لوگو طاقچه
خرید کتاب با تخفیف
راهنمای خواندن صد سال تنهایی

راهنمای خواندن صد سال تنهایی

33 بازدید

«سفرکردن» تنها به معنای عزیمت از نقطه‌ای به نقطه دیگر نیست، بلکه در خود، «تجربه‌‌ی جدید» و «خاطره» را هم دارد. اصلاً سفر یعنی مجموعه‌ای از دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها و لمس‌کردن‌های جدید؛ یعنی تجربه‌ی چیزهای که تا آن لحظه به این شکل تجربه نکرده‌ایم. اگر شما فقط از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر جابه‌جا شوید ولی در آخر چیزی به تجربه‌‌ی شما اضافه نشود و هیچ خاطره‌ای برای «بازگویی» نداشته باشید، عملاً سفر نکرده‌اید، بلکه فقط «جابه‌جا» شده‌اید. خُب، با این پیش‌فرض یادآوری مکان‌ها، شخصیت‌ها، اتفاقات و… اصلی‌ترین و مهم‌ترین عنصر هر سفری است. رمان «صد سال تنهایی» این امکان را به خواننده می‌دهد تا سفری شگفت‌انگیز به شهر-روستای «ماکوندو» داشته باشد. شهری که در هیچ نقشه‌ی جغرافیایی پیدا نمی‌شود و هیچ تور گردشگری برایش تبلیغ نمی‌کند، اما شهروند دارد، کوچه و خیابان و خانه و درخت و… دارد، و هر لحظه در آن حادثه‌ای شگفت‌انگیز رخ می‌دهد؛ عجب شهری! بنابراین این شهر می‌تواند «خاطره»ی یک سفر پر از تجربه‌های جدید را برایمان به همراه داشته باشد؛ یک تجربه‌ی خیالی شگفت‌انگیز. اما سفر به چنین شهر عجیب‌غریبی بدون شک نیاز به «راهنما» دارد تا در انبوه نام‌های شبیه به هم، و اتفاقات خارق‌العاده گم نشوید. این یادداشت سعی می‌کند نقش راهنمای سفر به ماکوندو را بازی کند. شما بعد از خواندن دستورالعمل‌ها می‌توانید بال‌های کتاب را- مثل بال هواپیما، یا پرنده- از روی «طاقچه» باز کنید و با خیال راحت سفری شگفت‌انگیز را با صرف کمترین هزینه تجربه کنید.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

معرفی مختصر صد سال  تنهایی

رمان «صد سال تنهایی» شناخته‌ترین اثر «گابریل گارسیا مارکز» است که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد. این رمان نه‌تنها به‌سرعت به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان تبدیل شد، بلکه تاثیر شگرفی بر ادبیات آمریکای لاتین و حتی جهان گذاشت، و به بیش از چهل زبان ترجمه شد.

«صد سال تنهایی» همچنین یکی از برجسته‌ترین آثار در سبک «رئالیسم جادویی» محسوب می‌شود که در آن، عناصر جادویی و غیرواقعی به شکل «کاملاً طبیعی» در بستر یک داستان واقع‌گرا روایت می‌شوند. داستان، سرگذشت هفت نسل از خانواده‌ی بوئندیا را در روستای خیالی «ماکوندو» روایت می‌کند و مضامینی چون تنهایی، عشق، مرگ، جنگ و تکرار تاریخ را به تصویر می‌کشد. نویسنده، با تلفیق بی‌نظیر واقعیت و خیال، رویدادهای جادویی و غیرممکن را از طریق لحن راوی به صورت «کاملاً عادی» در زندگی روزمره‌ی مردم ماکوندو جای می‌دهد. این اثر در نهایت به یک چرخه‌ی بی‌پایان از تولد، مرگ و تکرار می‌پردازد که در آن، مرز بین واقعیت و خیال محو می‌شود و هر شخصیت به دنبال یافتن معنای زندگی خود در میان هیاهوی تاریخ و سکوت تنهایی است. این رمان، نقش انکارناپذیری در اعطای «نوبل ادبیات» به گارسیا مارکز داشت[۱].

خلاصه رمان صد سال تنهایی

صد سال تنهایی

نویسنده: گابریل گارسیا مارکز

مترجم: محمدرضا سحابی

انتشارات: انتشارات جامی

«صد سال تنهایی» روایت رخدادهای پرفراز و نشیب چند نسل از خانواده‌ی «بوئندیا» در روستای خیالی «ماکوندو» است. داستان، با سفر «خوزه آرکادیو بوئندیا» و همسرش «اورسولا ایگوآران » آغاز می‌شود که برای فرار از گذشته و یافتن سرزمینی جدید، ماکوندو را در دل جنگل بنا می‌کنند. ماکوندو، در ابتدا از دنیای بیرون کاملاً منزوی است و توسط خانواده‌ی بوئندیا با قوانینی که خودشان وضع کرده‌اند اداره می‌شود، اما با گذشت زمان، ورود غریبه‌ها، کشف‌های جدید و ابزارهای مدرن، آرامش ماکوندو به تدریج از بین می‌رود. همه‌ی نسل‌های رمان با سرگذشتی عجیب و تکراری مواجه هستند. اعضای خانواده بوئندیا- که بسیاری از آن‌ها نام‌های شبیه به هم دارند- مدام درگیر عشق‌های ممنوعه، جاه‌طلبی‌های سیاسی و تنهایی عمیقی هستند؛ گویی نفرینی از نسل‌های پیشین دامان آن‌ها را گرفته است. «صد سال تنهایی»، از جنگ‌های داخلی تا رونق ناگهانی «صنعت موز» و نابودی روستا بر اثر سیل، تصویری عمیق از تاریخ، جامعه و اساطیر آمریکای لاتین ارائه می‌دهد.

راهنمای سفر به ماکوندو

رمان «صد سال تنهایی» به دلیل حجم زیاد شخصیت‌ها، تکرار نام‌ها و اتفاقات پیچیده، می‌تواند برای بسیاری از خوانندگان چالش‌برانگیز باشد. یکی از مضامین اصلی رمان، نحوه‌ی تکرار تاریخ به صورت دایره‌ای است؛ هر نسل محکوم به تکرار اشتباهات نسل قبل و جشن گرفتن پیروزی‌های آن‌هاست. برای به تصویر کشیدن این نکته، نویسنده به شخصیت‌های داستانی- اعضای خانواده‌ی بوئندیا- نام‌های بسیار معدودی داده است. قابل انتظار است که تشخیص تفاوت بین افرادی که نام یکسانی دارند، گاهی اوقات دشوار باشد. بخصوص که این نمایش یکسانی از اهداف رمان محسوب می‌شود. درواقع «صد سال تنهایی» تلاش می‌کند از طریق چرخه‌ی تکرارها در خانواده‌ی بوئندیا، نشان دهد طبیعت انسانی به طور کامل تغییر نمی‌کند. همچنین گارسیا مارکز با نوشتن این رمان درصدد نشان‌دادن شکل و درک دیگری از مفهوم «واقعیت» و تمام دلالت ضمنی آن بوده، اینکه واقعیت را می‌توان به معنای دیگر هم فهمید، واقعیت هر آنچه برای ما روایت شده و اکنون در تجربه‌ی مستقیم ما وجود دارد نیست، بلکه واقعیت اجماعِ یک جمعیت خاص است. بنابراین در هنگام مطالعه‌ی اثر- سفر به ماکوندو- بهتر است، به چهارچوب و مضامین داستان، سبک نگارش اثر، و ویژگی و نسب خانوادگی شخصیت‌ها در داستان توجه شود تا در هزارتوی اتفاقات «ماکوندو» سرگردان نشویم.

الف) چهارچوب و مضامین داستان:

همانطور که گفته شد، مکان داستان، در روستای خیالی «ماکوندو» جریان دارد؛ روستایی که توسط «خوزه آرکادیو بوئندیا» و همسرش «اورسولا ایگوآران» تاسیس می‌شود. محور داستان، روایت هفت نسل از این خانواده است -شش نسل تقریباً مفصل و نسل هفتم کوتاه. اگرچه طرح داستان پرش‌های زمانی متعددی دارد، اما خط اصلی آن پیرامون همین هفت نسل تنظیم شده است. چندین مضمون اصلی را می‌توان در رمان شناسایی کرد که هریک از آن‌ها حول محور چند شخصیت جریان دارد. با شناسایی مضامین می‌توان هم رخدادهای داستانی را به یادآورد و هم شخصیت‌هایی که درگیر این مضامین هستند. 

بسته به نوع نگاه خواننده لیست مضمون‌های داستان کم و زیاد می‌شوند اما به نظر می‌رسید مضامین مثل: دایره‌ای بودن زمان، عشق و تمایلات جنسی، تنهایی، جادو در برابر واقعیت، پیشرفت و تمدن، مرگ، جنگ و کشتار، خانواده، سرنوشت و اراده‌ی آزاد بیشترین مضامین تکراری رمان باشد. مضمون‌‌ها از طریق شخصیت‌های بخصوصی در بطن رمان ارائه می‌شوند، یعنی برخی شخصیت‌ها بیشترین کارکرد را  برای مضمون هدف بر دوش می‌کشند. مثلاً مضمون «جنگ و کشتار» بیشتر از طریق شخصیت‌های مثل «سرهنگ آئورلیانو بوئندیا» و «خوزه آرکادیو دوم»- که تنها شاهد قتل عام کارگران شرکت موز است- ارائه می‌شود. مضامین، چهارچوب داستان را چینش می‌کنند و با یادآوری آن‌ها می‌توان خطوط اصلی رمان را به هم دیگر پیوند داد. پس شما می‌توانید با تهیه‌ی لیستی از مضامین و قراردادن شخصیت‌ها و رخدادها در کنار آن، خطوط داستان را نظم ببخشید. لیستی از مضامین تهیه کنید.

بخشی از کتاب صوتی صد سال تنهایی را بشنوید.

صد سال تنهایی

نویسنده: گابریل گارسیا مارکز

گوینده: مهدی پاکدل

انتشارات: نوین کتاب گویا

ب) سبک رئالیسم جادویی:

هر داستانی منطق خاص خود را دارد. اگر خواننده نتواند منطق حاکم بر اثر را شناسایی کند، به احتمال قوی ارتباطی هم با «جهان داستان» برقرار نمی‌کند. منطق اثر، شیوه‌ی ارائه‌ی روایت را نظم می‌بخشد و غیرمستقیم به خواننده می‌گوید که چگونه رویدادهای حاکم بر جهان داستان را معنا کند. بخشی از این منطق را می‌توان در «سبک اثر» شناسایی کرد.

سبک نگارش صد سال تنهایی، «رئالیسم جادویی» است. اگر بخواهیم رئالیسم جادویی را تنها در یک جمله تعریف کرده باشیم باید بگوییم: رئالیسم جادویی یعنی «ارائه واقع‌گرایانه امر جادویی». خُب قبول داریم این جمله کمی گنگ است. بهتر است بیشتر توضیح دهیم: «واقعگرایی» یعنی هر چیزی که با منطق جهان پیرامون ما یکسان باشد، از روابط علت و معلولی تبعیت کند، وجودش نیاز به اثبات نداشته باشد و قابل تجربه‌ی حسانی باشد. مثلاً اینکه شما دارید این یادداشت را می‌خوانید یک عمل واقعی است که یکی از معلول‌های توانایی «خواندن» شماست. یا وجود حیواناتی مثل «اسب» روی کره زمین «واقعیت» دارد؛ ما اسب‌ها را می‌بینیم، لمس می‌کنیم و… . هیچ کس با دیدن امر واقعی «شگفت‌زده»- به معنای عدم باورپذیری- نمی‌شود. کدامیک از شما نیاز دارید وجود «اسب» بر کره زمین، یا «خورشید» در کائنات را اثبات کنید؟! قطعاً نیازی ندارید چون در تجربه‌ی مستقیم شما حضور دارند. اما «امر جادویی» اینگونه نیست.

 امر جادویی یعنی هر چیزی که با تبیین عقلانی در تضاد باشد، یعنی خرد و تجربه‌ی انسانی آن را پذیرش نکند. «اسب»، حیوانِ چهارپا گیاه‌خوار، وجود واقعی دارد، اما «اسب تک‌شاخ بالدار»، چون- البته متاسفانه- در تجربه‌ی انسانی وجود ندارد، پس امر جادویی محسوب می‌شود. بدون شک وقتی دوستتان بگوید یک اسب تک‌شاخ با بال‌های برافراشته روی پشت بام دیده، باور نخواهید کرد، حتی احتمال دارد او را به توهمی بودن متهم کنید.

سبک رئالیسم جادویی تلاش می‌کند همین «امر جادویی» را مثل یک «امر واقعی» نشان دهد. یعنی در «جهان داستان»، شخصیت‌ها و البته لحن راوی، طوری با امر جادویی برخورد دارند که انگار «واقعیت» دارد. شخصیت‌های داستان، از اینکه با یک امر جادویی (با همان تعریفی که گفتیم) روبه‌رو می‌شوند نه‌تنها «شگفت‌زده» نمی‌شوند، بلکه آن را مثل یک «امر کاملاً عادی روزمره» باور می‌کنند. دقت داشته باشید «شگفت‌زدگی» از یک رویداد به معنای عدم باورپذیری آن است، پس نیاز به «اثبات» دارد. در «صد سال تنهایی»، شگفت‌زدگی به این معنا وجود ندارد. مثلاً وقتی «رمدیوس خوشگله» در صحنه‌ای از رمان با ملحفه‌ها با آسمان می‌رود، نه راوی داستان و نه هیچکدام از شخصیت‌ها، عروج رمدیوس را امری غیر معمول نمی‌دانند و مثل حادثه «شگفت‌انگیز» با آن برخورد ندارند، حتی «فرناندا» بعد از پرواز «رمدیوس» دعا می‌کند که خدا حداقل ملحفه‌هایش را پس بگرداند! وجود «حصیر پرنده» در رمان، بارانی که «چهار سال و یازده ماه و دو روز» بدون توقف می‌بارد، تولد «پسربچه‌ای با دم خوک» و یا «طاعون بی‌خوابی» در ماکوندو، همگی از عناصر جادویی «صد سال تنهایی» هستند که از طریق نحوه‌ی روایتگری راوی به امری معمولی و عادی بدل می‌شوند.

شناخت این شیوه از روایتگری بسیار به درک و یادآوری داستان کمک می‌کند. در حقیقت گارسیا مارکز از این سبک برای نشان‌دادن درک متفاوت «واقعیت» در آمریکای لاتین سود گرفته است؛ اینکه «واقعیت»، در حقیقت اجماع بیناذهنی جامعه خاص است؛ «واقعیت» همان چیزی است که در قراردادی نانوشته، همه‌ی ما آن را «واقعی» می‌دانیم. این اجماع مهم است، چون روابط ما را با دیگران و جهان پیرامون‌مان تعریف می‌کند. بنابراین، در سبک «رئالیسم جادویی» دنبال معانی سمبلیک نباشید، عروج «رمدیوس خوشگله»، یا «حصیر پرنده» نماد چیز خاصی نیست، بلکه برای ارائه‌ی درک متفاوتی از «واقعیت» در جهان داستان قرار داده شده‌اند. نویسنده از طریق ارائه‌ی رویدادها و شخصیت‌های جادویی، می‌خواهد تاریخ جدیدی از مفهوم واقعیت ارائه دهد.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

ج) معرفی شخصیت های کتاب صد سال تنهایی

شاید بزرگ‌ترین چالش هنگام خواندن رمان «صد سال تنهایی» اسم شخصیت‌ها باشد. تعدد شخصیت‌ها، اسم‌های شبیه به هم و حضور آن‌ها در زمان‌های متعدد یادآوری را دشوار می‌کند. یکی از راه‌های یادآوری تهیه‌ی «شجره‌نامه» است. بهتر است در طول خواندن، یک شجره‌نامه از خانواده‌ی «بوئندیا» برای خودتان ترسیم کنید. این شجره نامه کتاب صد سال تنهایی به شما کمک می‌کند تا تفاوت بین «آئورلیانو»های مختلف و «خوزه آرکادیو»های گوناگون را بهتر متوجه شوید.

برای تهیه‌ی شجره‌نامه می‌توانید بر «ویژگی‌ها» و «لقب» شخصیت‌ها تمرکز داشته باشد. هر شخصیتِ داستانی ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد که این ویژگی پیرامون «مضامین مشخص» (به قسمت مضامین داستان در این یادداشت برگردید) و «رویدادهای مشخص» تنظیم شده است. همچنین ویژگی برخی از شخصیت‌ها را می‌توان با «شخصیت مقابل» او بهتر درک کرد[۲]. اجازه دهید این روش با چند شخصیت بدون ترتیب نسلی امتحان کنیم:

اورسولا ایگوآران

همسر «خوزه آرکادیو بوئندیا» و مادر «سرهنگ آئورلیانو بوئندیا»، «خوزه آرکادیو» و «آمارانتا» است. او با همسرش «ماکوندو» را بنیان می‌نهد و بیش از ١٢٠ سال عمر می‌کند. او یکی از شخصیت‌هایی است که می‌تواند چرخه‌هایی را که خانواده از سر می‌گذراند، به وضوح ببیند و ویژگی‌های مرتبط با نام‌های آئورلیانو و خوزه آرکادیو را تشخیص دهد. اورسولا زنی سخت‌کوش و خستگی‌ناپذیر است. حتی وقتی در پیری کور می‌شود، توانایی منحصربه‌فردی در یافتن اشیای گمشده دارد. روایت تولد فرزندی با «دم خوک» به دلیل ازدواج‌های دورن خانوادگی از طریق او به نسل‌های بعدی خانواده منتقل می‌شود.

سرهنگ آئورلیانو بوئندیا

فرزند اورسولا و خوزه آرکادیو بونئدیا، اولین کسی ست که در ماکوندو به دنیا می‌آید. با چشمانی باز متولد می‌شود که گویی نشان از موهبت روشنی دارد. در کودکی گوشه‌گیر و ساکت است اما در بزرگسالی شخصیتش متحول می‌شود. افکار و رفتارش‌هایش او را به محوری‌ترین شخصیت سیاسی رمان بدل می‌کند. در ابتدا عاشق «رمدیوس موسکوت»-دختر شهردار ماکوندو- می‌شود. رمدیوس خیلی زود می‌میرد و سرهنگ دیگر ازدواج نمی‌کند، اما از زن‌های مختلف فرزندانی به دنیا می‌آورد. همه‌ی فرزندان او «آئورلیانو» نام دارند؛ از «پیلار ترنرا» پسری به اسم «آئورلیانو خوزه» و از زنان دیگر ١٧ آئورلیانو. رمان، با صحنه‌ی ایستادن او در مقابل جوخه‌ی اعدام و یادآوری‌اش برای «کشف یخ» همراه پدرش شروع می‌شود.

رمدیوس خوشگله

دختر «سانتاسوفیا دلاپیداد» و « آرکادیو»، رمدیوس زیباترین زن ماکوندو و جهان است. او هشت ماه از عمرش را بدون نام سپری می‌کند. آرزوی داشتن او، مردان را به کام مرگ می‌کشد. رمدیوس که تاثیر خود بر مردان را درک نمی‌کند، معصوم و ساده‌دل باقی می‌ماند. روزی، او جلوی چشم همگان به آسمان می‌رود و ماکوندو را برای همیشه ترک می‌کند.

فرناندا دل کارپیو

همسر «آئورلیانو دوم» و از خانواده‌ی اشرافی اما ورشکسته است. او رفتاری اشرافی، متکبرانه و بسیار مذهبی دارد. فرناندا در اصل بین چند هزار دختر انتخاب شده تا در کارناوال محلی ماکوند با «رمدیوس خوشگله» رقابت کند. فرناندا نقطه‌ی مقابل رمدیوس خوشگله است. اگرچه او با خانواده‌ی بوئندیا وصلت کرده و سه فرزند از آئورلیانو دوم دارد، اما برای همیشه در میان خانواده همچون فردی بیگانه باقی می‌ماند‌.

آئورلیانوی دوم

برادر دوقلوی «خوزه آرکادیوی دوم» و یکی از سه فرزند «آرکادیو» و «سانتا سوفیا دلاپیدا» است. او شخصیتی پرهیجان، تندخو، لذت‌گرا و چاق دارد. تمام عمرش با همسرش «فرناندا» اختلاف دارد و رابطه‌ای آشکار و نهان با « پترا کوتس» دارد. رابطه‌ی عاشقانه و شور و شوق او با پترا کوتس حتی به دام‌هایی که با هم پرورش می‌دهند سرایت می‌کند و در نهایت او را به مردی بسیار ثروتمند تبدیل می‌کند. آئورلیانو دوم بر اثر بیماری گلو، در همان لحظه که برادر دوقلویش می‌میرد، فوت می‌کند و در جریان تدفین جسدش با او جابه‌جا می‌شود.

خوزه آرکادیوی دوم

برادر دو قلوی «آئورلیانوی دوم» و  شخصیت مقابل اوست. اورسولا معتقد است که او  هنگام تولد با برادرش جابه‌جا شده، چون خوزه آرکادیو صفات «آئورلیانوها» را دارد. خوزه آرکادیوی دوم از دیدن اعدام در سنین پایین وحشت‌زده شده و مانند «سرهنگ آئورلیانو بوئندیا» چهره‌ی لاغر، استخوانی، گوشه‌گیر و به طور فزاینده‌ای اهل مطالعه دارد. خوزه آرکادیو دوم بیشتر عمرش را در آزمایشگاه و به مطالعه دست‌نوشته‌های ملکیادس می‌گذراند. او تنها شاهد و بازمانده‌ی اعتصاب کارگران شرکت موز است، اما کسی روایت او از قتل عام کارگران توسط شرکت موز را باور نمی‌کند.

ملکیادس

کولی‌ای که شگفتی‌های تکنولوژیکی را به ماکوندو می‌آورد و با خانواده‌ی بوئندیا دوست می‌شود. ملکیادس اولین کسی است که در ماکوندو می‌میرد. او به‌عنوان راهنمای «خوزه آرکادیو بوئندیا» در جستجوی دانش و علم است. بارها می‌میرد و زنده می‌شود، حتی پس از مرگ، برای راهنمایی نسل‌های دیگر بوئندیاها بازمی‌گردد. دست‌نوشته‌های مرموز و غیرقابل رمزگشایی ملکیادس، سرانجام در پایان رمان رمزگشایی می‌شوند. این دستنوشته‌ها شامل «پیشگویی کل تاریخ ماکوندو» است!

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

جمع‌بندی

مطالعه رمان «صد سال تنهایی» نیازمند اندکی شکیبایی و توجه به جزئیات است. اگر با رویکردی ساختاریافته و با تمرکز بر مضامین داستان، ویژگی شخصیت‌های و سبک رئالیسم جادویی به سراغ این رمان بروید، نه‌تنها در پیچیدگی‌های آن گم نخواهید شد، بلکه از عمق و زیبایی این اثر بی‌نظیر لذت خواهید برد. این رمان بیش از هر چیز، داستان تکرار، تنهایی و چرخه‌ی ابدی زندگی و مرگ است و با این دید، خواندنش بسیار لذت‌بخش‌تر خواهد بود؛ تجربه‌ی سفر به ماکوندو تجربه‌ای زودگذر و فراموش‌شدنی نیست، پس لازم است قدم به قدم و بدون عجله برای بازگشت، در کوچه‌هایش پیاده‌روی کنید. منتظر نمانید، چمدان‌ها را ببندید!

پی نوشت‌ها:


[۱] . آکادمی نوبل در بیانیه‌ی خود، مارکز را به دلیل رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش که در آن‌ها فانتزی و واقعیت در دنیایی غنی از تخیل با یکدیگر ترکیب شده‌اند و زندگی و تضادهای یک قاره را منعکس می‌کنند، شایسته‌ی این جایزه دانست.

[۲] . این یک روش برای شخصیت‌پردازی است. وقتی شخصیت‌ها را در قیاس با هم قرار می‌دهیم ویژگی‌های دو طرف را بهتر برجسته می‌کنیم. اصطلاح نقد ادبی برای این قیاس «Foil» یا «شخصیت مقابل» است. شخصیت مقابل الزاماً همیشه «هماورد» یا ضد قهرمان داستان که تلاش می‌کند قهرمان را از رسید به اهدافش بازدارد نیست. شخصیت مقابل باعث می‌شود کیفیت و ویژگی‌های خود و شخصیت دیگر بهتر و بیشتر برجسته شوند.

33 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ
خرید اشتراک بی نهایت با تخفیف


اشتراک گذاری یادداشت
5 1 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه