برادران کارامازوف
نویسنده: فئودور داستایوسکی
مترجم: مشفق همدانی
انتشارات: انتشارات امیرکبیر
به فهرست بهترین کتابهای کلاسیک جهان که مراجعه کنید، متوجه میشوید که نویسندگان کشور روسیه بخش بزرگی از این فهرست را به خود اختصاص دادهاند و کتابهای آنها همیشه در صدر چنین فهرستهایی خودنمایی میکنند. روسیه، مکان تولد بسیاری از نویسندگان بزرگ و تأثیرگذار جهان بوده است و این نویسندگان با قلم جادویی خود آثار بهیادماندنی زیادی را خلق کردهاند. از میان این نویسندگان، فیودور داستایفسکی یکی از کسانی است که نامش تقریباً برای همه آشنا است، چه برای آنهایی که اهل کتاب هستند و چه برای کسانی که به ادبیات علاقهای ندارند و یا چندان مطالعه نمیکنند.
این نویسندهی بزرگ، در طول زندگی خود شاهکارهای بسیاری نوشت و به انتشار رساند. «برادران کارامازوف» آخرین نوشتهی داستایفسکی است. این کتاب در سال ۱۸۸۰ به انتشار رسیده است و حتی هنوز هم بهعنوان یکی از بزرگترین آثار ادبیات جهان از آن یاد میشود. فیودور داستایفسکی سه سال آخر عمر را صرف نوشتن این اثر کرد و درست چهار ماه پس از انتشار آن از دنیا رفت. او قصد داشت این کتاب را گستردهتر کند و فصلهای بیشتری به آن اضافه کند؛ ولی متأسفانه قبل از آنکه فرصت این کار را پیدا کند، درگذشت. در بازار ایران، از این کتاب ترجمههای گوناگونی از مترجمهای مختلفی وجود دارد. در این مطلب از وبلاگ طاقچه قصد داریم تعدادی از این ترجمهها را با یکدیگر مقایسه کنیم تا بهترین ترجمهای را که از این اثر وجود دارد پیدا کنیم. گفتنی است که تاکنون هیچ مترجمی کتاب «برادران کارامازوف» را بهصورت مستقیم از زبان اصلی آن یعنی روسی، به فارسی ترجمه نکرده است.
فیودور پاولوویچ کارامازوف، پیرمرد ملاکی است که سه پسر مشروع به نامهای دمیتری، ایوان و آلیوشا و پسر نامشروعی به نام اسمردیاکف دارد. او نه مرد درستی است و نه پدری مهربان و دلسوز. تمامی پسرانش با او رابطهای پیچیده دارند و با پدر خود احساس صمیمیت نمیکنند. از اول کتاب مشخص میشود که فئودور کارامازوف به قتل رسیده است و این قتل بهعنوان محور اصلی داستان عمل میکند و در ادامه، به کشمکشهای درونی شخصیتها، روابط بین برادران و جستوجوی آنها برای رستگاری پرداخته میشود.
داستان این کتاب دارای یک راوی دانای کل است، یک مترجم باید لحن این راوی را متفاوت از دیگر شخصیتهای کتاب ترجمه کند. علاوهبر این، بقیهی شخصیتهای کتاب نیز گفتار مخصوص به خود را دارند. بهطور مثال، آلیوشا معمولاً کلامی سبک و صلحآمیز دارد. ایوان کمحرف و تودار است. دمیتری سبکسر است و از کلمات عامیانهتری استفاده میکند. شخصیت پدر روحانی داستان هم جملات مخصوص به خود را دارد که بیانگر وعظ و نصیحت است. این کتاب همچنین پر است از نقلقول، تقلید و تلمیح، کلام الهی و نقلقولهایی از کتاب مقدس. واضح است که تمامی این موارد باید به بهترین شکل به زبان فارسی برگردانده شوند تا خواننده اهمیت آنها را درک کند. داستایفسکی نویسندهای است که در اغلب آثارش شخصیتهایش را به لحاظ روانشناسی نیز تحلیل میکند و مهمترین ویژگیای که در آثار وی میتوان بهوضوح مشاهده کرد، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. او در بهتصویرکشیدن کشمکشهای درونی شخصیتهای بیمار و روانپریش استاد است. یک مترجم باید بتواند حالات روانی این شخصیتها را طوری به زبان فارسی برگرداند که خواننده از همان ابتدا متوجه شود این شخصیت با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکند.
بخشی از کتاب به زبان انگلیسی
“Aleksey Fyodorovich Karamazov was the third son of a landowner in our district, Fyodor Pavlovich Karamazov, so noted in his time (and even now still recollected among us) for his tragic and fishy death, which occurred just thirteen years ago and which I shall report in its proper context. All I shall say now about this ‘landowner’ (as he was called among us, though for most of his life he hardly ever lived on his estate at all) is that he was a strange type, one that is, however, rather often encountered, namely the type of man who is not only empty and depraved but also muddleheaded – belonging, though, to the class of muddle-headed men who are perfectly well able to handle their little property afairs, and, it would seem, these alone. Fyodor Pavlovich, for example, began with practically nothing, was a landowner of the very least important category, went trotting around other people’s dinner tables, aspired to the rank of sponge, but at the moment of his decease turned out to possess something to the tune of one hundredthousand roubles in ready money. And yet at the same time he had persisted all his life in being one of the most muddle-headed madcaps in the whole of our district. I repeat: here there was no question of stupidity; the bulk of these madcaps are really quite sharp and clever – but plain muddle-headedness, and, moreover, of a peculiar, national variety.”
ازآنجاییکه برخی از مترجمان این کتاب آن را با استفاده از ترجمههای انگلیسی و فرانسوی به فارسی برگرداندهاند، ما متن فرانسوی را نیز برای مقایسه اینجا آوردهایم.
بخشی از کتاب به زبان فرانسوی
“Alexéi Fiodorovitch Karamazov était le troisième fils d’un propriétaire foncier de notre district, Fiodor Pavlovitch, dont la mort tragique, survenue il y a treize ans, fit beaucoup de bruit en son temps et n’est point encore oubliée. J’en parlerai plus loin et me bornerai pour l’instant à dire quelques mots de ce «propriétaire» , comme on l’appelait, bien qu’il n’eût presque jamais habité sa «propriété» . Fiodor Pavlovitch était un de ces individus corrompus en même temps qu’ineptes – type étrange mais assez fréquent – qui s’entendent uniquement à soigner leurs intérêts. Ce petit hobereau débuta avec presque rien et s’acquit promptement la réputation de piqueassiette: mais à sa mort il possédait quelque cent mille roubles d’argent liquide. Cela ne l’empêcha pas d’être, sa vie durant, un des pires extravagants de notre district. Je dis extravagant et non point imbécile, car les gens de cette sorte sont pour la plupart intelligents et rusés: il s’agit là d’une ineptie spécifique, nationale.”
برادران کارامازوف
نویسنده: فئودور داستایوسکی
مترجم: مشفق همدانی
انتشارات: انتشارات امیرکبیر
مشفق همدانی متولد سال ۱۲۹۱ و درگذشتهی سال ۱۳۸۸ است. او در زمینههای نویسندگی، روزنامهنگاری و ترجمه فعالیت میکرد و مدتی رئیس خبرگزاری پارس و سردبیر روزنامهی کیهان بود. او از اولین مترجمانی بود که آثار ادبیات کلاسیک جهان را به فارسی ترجمه کرد. «برادران کارامازوف» اولینبار به کوشش مشفق همدانی ترجمه و در سال ۱۳۳۵ در ایران منتشر شد. او خود در طی مصاحبهای در لسآنجلس گفته بود که کتاب برادران کارامازوف را تنها در طی پنجشش ماه ترجمه کرده است.
ترجمهی بخش منتخب:
«الکسی فیودوروویچ کارامازوف پسر سوم یک مالک زمین ناحیهی ما به نام فیودور پاولوویچ کارامازوف بود که (هنوز هم برخی به یاد دارند) پایان عمر اسرارآمیز و تأثرآورش در حدود سی سال پیش او را مشهور ساخت و من بهموقع و جای خود شرح آن را خواهم داد. اکنون تنها خاطرنشان میکنم که این مالک (گو اینکه در تمام عمر خود هرگز تقریباً در ملک خود به سر نبرده بود) از نوع عجیبی بود و باوجوداین، امثال او زیاد مشاهده میشوند: نوع مردانی که نهتنها پست و فاسدند، بلکه درعینحال ابلهاند ولی با وجود این ابلهی بهخوبی از عهدهی ادارهی امور کوچک خود بر میآیند. مثلاً فیودور پاولوویچ تقریباً از هیچ شروع کرد؛ بدین معنی که در آغاز یک خردهمالک، یک خوشهچین، یک انگل بیش نبود، ولی هنگام مرگ صدهزار روبل پول نقد از خود به جای گذاشت، بااینهمه او یکی از احمقترین و نفهمترین افراد ناحیهی ما به شمار میرفت.
بار دیگر تکرار میکنم نمیتوان گفت او ابله معمولی بود؛ زیرا عدهی زیادی از مردمی که به ظاهر ابلهاند بسیار باهوش و محیلاند، ولی درمورد او میتوان گفت که ابلهیِ مخصوصی داشت.»
گرچه مشفق همدانی در مقدمهی کتاب ذکر کرده که تلاش داشته تاحدامکان به متن اصلی وفادار باشد؛ ولی بااینحال در ترجمهی او اشتباهاتی دیده میشود و وی در ترجمهی برخی از جملات از متن اصلی فاصله گرفته است. او در انتخاب معادل فارسی برای کلمات انگلیسی بهخوبی عمل کرده است؛ اما لحن و فضای متن اصلی را به درستی انتقال نداده است. شایان ذکر است که در پشت بسیاری از کلمات و جملات این کتاب طنز ظریفی وجود دارد، این طنز بهخصوص وقتی که راوی کل کتاب سخن میگوید حس میشود. مقدمهی کتاب نیز از زبان این راوی روایت میشود و او بهعمد از اصطلاحات و کنایات مختلفی برای توصیف فیودور کارامازوف استفاده کرده است. نسخهی فارسی نسبت به نسخهی انگلیسی بسیاری از این کنایات طنزآمیز را حذف یا تعدیل کرده است.
عباراتی مانند trotting around other people’s dinner tables و aspired to the rank of sponge در ترجمهی فارسی جنبهی طنز و کنایهآمیز خود را از دست دادهاند و تنها بهصورت «یک خرده مالک، یک خوشه چین، یک انگل بیش نبود.» ترجمه شدهاند. بهغیراز اینکه زبان طنزآمیز حذف شده است، این ترجمه حتی با متن اصلی هم مطابقت ندارد و مترجم از شیوهای آزاد برای ترجمهی عبارات استفاده کرده است. این ترجمهی آزاد را در ترجمهی عبارت of a peculiar, national variety نیز میتوان مشاهده کرد. در حقیقت راوی در این عبارت شخصیت فیودور کارامازوف را از لحاظ پیوندهای آباواجدادی مورد مقایسه قرار داده است، درحالیکه مترجم این عبارت را تنها بهصورت «ابلهیِ مخصوصی داشت» به فارسی برگردانده است. همچنین، روایت شخصی و مداخلات مستقیم راوی در نسخهی انگلیسی پررنگتر است، اما در ترجمهی فارسی این مداخلات کمتر شده و لحن محاورهای روایت کاهش یافته است. ترجمهی مشفق همدانی نسبت به ترجمهی انگلیسی جدیتر و از لحن رسمیتری برخوردار است. علاوهبر این، باتوجهبه قدیمی بودن این ترجمه، جملات و کلمات منسوخ زیادی نیز در آن به چشم میخورد.
صالح حسینی مترجم و دارای مدرک دکترای زبان انگلیسی از دانشگاه جرج واشنگتن است. او در دانشگاه شهید چمران اهواز و مؤسسهی آموزش عالی جهاد دانشگاهی خوزستان بهعنوان استاد مشغول به کار است. صالح حسینی تاکنون کتابهای ادبی بسیاری را به زبان فارسی ترجمه کرده است و همچنین کتابهایی در زمینهی فنون مترجمی به نگارش درآورده است. ترجمهی او از کتاب برادران کارامازوف در سال ۱۳۶۷ به انتشار رسید. این ترجمه نیز بهصورت غیرمستقیم به زبان فارسی برگردانده شده است. حسینی در سال ۱۳۹۹، در طی مصاحبهای با مجلهی مترجم دربارهی ترجمهی خود از کتاب برادران کارامازوف چنین میگوید: «برادران کارامازوف هم بری از خطا نیست، اما در مجموع چندان هم بد نشده است. خودم بخش قانای جلیل را فروتنانه مایهی مباهات خودم میدانم. درعینحال اقرار میکنم که به دلیل ترجمه از زبان واسطه نتوانستهام، چنان که بایدوشاید، فضا و سبک و ساختار رمان را به فارسی منتقل کنم. استادم ابوالحسن نجفی به حق میفرمایند که ترجمهی اثری، هرقدر هم دقیق و درست بوده باشد، نزدیک هشتاد درصد به متن اصلی نزدیک میشود. ولی اگر از طریق زبان واسط برگردانده شود، چهل درصد از متن اصلی دور میافتد. بااینحال دو سال تمام، آن هم در بحبوحهی جنگ و آوارگی با ترجمهی این اثر بزرگ زیستهام و در میانهی هول و هراس، جیبهایم به قول سهراب سپهری، پر از شور چیدن بوده است.»
ترجمهی بخش منتخب:
«آلکسی فیودوروویچ کارامازوف سومین پسر فیودور پاولوویچ کارامازوف – از زمینداران شهرستان ما – بود. این زمیندار که در دوران خودش سرشناس بود، هنوز هم که هنوز است یادش را زنده نگه داشتهایم و دلیلش نیز مرگ مصیبتبار و اسرارآمیز اوست که سیزده سال پیش روی داد و در جای خود به آن خواهم پرداخت. در حال، همینقدر میگویم که این، به قول ما، زمیندار – که تو بگو یک روز از عمرش را هم در ملک خودش به سر نبرده بود – آدم عجیبی بود، منتها امثال و اقران آدمهای مهمل و شریر و درعینحال سفیهی چون او فراوان است. اما او از آن سفیهانی بود که سخت هوای کار و بار خودشان را دارند و، از قرار معلوم، شور چیز دیگری را نمیزنند. بهعنوان نمونه، فیودور پاولوویچ از صفر شروع کرده بود؛ کوچکتر از ملکش، ملکی پیدا نمیشد؛ بر سفرهی دیگران مینشست و مثل کنه خود را به آنان میچسباند؛ وقتی هم که مرد صاحب هزار روبل پول نقد بود. درعینحال، در تمام آن شهرستان به سفاهت او نبود که نبود. آنچه او داشت، حماقت – اکثر این جور آدمها زرنگ و باهوشاند – بلکه سفاهت بود و بس به سرزمین آبا و اجدادی هم مربوط میشد.»
صالح حسینی در این ترجمه تلاش کرده تا با حفظ بخشی از طنز و کنایه متن اصلی، لحن روایی را زنده نگه دارد. این طنز را میتوان در عباراتی مثل «بر سفرهی دیگران مینشست و مثل کنه خود را به آنان میچسباند.» و «تو بگو یک روز از عمرش را هم در ملک خودش به سر نبرده بود.» مشاهده کرد. بااینحال، این ترجمه نیز اشکالاتی دارد. به طور مثال، لحن متن اصلی در این ترجمه تا حد بسیار زیادی از بین رفته است. حضور راوی در ترجمه کمرنگ شده است و در ترجمهی فارسی از کلمات و عبارات بسیار سنگین و سختخوانی استفاده شده است. تصویرسازیهای متن اصلی در این ترجمه از بین رفتهاند و قلم داستایفسکی آنطور که باید حفظ نشده است.
برادران کارامازوف (جلد اول)
نویسنده: فئودور داستایفسکی
مترجم: پرویز شهدی
انتشارات: انتشارات به سخن
پرویز شهدی متولد سال ۱۳۱۵ در مشهد است. او دارای مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فرانسه از دانشگاه تهران و همچنین مدرک کارشناسیارشد ادبیاتتطبیقی از دانشگاه سوربن فرانسه است. او یکی از پرکارترین مترجمان ایران است و بسیاری از شاهکارهای جهان را به زبان فارسی ترجمه کرده است. ترجمهی او از کتاب برادران کارامازوف در سال ۱۳۸۸ در ایران به انتشار رسید. او خود میگوید که در ترجمههایش چیزی از صحبتهای نویسنده حذف نمیکند؛ ولی اگر لازم باشد و تنها در جاهایی که لطمهای به متن وارد نمیشود تغییر اندکی در آنها ایجاد میکند تا خواننده مفهوم را متوجه شود و گیج نشود.
ترجمهی بخش منتخب:
«آلکسی فئودوروویچ کارامازوف، سومین پسر یکی از ملاکان منطقهی ما بود، بهنام فئودور پاوولیچ کارامازوف که در زمان خودش شهرت و آوازهای داشت (که تا امروز هم نامش بر سر زبانهاست). علتش هم مرگ غمانگیز و اسرارآمیزش بود که درست سیزدهسال پیش اتفاق افتاد و من موقعش که شد چگونگی آن را شرح میدهم. درحالحاضر فقط میخواهم بگویم که این «ملاک» (که اگرچه در تمام طول عمرش هرگز در املاکش سکونت نکرد، باز در منطقهی ما به این نام خوانده میشود) از آنگونه آدمهای عجیب و غریبی بود که البته تعدادشان هم کم نیست. چراکه نهتنها فاسد و بدسرشتاند؛ بلکه درعینحال بیبندوبار هم هستند، اگرچه از آن آدمهای بیبندوباری که کاملا بلدند چگونه حساب و کتاب دخل و خرجشان را نگه دارند و ظاهرا جز این هم، کار دیگری از دستشان ساخته نیست. به این ترتیب، فئودور پاولوویچ که زندگیاش را از صفر شروع کرده بود، زمیندار کوچکی بهشمار میآمد که خودش را ناخوانده سر سفرهی دیگران دعوت میکرد، هرچند هنگام مرگش صاحب صدهزار روبل پول نقد بود. موضوعی که مانع از این نشد در تمام عمرش جزو یکی از سبکمغزترین آدمهای بیبندوبار منطقهی ما به شمار نیاید. اما باید یادآور شوم که آدم احمقی نبود – بیشتر آدمهای سبکمغز به اندازهی کافی هوشمند و حتی حیلهگرند – و درست به همین علت هم بیبندوبار؛ از آن بیبند و بارهایی که خاص ملت ماست.»
این ترجمه نسبت به متن اصلی لحن رسمیتر و جدیتری را به خود اختصاص داده است. برخی از تصویرسازیها و کنایات متن اصلی در این ترجمه یا کمرنگ شدهاند یا کلاً حذف شدهاند. شاید بهتر بود بهجای عبارت «فاسد و بدسرشت» از عبارت دیگری استفاده میشد، چراکه در متن اصلی این کلماتی چنین منفی استفاده نشده است. بااینحال، رویهمرفته این ترجمه به متن اصلی وفادار است و پرویز شهدی تلاش کرده تا حد ممکن ترجمهی فارسی را به متن مبدأ نزدیک کند.
بخشی از کتاب صوتی برادران کارامازوف (با صدای سه بعدی) را بشنوید.
برادران کارامازوف (با صدای سه بعدی)
نویسنده: فئودور داستایفسکی
گوینده: آرمان سلطانزاده
انتشارات: آوانامه
برادران کارامازوف
نویسنده: فیودور داستایفسکی
مترجم: احد علیقلیان
انتشارات: نشر مرکز
احد علیقلیان متولد سال ۱۳۳۸ در تهران است. او دارای مدرک کارشناسی در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی و کارشناسیارشد در رشتهی آموزش زبان انگلیسی است. او در دانشگاههای شیراز، تهران و دانشگاه آزاد اراک بهعنوان استاد فعالیت کرده و به تدریس زبان انگلیسی پرداخته است. احد علیقلیان تاکنون کتابهای مختلفی در زمینههای گوناگون ترجمه کرده است. ترجمهی او از کتاب برادران کارامازوف در سال ۱۳۹۴ به انتشار رسید. ترجمهی احد علیقلیان نیز مستقیم از روسی انجام نشده است. او در مصاحبهای با مجلهی مترجم در این باره میگوید: «سه کتاب را من از زبان دوم ترجمه کردهام. یکی همین کتاب ما گربه هستیم و جنایت و مکافات و برادران کارامازوف. دیدهام که عدهای خرده گرفتهاند که چرا کتاب از زبان دوم ترجمه شده و ترجمه از زبان روسی را ترجیح دادهاند. البته مهم است که کتاب از زبان اول ترجمه شود؛ اما مهمتر این است که به چه زبانی ترجمه میشود.»
ترجمهی بخش منتخب:
«آلکسی فیودورویچ کارامازوف سومین پسر فیودور پاولویچ کارامازوف بود، زمینداری از ناحیهی ما که بهسبب مرگ اسرارآمیز و دلخراشش که درست سیزده سال پیش رخ داد و به وقتش از آن سخن خواهیم گفت در روزگار خودش مشهور بود (و هنوز هم در میان ما از او یاد میشود). فعلاً دربارهی این «زمیندار» (که ما اینطور صدایش میکردیم، هرچند در همهی عمر بهندرت در ملکش زندگی کرده بود) همینقدر بگویم که از گونهی آدمهای عجیب بود، اما از آن گونههایی که فراوان به ایشان برمیخوریم، دقیقا از آن نوع آدمهایی که نهفقط بیارزش و گمراهند بلکه سبکسر نیز هستند – از آن آدمهای سبکسر که اگر هیچ کار دیگری نکنند همچنان چرخ کسبوکارک خود را با مهارت تمام میگردانند. برای مثال فیودور پاولویچ کموبیش از هیچ شروع کرد، زمیندار بسیار خردی بود، این در و آن در میزد تا ناهار را سر سفرهی دیگران بخورد، میکوشید تا همچون انگلی سر دیگران خراب شود، و با اینهمه هنگام مرگش صدهزار روبل پول نقد نزد او یافتند. درعینحال در همهی عمر یکی از خیرهسران سخت سبکسر ناحیهی ما بود. باز میگویم که این خصلت او حماقت نبود – بیشتر این آدمهای خیرهسر کموبیش باهوش و زیرکسارند – بلکه دقیقاً سبکسری بود، آن هم از نوع خاص روسی آن.»
احد علیقلیان ترجمهی خوب و روانی از کتاب برادران کارامازوف ارائه داده است، اما این ترجمه نیز مانند ترجمههای پیشین بینقص نیست و دارای کموکاستیهایی است. حضور راوی در این ترجمه اصلاً احساس نمیشود و لحن روایی کاهش یافته است. عبارات کنایهآمیز تا حدی حفظ شدهاند؛ ولی باز هم این ترجمه نسبت به متن اصلی رسمیتر است. باوجود تمامی اینها، این ترجمه رویهمرفته به متن وفادار است.
اصغر رستگار متولد سال ۱۳۲۸ در تهران است. او در زمینههای گوناگونی چون تئاتر، بازیگری، کارگردانی و نویسندگی فعالیت کرده و ترجمه را نیز از دوران تحصیل در دانشگاه آغاز کرد. اصغر رستگار کتاب برادران کارامازوف را در سال ۱۳۹۸ به انتشار رساند. علاوهبر این کتاب، او جنایت و مکافاتِ داستایفسکی را هم ترجمه کرده و این ترجمه در دورهی نوزدهم انتخاب کتاب سال بهعنوان کتاب سال برگزیده شد. از ویژگیهای جالب این ترجمه این است که اصغر رستگار در ابتدای کتاب فهرستی از تمام شخصیتهای کتاب ارائه داده و توضیحی خلاصه دربارهی هریک از آنها ذکر کرده است. او همچنین تمامی آیات نقلشده از کتاب «عهد عتیق» و «عهد جدید» را خودش ترجمه کرده است.
ترجمهی بخش منتخب:
«آلکسِی فیودُروویچ کارامازُف پسرِ سومِ یکی از ملّاکهایِ ولایتِ ما، فیودر پاولوویچ کارامازُف، بود که معروفِ خاص و عام شد (طوری که هنوز هم در یادها مانده است). معروف شدنش به خاطرِ مرگِ غمانگیز و معماوارش بود که دقیقاً سیزده سال پیش روی داد و من گزارشش را به وقتش خواهم داد. چیزی که فعلاً میتوانم در موردِ این «ملّاک» بگویم (یعنی ما او را «ملّاک» میخواندیم، وگرنه به ندرت در مِلکش پیداش میشد) این است که آدمِ غریبی بود _ البته ما از این «غریب» ها فراوان داشتیم. منحط و فاسد که هیچ، کلهپوک هم بود؛ منتها از آن کلّهپوکها که خوب بلدند حسابِ دخل و خرجشان را نگه دارند، البته فقط حسابِ دخل و خرج، نه حسابهای دیگر. مثلاً، با این که زندگی را از صفر شروع کرده بود، یعنی از پایینترین قشرِ ملّاکها، در هر فرصتی سری به سفرهیِ ملّاکهایِ دیگر هم زده بود و سرِ هر سفره، تا حدِ مقدور، شکمی سیر کرده بود. این بود که وقتی مرد معلوم شد یکصد هزار روبل پولِ نقد دارد. با همهیِ اینها، تا دمِ مرگ، همچنان یکی از کلّه پوکترین آدمهایِ عجیب و غریبِ سراسرِ ولایتِ ما بود. بگذارید باز هم بگویم: کلّه پوک بودن را نباید با سفاهت اشتباه کرد، چون بیشترِ آدمهایِ مثلِ او عجیب و غریب خیلی هم باهوش و زیرکاَند و کلهپوکیشان از یک نوعِ خاص، از یک نوعِ ملّی میهنی است.»
این ترجمه نیز بخشهای اصلی داستان و شخصیتپردازی را منتقل کرده است، اما تغییرات جزئی، حذفها و اضافاتی نیز در آن وجود دارد. ترجمهی آقای رستگار لحن صمیمیتر و روانتری دارد و تاحدامکان عبارات کنایهآمیز را حفظ کرده است. شاید این ترجمه آنقدرها به نثر داستایفسکی نزدیک نباشد، ولی ایراد چندانی نمیتوان از آن گرفت و بهطور کلی ترجمهی خوبی است.
تا زمان انتشار این یادداشت، ترجمهی پرویز شهدی محبوبترین ترجمه در بین کاربران طاقچه است. البته مطمئناً قرار داشتن این نسخه در طاقچه بینهایت در محبوبیت آن بیتأثیر نبوده است. ترجمههای محبوب بعدی به ترتیب این نسخهها هستند: نسرین مجیدی (نشر روزگار)، احد علیقلیان (نشر مرکز) و مشفق همدانی (نشر امیرکبیر). اگر از دوستداران کتاب صوتی هستید، میتوانید در طاقچه به نسخهی صوتی این کتاب با صدای آرمان سلطانزاده گوش دهید و از آن لذت ببرید.
ترجمهی احد علیقلیان به سلیقهی مخاطب امروزی نزدیکتر است و میتوان گفت که تا حدودی دشواریهای ترجمههای قدیمیتر را ندارد. درعینحال، این ترجمه از متن اصلی فاصله نگرفته و به آن وفادار است. در کنار ترجمهی احد علیقلیان، ترجمههای اصغر رستگار و پرویز شهدی نیز مناسب و مقبول هستند. پیشنهاد ما این است که به سراغ ترجمهای بروید که به سلیقهی شما نزدیکتر و راحتتر میتوانید با آن ارتباط برقرار کنید. امیدوارم که بهزودی شاهد ترجمهی این کتاب از متن روسی به فارسی باشیم.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه