نویسنده: ژان تولی
مترجم: احسان کرمویسی
انتشارات: نشر چشمه
جهان ادبیات، آکنده از روایتهای حماسی و پرشکوه دربارهی جنگها و درگیریهاست؛ اما گاه داستانهایی از دل تاریخ سر برمیآورند که چنان غریب، هولناک و فراموششدهاند که بیشتر به افسانهای خیالی میمانند تا واقعیتی ثبتشده در اسناد. همینجا است که مرز میان خیال و واقعیت رنگ میبازد و خواننده درمییابد که گاه تخیل، از واقعیت عقب میماند؛ چراکه حقیقت میتواند بیرحمتر، تکاندهندهتر و تلختر از هر افسانهای باشد. رمان آدمخواران اثر ژان تولی، از همین دست روایتهاست؛ داستانی کوتاه اما کوبنده که بازخوانی فاجعهای واقعی در تابستان سوزان سال ۱۸۷۰ در روستای اوتفای فرانسه است. واقعهای آنقدر باورنکردنی که شنیدنش ذهن را به سمت افسانه و خیال میبرد، اما ریشه در واقعیتی دارد که در دل تاریکی تاریخی مدفون شده است.
ژان تولی، نویسندهی رمان معروف مغازهی خودکشی، این ماجرای تکاندهنده را باتکیهبر اسناد تاریخی و زبانی بیپروا بازسازی کرده؛ تا نه صرفاً روایتی از گذشته ارائه دهد، بلکه آینهای در برابر اکنون ما بگذارد. آدمخواران نقدی هوشمندانه بر روان جمعی، تعصب و سقوط اخلاق در زمان بحران است و شاید از همین روست که نقد این اثر، برای آن دسته از خوانندگانی که ادبیات را نه برای فراموشی، بلکه برای اندیشیدن، شناختن و بیدارماندن میخوانند، تجربهای جالب و عمیق باشد.
آدمخواران روایتی است از تاریکترین لحظههای تاریخ بشر؛ زمانی که خرد، خاموش و صدای کرکنندهی جمع، به تبر تبدیل میشود. ژان تولی، نویسندهی فرانسوی، در این رمان کوتاه، با زبانی که گاه گزارشوار و بیرحمانه است و گاه شاعرانه و سوزناک، نشان میدهد که خشونت لزوماً از چهرههای ناآشنا برنمیآید؛ بلکه ممکن است از لبخند همسایه یا حتی از نگاه دوست آغاز شود.
این اثر بر پایهی رویدادی واقعی نوشته شده که در تابستان داغ سال ۱۸۷۰، در روستای کوچک اوتفای در جنوب غربی فرانسه رخ داد. این اثر با نثری تند و بیپروا، به بازسازی جنایتی میپردازد که مردم یک روستا، زیر فشار شکستهای نظامی، شایعات بیاساس، فقر، خشکسالی، ناآگاهی، با دستان خود آن را رقم زدند؛ جنایتی علیه مردی از خودشان که پیشتر از کمکها و بزرگواریهای او بهرهمند بودند؛ اما در جنون دستهجمعی خود، نهتنها گذشتهاش را فراموش کردهاند، بلکه او را مظهر خیانت و دشمنی پنداشتند و به هولناکترین شکل او را شکنجه کردند، کشتند و حتی بدنش را تکهتکه کرده، بر آتش نهادند.
آلن دو مونی، جوانی سی و دوساله، اهل اصلاح، کار و خیرخواهی با رؤیایی روشن برای روستاییان است که بهتازگی بهعنوان معاون شهردار بوساک منصوب شده است؛ مردی که از مال و شرایط زندگی خانوادگیاش برای بهبود زندگی دیگران مایه میگذارد. آلن با اینکه بهخاطر نقص جسمی از شرکت در جنگ معاف شده است، برخلاف بسیاری از همطبقهایهایش حاضر نمیشود قرعهاش را که برای جنگ به نامش افتاده، به دیگری بفروشد. تصمیم میگیرد برای کشورش بجنگد و در نبرد با پروس شرکت کند؛ اما پیش از رفتن، راهی دهکدهای به نام اوتفای میشود تا چند کار ناتمام را که آنها نیز برای خدمت به دیگراناند به پایان برساند؛ تصمیمی که به بهای جانش تمام میشود.
فاجعهی تاریخی از یک سوءتفاهم آغاز میشود. مردم بیسواد و خشمگینی که از شکستهای ارتش فرانسه و گزارشهای روزنامهها عصبانیاند، حرفهای پسرعموی آلن را که بد فهمیده شده، بهاشتباه به او نسبت میدهند و گمان میکنند که او از پروس حمایت کرده است. در کمتر از چند دقیقه، همه چیز به مصیبتی مهارناشدنی بدل میشود. آلن که تا دقایقی پیش نزد مردم، فردی محبوب و محترم بود، ناگهان به خائن و پروسی تبدیل میشود؛ هدفی برای نفرت، خشونت و عطش انتقام.
ضرب و شتم، تحقیر، شکنجه و در نهایت قتل فجیع او، همگی در برابر چشم همان مردمی رخ میدهد که او برایشان طرحهایی مفید در سر داشت؛ اما همین مردم، او را آنچنان شکنجه میکنند که چهرهاش دیگر قابلشناسایی نیست و بدتر آنکه حتی از گوشت بدنش نیز نمیگذرند. ژان تولی با چیرهدستی، این روایت هولناک را بازسازی کرده است؛ روایتی که به سال ۱۸۷۰ بازمیگردد.
رمان آدمخواران نوشتهی ژان تولی روایتی است برآمده از دل تاریخ؛ اما نه تاریخی آشنا، نه آن روایتهای تقابل میان خیر و شر، قهرمانان بینقص و دشمنان. این اثر از دل یک واقعهی مستند در قرن نوزدهم زاده شده است؛ جنایتی هولناک در یک روستا، جایی که یک مرد بیگناه، قربانی جنونی جمعی میشود. آنچه این اثر را فراتر از یک بازخوانی تاریخی میبرد، زبان و نثر ژان تولی است؛ زبانی که با بیرحمی شاعرانهاش، حس امنیت را از خواننده میگیرد و او را به سفری ناآشنا در دل تاریکی انسان میبرد.
ژان تولی در آدمخواران نهتنها روایت را از بند بازسازی صرف رها میکند، بلکه به شیوهای هنرمندانه دست به آشناییزدایی میزند؛ مفهومی کلیدی در نظریهی فرمالیسم که به معنای فاصلهگذاری میان ادراک معمول و دریافت ادبی است. اگر در زندگی روزمره، مفهوم جمعیت با امنیت، اتحاد یا مقاومت تداعی میشود، تولی آن را وارونه میکند؛ جمعیتی که نه حافظ حق که مظهر خشم بیمنطق و آلتِ دست شایعه است. با این چرخشِ معنایی، خواننده نه با تصویری آشنا از همبستگی انسانی، بلکه با هیولایی بیچهره روبهرو میشود که دهانش را برای بلعیدن حقیقت باز کرده است.
بخشی از کتاب صوتی آدم خواران را بشنوید.
آدم خواران
نویسنده: ژان تولی
گوینده: بهرنگ علوی
انتشارات: رادیو گوشه
بدون تردید، آدمخواران اثر ژان تولی، تنها بازآفرینی یک فاجعهی تاریخی نیست؛ بلکه روایتی هولناک و درعینحال هوشمندانه از لحظهای است که تاریخ، انسان را میبلعد و خرد جمعی، به ابزاری برای جنون و مرگ بدل میشود. ژان تولی با وسواس و پیگیری شخصی، به دل تاریخ فراموششدهای در جنوب غربی فرانسه رفته؛ به گزارشهای پلیس اکتفا نکرده و قدمبهقدم در کوچههای روستایی راه رفته که یک فاجعه در آن رخ داده است. او در چشمان فرزندان نسلهای آن آدمخواران نگریسته و کلماتی را ثبت کرده که شاید هرگز بر زبان کسی نیامده بود؛ اما او در قلب این واقعیت، چیزی بیش از یک جنایت را روایت میکند. تولی نشان میدهد که چگونه قدرت جمعی میتواند از کنترل خارج شود. آدمخواران واقعی کسانی نبودند که ذاتاً جنایتکار باشند، بلکه قربانی هیپنوتیزمِ قدرت بیمرزِ جمع شدند. آنها در لحظهای بحرانی، از قدرتی بهره بردند که جمعیت به آنها بخشیده بود؛ قدرت حذف، قدرت نابودی، قدرت قضاوت بیمحاکمه.
در نگاه تاریخی – سیاسی، رمان به ما میگوید که جنایت بزرگ، نه از سوی اهریمنان که به دست مردمان معمولی و به دنبال شایعه و جهل رخ داده است. مردم روستا که آلن دو مونِی، معاون جدید شهردار را به جرم خیانت، جاسوسی و در حقیقت بدون هیچ دلیل مشخصی به قتل میرسانند و گوشتش را میخورند، نمایندهی جامعهای مستأصل، تحقیرشده و آمادهی انفجارند. فرانسهی آن روزها، کشوری است زخمی از شکست در جنگ، پر از خشم فروخورده و واخورده از نظم سیاسی متزلزل. همین فضای تاریخی، بستری است که جنایت را رقم میزند.
تولی در این رمان، مفاهیمی را که در تاریخ رسمی با شکوه توصیف میشوند؛ مانند وحدت، همبستگی ملی یا ارادهی جمعی واژگون میکند. جمعیت در این اثر، نهتنها قدرت نیست، بلکه هیولایی چند سر است که انسانیت را میدرد. در پسِ روایت تکاندهندهی تولی، پرسشی ریشهدار سر برمیآورد: تاریخ چگونه نوشته میشود؟ با صدای فاتحان یا با فریاد قربانیان؟ و وقتی تودهای از مردم عادی، خود را قاضی و جلاد میدانند، چه چیزی از انسانیت باقی میماند؟
در رمان آدمخواران، آنچه بیشتر از صحنههای هولناک قتل و تکهتکه کردن یک انسان بیگناه روح را میخراشد، روان جمعی مردمی است که در یک چشم بههمزدن، از همسایگان مهربان به جلادانی تشنهی خون تبدیل میشوند. میتوان گفت این رمان، نمایش روان آدمهایی است که در هیاهوی جنگ، ترس، خشم و جهل، مرز میان انسان بودن و هیولا بودن را از میان برمیدارند. از این منظر، کتاب نهتنها بازسازی یک جنایت که واکاوی عمیق روانشناسی جمعی است.
در روان جمعی آدمخواران، سهگانهای وهمناک در جریان است: ترس، شایعه و انتقام. ترس از دشمن، از شکست. شایعههایی که در نبود آگاهی ریشه میدوانند و انتقامی که چون راهی به دشمن واقعی ندارد، بهسوی سادهترین و بیدفاعترین قربانی نشانه میرود: آلن، مردی خیرخواه، تنها و شاید بیش از حد نجیب.
مردم روستا، در غیبت آگاهی، به جادوی جمع پناه میبرند. آنها سواد چندانی ندارند، در فقر و قحطی به سر میبرند، فرزندانشان در قبال دریافت پول بهجای کسانی که قرعهی جنگ به نامشان افتاده به میدان رفتند و جانشان را از دست دادهاند. در چنین شرایطی مردم به دنبال معنا هستند و معنا را در دشمنسازی مییابند. قتل آلن، آیینی ناخودآگاه برای بازگرداندن حس تسلط بر دنیایی آشفته است و آدمخواری نه جنایتی بیرونی که مکانیسمی درونی است؛ مکانیسم فروپاشی هویت فردی در دل بحران و جایگزینی آن با هیولای جمعی. حتی زبانِ روایت ژان تولی، با نوسان میان شاعرانهترین توصیفها و بیرحمانهترین گزارشها، این دوگانگی روانی را بازتاب میدهد: انسان و ضدانسان، وجدان و خشونت، میل به همدلی و تمایل به انهدام.
آدمخواران، هشداری است برای همهی انسانها؛ یادآوری این واقعیت تلخ که فاصلهی میان انسان متمدن و هیولای درون، گاه به باریکی یک شایعه یا هیجان جمعی است. این رمان، آدمها را با لحظههایی روبهرو میکند که در آن خشم کورِ جمعیت، حقیقت را لگدمال میکند و انسانها، بیآنکه خود بدانند، در میان هیاهوی «ما»، به جنایتی تن میدهند که هیچگاه از یک «من» انتظار نمیرفت.
بیشتر خوانندگان آدمخواران ژان تولی، این رمان کوتاه اما نفسگیر را مثل یک سیلی به باورهای خوشخیال انسانی توصیف کردهاند. مخاطبان در نظراتشان با زبانی پر از شوک و حیرت از تجربهای حرف میزنند که گرچه تنها یکی دو ساعت طول کشیده؛ اما ذهنشان را برای همیشه تسخیر کرده است. آنها از داستانی واقعی و باورنکردنی میگویند که انسان را در آستانهی جنون جمعی، به درندهای خونخوار تبدیل میکند و از شکنجهای دردناک که مرحلهبهمرحله روح خواننده را خرد میکند.
نکتهای که بارها در نظرات تکرار شده، این است که اگرچه داستان در قرن نوزدهم و در روستایی دورافتاده رخ داده، اما بازتاب آن را میتوان در رفتار امروز جامعه، فضای مجازی و جَوزدگیهای کورکورانه هم دید. این کتاب برای بسیاری تلنگر بوده تا باور کنند که از هر انسانی، هر کاری برمیآید اگر عقل و اخلاق به تعصب و تقلید واگذار شوند. بسیاری از خوانندگان هشدار دادهاند که این کتاب برای افراد حساس مناسب نیست و برخی هم از خود پرسیدهاند: «آیا ما واقعاً لیاقت عنوان اشرف مخلوقات را داریم؟»
رمان آدمخواران فقط دربارهی قتل وحشیانهی یک مرد نیست؛ داستان سقوط انسانیت است. ماجرایی واقعی از زمانی که خشم و ترس، جای عقل و انساندوستی را گرفت. ژان تولی با دقت و مهارت، روایتی را بازگو میکند که شاید متعلق به گذشتهای دور باشد؛ اما حقیقت این است که بسیار به امروز ما نزدیک است و از ما میپرسد آیا ممکن است در شرایطی مشابه، همان تصمیمهای وحشتناک را بگیریم؟
آدمخواران هشداری به همهی ما است؛ تلنگری به وجدان که گاهی در هیاهوی زندگی روزمره به خواب میرود. یادمان میآورد فاجعه همیشه از جایی شروع نمیشود که کسی فریاد بزند، بلکه از جایی آغاز میشود که صدایی شنیده نمیشود، کسی نمیپرسد، کسی اعتراض نمیکند. خواندن این رمان آسان نیست؛ تلخ است و دردناک؛ اما مهم؛ چون با خواندنش، مجبور میشویم از خودمان بپرسیم: «اگر من آنجا بودم، چه میکردم؟» این پرسشی است که تولی بیهیاهو در دل ما میکارد و بیپاسخ میگذارد تا خودمان، پاسخش را پیدا کنیم. برای خرید، دانلود و مطالعهی کتاب آدمخواران سری به طاقچه بزنید و این کتاب و کتابهای مشابه آن را ببینید.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه