با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب حسرت
۳٫۶
(۱۱۵)
خواندن نظراتمعرفی کتاب حسرت
اترین او فلاهرتی ( کیت شوپن ) در ۸ فوریه ۱۸۵۱ در سنت لوئیس ایالت میسوری آمریکا متولد شد. حاصل کارهای ادبی او چندین مقاله و داستان کوتاه و دو رمان است. رویای یک ساعته، بوسه و دوست بیکار نام برخی از داستانهای کوتاه او هستند.
بخش کوتاهی از داستان کوتاه «حسرت» شوپن را میخوانید:
«دوشیزه اورلی هرگز به ازدواج فکر نکرده بود. هرگز عاشق نشده بود. بیست ساله که بود یک بار از او خواستگاری شد که البته فورا آن را رد کرد و در سن پنجاه سالگی هنوز به شکلی زندگی نکرده بود که بخواهد حسرت چیزی را بخورد.
به همین علت کاملا تنها بود، البته به غیر از سگش پونتو و سیاهانی که در کلبه های او زندگی می کردند و برروی محصولات زراعیش کار می کردند و پرندگانش، چند گاو ، تعدادی قاطر و اسلحهاش – که با آن بازهای مرغ دزد را می زد – و مذهبش.»
طبیعی ترین شکل ممکن
صبا محمودوند
زند کوچک ایلیادمرتضی غیاثی
کاپیتانفاطمه فدائی ایام (گیلانی)
افسانه فرزندان شاهنشاه هرمزد؛ بازی قدرتعلی پاینده
ژوژوی دل هلوییسارا شرفی
حوض حیاتحمیدرضا فیض الهی
کوچه نیستانحمیدرضا فیض الهی
دگرسانیرضا فتحی
راه ا ب ج دنوشین صحیه گر
درونت جاری می شوم تا عشق را زمزمه کنمآزاده سوری
حجم
۸٫۲ کیلوبایت
حجم
۸٫۲ کیلوبایت
قیمت:
رایگان
نظرات کاربران
بیشتر تبلیغ تشکیل خانواده و فرزند آوری بود تا داستان کوتاه .حال دوشیزه اورلی هم خوب میشه . اگه خیلی بچه دوست داشته باشه میره از پرورشگاه میاره !!!
"تاسیان" غمی که از نبودن کسی بوجود میاد :)
خوب نبود با اینکه بعضی جملات دلنشین بود ولی خیلی بسته و سریع همه چیز گفته شده بود و داستان با موضوعی تکراری بود
به نظرم گاهی مهم نیست ایده اصلی داستان تکراری یا دستخورده باشد. مهم این است که نویسنده بتواند به خوبی از پس تعریف کردن چیزی که در سر دارد، بربیاید. و کیت شوپن مسلما توانسته این کار را انجام دهد.
موضوع ارزشمند بود ولی داستان چندان جالب نبود
تشکیل خانواده با همه سختیاش ولی ارزش داره ،بیاییم این کتابو با کتاب بانو مقایسه کنیم: بانو یک زندگی ساده ولی همراه با خانواده ،این خانم همه چیز داره به جز خانواده کودومش بهتره . هرکس خودش قضاوت کنه و تصمیمشو
متن روان و ساده با توصیف های خوب... حسرت چیزیه که همه به نوعی تجربه می کنن مثل غم مثل شادی
معمولا میگن ازدواج کردن و بچه دار شدن باعث ایجاد محدودیت و مسئولیت میشه...شاید در نگاه کلی درست باشه اما شاید هم یه روز مثل خانم پنجاه ساله این داستان برای لحظه ای این حس در وجود هر انسانی تداعی
داستان خیلی ساده ای بود، درباره زنی که اعتقادی به ازدواج نداشت ولی در میانسالی تازه میفهمه چقدر تنهاست...
عالی