مسائل مالی بهسرعت تنشهای داستان را افزایش میدهد. دیمیتری به خاطر بدهیهایش و رقابت عشقی با پدرش بر سر زنی به نام «گروشنکا»، درگیریهای شدیدی با او دارد. ایوان، برادر روشنفکر، نیز وارد مسائل عاطفی و فکری با «کاترینا»، نامزد سابق دیمیتری میشود. این جدال و رقابتها به یک تراژدی بزرگ خانوادگی منجر میشود که در آن همهی اعضای خانواده بهنوعی با آن درگیر میشوند و هر یک به شیوهای متفاوت با پیامدهای آن روبهرو است.
رمان به بررسی عمیق مباحث فلسفی، ایمان، شک، خیر و شر در بستر رویدادها و روابط خانوادگی میپردازد. هر برادر تلاش میکند تا جایگاه خود را در دنیایی پر از ابهام پیدا کند و با گذشته و سرنوشت خود کنار بیاید. همچنین این رمان به ما نشان میدهد که چگونه تصمیمات و روابط گذشته میتوانند زندگی، حال و آیندهی افراد را تحت تاثیر قرار دهند.
داستایفسکی در یکی از یادداشتهایش مینویسد: «آنها مرا روانشناس میخوانند: این درست نیست. من تنها واقعگرایی هستم به مفهومی والاتر، یعنی من اعماق روح بشر را به تصویر میکشم» داستایفسکی توانست با دقت شگفتانگیزی، پیچیدگیهای روح انسان را در قالب شخصیتهایش به تصویر بکشد. هر یک از برادران کارامازوف، نمایانگر یک بخش از ذهن و روح انسان هستند و در طول رمان، درگیریهای درونی آنها به وضوح نشان داده میشود. کنکاش و بهتصویرکشیدن «اعماق روح بشر» نیاز مبرمی به دقت، پالایش و نگریستن به جنبههای مختلفِ رفتار و افکار و روان انسان دارد؛ این چیزی است که داستایفسکی به گواه روانشناسان بزرگ بهخوبی از پسش بر آمده است. اینجا فقط مختصراً به شخصیتپردازی سه برادر اصلی اشاره میکنیم، اما میتوان این پیچیدهگیها را در شخصیتهای دیگر- اسمردیاکوف و فیودور- و همچنین شخصیتهای کمتر مطرح هم نشان داد:
دیمیتری کارامازوف نمونهای بارز از انسانی پرشور و غریزی است. او درگیر یک مثلث عشقی ویرانگر با دختری پاک به نام کاترینا و زنی فریبنده به نام گروشنکا میشود. این درگیریها، نمادی از تقابل میان جنبههای پاک و پلید وجود اوست. از یک سو، او به دنبال عشق حقیقی و رستگاری است، و از سوی دیگر، غرایز حیوانی و شهوات، او را به سمت تباهی میکشاند. با وجود این، داستایفسکی در شخصیت دیمیتری نشان میدهد که او یک شورشی و یاغی است که همواره با پدر خود بر سر اموال و همچنین عشق گروشنکا درگیر است و همین مسئله او را به مظنون اصلی قتل تبدیل میکند.
ایوان، روشنفکر خانواده، نماد ذهن انسان است که در جستوجوی پاسخ به پرسشهای بنیادین زندگی است. او با استدلالهای منطقی و انکار خدا، به نوعی نیهیلیسم میرسد. داستان مشهور او، «مفتش اعظم»، قلب فلسفی رمان را میتند. در این داستان، ایوان به مسیح اعتراض میکند که چرا به مردم آزادی انتخاب داده است، درحالیکه آنها توانایی تحمل این آزادی را ندارند و یک نظام مستبد را ترجیح میدهند. ایوان با طرح داستان مفتش اعظم، سعی در بهچالشکشیدن ایمان و بنیادهای اخلاقی آن دارد؛ استدلالهای ایوان چنان نیرومندند که برخی منتقدان، علیرغم افکار مذهبی داستایفسکی، معتقدند نویسنده «بیشتر به سوی افکار ایوان تمایل داشته است تا شخصیتهای قدیسگونهاش». با این حال، ذهن منطقی او نمیتواند با عمق عاطفی و نیازهای روحی انسان کنار بیاید و در نهایت به فروپاشی روانی میرسد.
آلیوشا، کوچکترین برادر، نمایانگر ایمان و معنویت است. او با پاکی و معصومیت خود، تلاش میکند تا زخمهای خانواده را التیام بخشد و نور امید را در میان تاریکیها زنده نگه دارد. آلیوشا در طول رمان، بهعنوان یک میانجی، به رنجهای دیگران گوش میدهد و با شفقت و درک، سعی در یاریرسانی دارد. او تنها شخصیتی است که قادر است به هر سه برادر دیگر نزدیک شود و آنها را درک کند. داستایفسکی از طریق شخصیت آلیوشا، مفهوم عشق فعال را بیان میکند؛ عشقی که تنها یک احساس نیست، بلکه یک عمل است و به وسیلهی آن میتوان جهان را تغییر داد. آلیوشا در مقدمهی رمان به عنوان شخصیت اصلی معرفی شده و به دلیل پرورش در صومعه و در نهایت خروج از آن، نماد انسانیت و شفقت است.
«برادران کارامازوف» تنها به دلیل عمق روانشناختی خود مشهور نیست، بلکه ساختار ادبی و طرح فلسفی آن نیز کممانند است. داستایفسکی با مهارت خارقالعادهای، توانست یک رمان جنایی را به بستری برای بحثهای عمیق فلسفی تبدیل کند:
یکی از مهمترین ویژگیهای ساختاری «برادران کارامازوف»، چندصدایی (Polyphony) بودن آن است؛ میخائیل باختین، منتقد ادبی روس، این مفهوم را برای توصیف سبک داستایفسکی به کار میگیرد. به عقیدهی باختین، در رمانهای داستایفسکی، هیچ یک از شخصیتها بر دیگری برتری ندارد و همه دیدگاهها و صداها، فارغ از اینکه موافق یا مخالف دیدگاه نویسنده باشند، با هم در گفتگو (دیالوگ) هستند. به این معنا که خواننده با یک دیدگاه واحد روبهرو نیست، بلکه با سمفونی از صداهای متفاوت- از ایمانگرایی آلیوشا تا شکگرایی ایوان- مواجه میشود. این ساختار، به خواننده اجازه میدهد تا خود در مورد حق و باطل قضاوت کند و از دیدگاههای مختلف به مسائل نگاه کند.
داستایفسکی در این رمان، پرسشهای بنیادینی را مطرح میکند که همچنان پس از سالها، ذهن ما را به خود مشغول میسازد، فقط چند نمونه از این پرسشها را میآوریم:
الف) آیا اگر خدایی وجود نداشته باشد، همه چیز مُجاز است؟ ایوان کارامازوف این پرسش را به طرق مختلف مطرح میکند تا بیان کند، اگر خدا و مجازات الهی وجود نداشته باشد، چه چیزی انسان را از ارتکاب به گناه میتواند باز بدارد؟
ب) مسئولیت فردی ما در قبال گناهان دیگران چیست؟ داستایفسکی از طریق شخصیت «زوسیما»، این مفهوم را مطرح میکند که هر فردی، تا حدی مسئول گناهان تمام انسانهای دیگر است.
ج) آزادی چیست و چه بهایی دارد؟ داستان «مفتش اعظم»، به این مسئله میپردازد که آیا انسان آزادی مطلق را میخواهد یا ترجیح میدهد که برای رسیدن به آرامش و امنیت، از آن دست بکشد؟
این پرسشها، و پرسشهای از این دست، رمان را از یک داستان صرفاً جنایی به یک اثر جاودانه فلسفی تبدیل کردهاند. داستایفسکی با قراردادن چنین سؤالاتی در قلب داستان، به خواننده اجازه میدهد تا در کنار لذتبردن از سیر روایی پر تعلیق، به تأمل در مورد مسائل مهم زندگی خود و دیگران بپردازد؛ به عبارتی از طریق عناصر روایی ژانر رمان، آغاز به اندیشیدن دربارهی روح آدمی کند.
بخشی از کتاب صوتی برادران کارامازوف (با صدای سه بعدی) را بشنوید.
برادران کارامازوف (با صدای سه بعدی)
نویسنده: فئودور داستایفسکی
گوینده: آرمان سلطانزاده
انتشارات: آوانامه
کاربران دربارهی برادران کارامازوف تقریباً همنظرند که این رمان یکی از شاهکارهای ماندگار ادبیات جهان است. بیشتر آنها بر قدرت بینظیر داستایوفسکی در شخصیتپردازی تأکید دارند؛ شخصیتهایی زنده و پر از روح که خواننده میتواند با آنها همذاتپنداری کند و احساساتشان را درک کند. بسیاری معتقدند مفاهیم مطرحشده در کتاب – از کشمکشهای درونی انسان تا پرسشهای فلسفی دربارهی خدا، اخلاق و معنای زندگی – فراتر از زمان و مکان است و به همین دلیل این اثر برای هر نسل و فرهنگی تازه و قابل لمس میماند.
در کنار محتوای عمیق، موضوع ترجمه هم بارها مورد بحث بوده: نامهایی مثل صالح حسینی، پرویز شهدی، احد علیقلیان و اصغر رستگار در میان بهترین و روانترین ترجمهها بیشتر تکرار میشوند و کاربران هرکدام بنا به سلیقه ترجمهای را برتر دانستهاند. بعضی از خوانندگان البته از طولانی بودن کتاب و جزئیات فراوانش گلایه کردهاند، اما حتی آنها هم اذعان کردهاند که ارزش صبر و حوصله را دارد. نسخهی صوتی با اجرای آرمان سلطانزاده نیز ستایش فراوانی گرفته و تجربهی شنیداری آن برای بسیاری لذتبخش و فراموشنشدنی بوده است. در مجموع، دلیل محبوبیت این کتاب نزد خوانندگان ایرانی همان چیزی است که جهانیان هم بر آن اتفاقنظر دارند: ترکیب نبوغ داستانگویی، عمق روانشناختی و پرداختن به پرسشهای بنیادین انسانی.
«برادران کارامازوف» اثری است که شاید در نگاه اول دشوار به نظر برسد، اما هر لحظه از خواندن آن، پاداشی ارزشمند به همراه دارد. این رمان، صرفاً یک داستان سرگرمکننده نیست، بلکه تجربهای متفاوت از زیستن نیز است. داستایفسکی در این کتاب، با تسلطی بینظیر، برخی جنبههای وجودی انسان را، از تاریکترین بخشها تا روشنترین آنها، به تصویر میکشد.
خوانندگانی که به دنبال یک اثر عمیق و ماندگار هستند، نمیتوانند از «برادران کارامازوف» چشمپوشی کنند. این رمان، نهتنها شما را با یک داستان پرهیجان، اما عمیق سرگرم میکند، بلکه شما را به تأمل در مورد خود، ایمان، خانواده و جهان وا میدارد. با خواندن «کارامازوفها»، شما با شخصیتهایی آشنا میشوید که ممکن است در خودتان یا اطرافتان آنها را ببینید. داستایفسکی، به ما یادآوری میکند که زندگی پر از تناقضات است و هر فردی، مجموعهای از خیر و شر، ایمان و شک است.
به قول ویاچسلاو ایوانوف، به محض اینکه به قلمرو یکی از آثار داستایفسکی گام بگذاریم: «در مییابیم که نشانی نازدودنی بر ما حک شده است. در مییابیم که به نحوی دگرگون شدهایم. در مییابیم که جانمان از قربانیکردن نهانی عزلتی مشترک طراوتی نو کسب کرده و از عطیهی دردناک زایمانی معنوی رحمت و رستگاری یافته است، و در آن دلیلی بس اداراکناپذیر اما خرسند کننده از معنی و ارزش زندگی و رنج بهسان ستارهای تلالو آغاز کرده است.» چگونه میتوان از این همه تجربهی دگرگونکننده، آن هم تنها با خواندن رمان «برادران کارامازوف» چشمپوشی کرد؟ سفر خود را به دنیای داستایفسکی از طریق «طاقچه» آغاز کنید.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه