پیر پرنیان اندیش؛ جلد اول
نویسنده:
انتشارات: انتشارات سخن
شهریارِ شاعر را از کجا میشناسیم؟ جواب هرکدام از ما نکتهای خواهد بود که به بخشی از زندگی پر داستان این شاعر متصل است. هرکدام از ما بسته به نوع نگاهان به ادبیات و درگیریمان با این حوزه، شناختی که از بزرگان داریم، زبان مادریمان که ازقضا میتواند فارسی نباشد، نشستن پای صحبت دیگر دانایان زبان و ادب پارسی و مواردی ازایندست با بخشی از زندگی و احوال این شاعر ایرانزمین آشنا هستیم. در این یادداشت وبلاگ طاقچه تصمیم گرفتیم نگاهی به زندگی و آثار شهریار داشته باشیم.
«سید محمدحسین بهجت تبریزی» که او را به «شهریار» میشناسیم شاعری است که چه به زبان فارسی و چه ترکی اشعاری ماندگار در حوزههای متفاوتی چون وطن، مضامین اجتماعی، تاریخی، مذهبی و گاه وقایع روزمره از خود بهجای گذاشته است. شهریار به هر دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی شعر میسرود و به گواه اهلفن در هر دو حیطه هم توانا بود. منظومه «حیدربابایه سلام» از مشهورترین شعرهای او به زبان ترکی است که کمتر کسی است از آن نشنیده باشد.
حیدربابا ایلدیریملار شاخاندا/ سئللر سولار شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا/ سلام اولسون شوْکتوْزه ائلوْزه!
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
حیدربابا، کهلیک لروْن اوچاندا/ کوْل دیبینن دوْشان قالخوب قاچاندا
باخچالارون چیچکلنوْب آچاندا/ بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْرکلری شاد ائله
«بهروز ثروتیان» این شعر را به فارسی برگردانده است:
حیدربابا چو ابر شَخَد، غُرّد آسمان/ سیلابهای تند و خروشان شود روان
صف بسته دختران به تماشایش آن زمان/ بر شوکت و تبار تو بادا سلام من
گاهی رَوَد مگر به زبان تو نام من
حیدربابا چو کبکِ تو پَرّد ز روی خاک/ خرگوشِ زیر بوته گریزد هراسناک
باغت به گُل نشسته و گُل کرده جامه چاک/ ممکن اگر شود ز من خسته یاد کن
دلهای غم گرفته، بدان یاد شاد کن
شهرت برخی از سرودههای او تا بدانجاست که حتی اشعاری از او را در ذهن داریم و حتی گاه با خود زمزمه میکنیم. اشعار او بهگونهای است که علاوه بر اینکه نشان از طبع خدادادی او و استعداد سرشارش در این زمینه دارند نشانههایی از درک موسیقی را نیز با خود حمل میکنند. گویی شاعر با اشراف به این موضوع و با درک نوا و آوای کلمات و همنشینیهای موزون آنها این اشعار را سروده باشد. بررسی محققان نشان از این دارد که چنین امری آگاهانه انجام پذیرفته است و شاعر با بهره گرفتنی هوشمندانه از کلماتی مناسب بهعنوان قافیه و ردیف توانسته بر زیبایی و درنتیجه بر مقبولیت اشعارش بیفزاید.
او ابتدا تخلص «بهجت» را انتخاب کرده بود. پس از مدتی اما «شهریار» را با تفال به حافظ برگزید و به همین نام نیز معروف و مشهور شد. شهرت شهریار از مرزهای ایران فراتر رفته و آوازهاش در دیگر کشورها نیز پیچیده است. این معروفیت هم ناشی از اشعار او به زبان ترکی است و هم از ترجمه آثارش به دیگر زبانهای رایج دنیا نشات میگیرد. او چنان برای مردمان نقاطی از آسیای مرکزی آشنا است که حتی نامش را بر خیابانها، پارکها، سالنهای نمایش و یا اماکن عمومی این کشورها میبینیم.
شهریار که درس طب و پزشکی را تقریبا تا انتها خوانده بود به ناگهان و در همان اواخر تحصیل این رشته را کنار گذاشت. گویا ازنظر خودش روحیه حساس او با این رشته همخوانی نداشت.
از میزان ارادت شهریار به حضرت علی (ع) بسیار گفته و نوشتهاند. در میان سرودههایش اشعاری که در وصف حضرت باشند کم نیست. یکجا اینگونه سروده که:
علی آن شیر خدا شاه عرب/ الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است/ دل شب محرم سرّالله است
و در جای دیگر این شعر معروف از او را میبینیم که در باب سرودنش داستانهایی نیز وجود دارد:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین/ به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند/ چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ/ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن/ که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من/ چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب/ که علم کند به عالم شهدای کربلا را
نیز در جایی دیگر و خطاب به حضرت اینچنین سروده که:
قربانی کوی توام ای کعبه عشّاق/ بگذار که من هم به منای تو بمیرم
در مروه صفا کن به طلب جان، که بهشت است/ آن مروه که در وی به صفای تو بمیرم
شهریار از عشق نیز سروده است و به گواه بسیاری این بخش از سرودههایش گویی از جانِ گداخته از عشق برآمده باشد، بسیار باورپذیر است و در عمق جان مینشیند. آنها که به واکاوی آثار عاشقانه شهریار پرداختهاند بر این باورند که در این اشعار مراحل و حالات عاشقی نظیر آن لحظه ابتدایی و شروع عشق، میل، حیرانی، بحران، ناکامی، تشویش و حتی نگرانی ادراک میشود.
آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟/ بیوفا، حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشداروییّ و بعد از مرگ سهراب آمدی/ سنگدل، این زودتر میخواستی، حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست/ من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟
نازنینا، ما به ناز تو جوانی دادهایم/ دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار/ اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود/ ای لب شیرین، جواب تلخ سربالا چرا؟
ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت/ اینقدر با بخت خوابآلود من لالا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند/ در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین/ خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر/ این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟
در باب سرودن این شعر ماجرای دلدادگی شهریار و معشوقی که به سرانجام نرسید دهانبهدهان میگردد.
شهریار گاه در سرودههایش طنزی خاص به خود نیز داشته است. در مقالهای که با عنوان «بررسی جلوههای کاریکلماتور در غزلیات شهریار» منتشرشده به این امر بهتفصیل پرداختهشده است. در این یادداشت به یکی دو مثال از این وجه شاعری شهریار که در این مقاله به آنها اشارهشده است بسنده میکنیم:
قطار قافله همرهان مرا بگذاشت/ که من بلیت و گذرنامه قطارم نیست
شهریار در این بیت طعنهای به خود و دوستانی میزند که هریک بهنوعی او را ترک کرده و رفتهاند و در بیان این امر از واژگانی بهره برده که ذهن خواننده را به سمت سفر و رفتن میکشاند.
کفشدوزی هست ریز و قرمز اما زهرناک/ غیر از او هم اسما و رسما دگر کفاش نیست
در این بیت نیز او با واژگان «کفشدوز» که نوعی حشره است و «کفاش» که دوزنده کفش است شوخی کرده است.
امیر هوشنگ ابتهاج دوستی عجیب و نزدیکی با شهریار داشت. او شرح مفصلی از این دوستی و ماجراهایش را در کتاب «پیر پرنیاناندیش» بیان کرده است. یکی از این ماجراها داستان غزلی است که سایه سرودنش را شروع کرده بود اما درنهایت به شهریار رسید. سایه این جریان را اینگونه نقل میکند که:
پیر پرنیان اندیش؛ جلد اول
نویسنده:
انتشارات: انتشارات سخن
«من یه غزلی رو شروع کرده بودم. خبط کردم و به شهریار گفتم که شهریار جان من همچین غزلی دارم میسازم. گفت اینو بده به من. من نمیدونستم یعنی چی؟ گفتم چی رو بدم به تو؟ گفت این غزل مال من. منم فکر کردم شوخی میکنه و گفتم اینجام که هست مال شماست. گفت نه جدی میگم. بعد فردا دیدم اون غزلی رو که من شروع کرده بودم اون ساخته!» سایه اینطور ادامه میدهد که من ساخته بودم:
شبها مرا ز کوی تو آواز میدهند/ کین جا بهشت گمشدگان باز میدهند
که خب پرتوپلاست. شهریار سروده:
شبها به کنج خلوتم آواز میدهند/ کی خفته! گنج خلوتیان باز میدهند
سایه اینجا به طنز و با لبخند میگوید: «خیلی قشنگه واقعا و ایکاش باقی بیتها هم به همین قشنگی بود» و جماعتی که حاضرند بلند میخندند.
این ابیات از شهریار که با موضوع مادر سروده شده چنان حزن و اندوهی را با خود حمل میکنند که میزانی بر آن متصور نیست:
آهسته باز از بغل پلهها گذشت/ در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود/ ما گرفته دور و برش هالهای سیاه/ او مرده است و باز پرستار حال ماست/ در زندگی ما همهجا وول میخورد/ هر کنج خانه صحنهای از داستان اوست/ در ختم خویش هم به سروکار خویش بود/ بیچاره مادرم/ هرروز میگذشت ازین زیر پلهها/ آهسته تا به هم نزند خواب ناز من/ امروز هم گذشت/ در باز و بسته شد/ با پشت خم از این بغل کوچه میرود/ چادرنماز فلفلی انداخته به سر/ کفش چروکخورده و جوراب وصلهدار/ او فکر بچههاست
و شعر در ادامه اینطور به پایان میرسد که:
بازآمدم به خانه چه حالی نگفتنی/ دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض/ پیراهن پلید مرا باز شسته بود/ انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود/ بردی مرا به خاک سپردی و آمدی/ تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر/ میخواستم به خنده درآیم ز اشتباه/ اما خیال بود/ ایوای مادرم
شهریار در ۲۷ام شهریور سال ۱۳۶۷ چشم از جهان فروبست و بنا بر وصیتش در مقبرهالشعرای تبریز به خاک سپرده شد. بعدها این روز به نام «روز ملی شعر و ادب پارسی» نامگذاری شد.
در سال ۱۳۸۴ مجموعهای به نام «شهریار» و به کارگردانی کمال تبریزی پیرامون زندگی این شاعر بلندآوازه ساخته و از تلویزیون پخش شد. در این مجموعه «اردشیر رستمی» و مرحوم «سیروس گرجستانی» به ترتیب نقش شهریار را در جوانی و میانسالی بازی کردهاند.
شهریار تخلصی است که محمدحسین بهجت تبریزی شاعر تبریزی برای خود انتخاب کرده است.
منظومه حیدربابایه سلام، مجموعه پنج جلدی و دیوان ترکی مهمترین آثار شهریار هستند.
شهریار سه فرزند به نامهای شهرزاد، مریم و هادی دارد. شهرزاد در کتاب «از بهار تا شهریار» تالیف حسنعلی محمدی قسمتهایی از زندگی پدرش را روایت کرده است.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه