کتاب جان باز
معرفی کتاب جان باز
کتاب جان باز نوشتهٔ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است. انتشارات شهید ابراهیم هادی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی زندگینامه و خاطرات شهید «حاج اصغر عبدالهی».
درباره کتاب جان باز
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در کتاب جان باز زندگینامه و خاطرات شهید «حاج اصغر عبدالهی» را روایت کرده است. اصغر عبداللهی در تیرماه سال ۱۳۲۹ در اصفهان متولد شد. او در مبارزات انقلابی حضوری پررنگ داشت و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شد. او در نخستین مرحله از عملیات آزادسازی خرمشهر در تاریخ ۱۰ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ به دلیل برخورد ترکش دچار ضایعه نخاعی شد و به افتخار جانبازی نائل آمد. این اثر در ۵۷ فصل نگاشته شده که عنوان برخی از آنها عبارت است از «مجاهد»، «ماه عسل»، «سپاه دانش»، «ترور ناکام»، «هتل عباسی»، «کارگاه مشروب سازی»، «پیروزی انقلاب»، «جبهه»، «آسایشگاه»، «روال زندگی»، «معلم»، «صبر»، «بصیرت»، «آخرین آرزو» و «بچه سالمه».
خواندن کتاب جان باز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ زندگینامه و خاطرات شهدا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جان باز
«این اواخر به موضوع فضای مجازی خیلی اهمیت میداد. برای ما صحبت میکرد و میگفتند: اصلاً نمیتوان به اخباری که در شبکههای اجتماعی غربی پخش میشود اعتماد کرد. به همه میگفتند تا میتوانید دقت کنید که گرفتار اخبار جعلی رسانههای مجازی نشوید. الان جنگ دشمن در همین فضاست. اینطوری دارند بچههای مذهبی ما را از مسجد و هیئت دور میکنند.
یادم هست در هیئت، یکی از بستگان را صدا زد و گفت: فلانی، این خبرهایی که تو کانال خانوادگی پخش میکنی چیه؟
این فامیل ما هم گفت: حاج اصغر، اینها را تو کانالهای بزرگ نوشته بودند، من هم فرستادم تا بقیه بخوانند. مگه عیبی داره؟ شما خودتان همیشه میگویید خوش گمان باشید و سوءظن نداشته باشید.
اصغر آقا کمی مکث کرد و گفت: «آخه عزیز من، در بین مؤمنین باید خوش گمان بود، اما مگه قرآن به من و شما نمیگه، اگر یک فاسق خبری برای شما آورد، حتماً تحقیق کنید. (اشاره به آیه ۶ حجرات)
چرا خبری که مطمئن نیستی را پخش میکنی؟ اینطوری شما در گناه پخش شایعات شریک میشوی.» خیلی حرص میخورد از اینکه فضای مجازی ایران در اختیار برخی پیام رسانهای خارجی و بخصوص صهیونیستی است. میگفت: آنها اثر منفی خودشان را در شرایط حساس میگذارند. حرفهای حاجی را در زمان فتنه متوجه شدیم.
اما بارها به دیگران گفتهام اگر فرزندان حاج اصغر اینقدر به فکر پدر بودند و پروانهوار گرد پدر بوده و عاشقانه او را دوست داشتند، به خاطر این بود که حاجی، حتی در سختترین شرایط از مادرش غافل نبود. مادر حاج اصغر بیش از ۹۰ سال سن دارد و الحمدالله سلامت است. حاجی چهل سال صبورانه تمام سختیهای جانبازی خودش را تحمل کرد و با آنکه روی تخت بود، اما هیچ گاه از رسیدگی به حال مادرش غافل نشد. حداقل روزی دو مرتبه تماس تلفنی با مادر میگرفت تا جویای احوالشان باشد. در روزهای آخر و در بیمارستان که صدایش جوهرهای نداشت، با مادرشان در تماس بود و حتی باوجود بیماری خودش، پیگیر روند درمان و نوبت دکترِ مادر بود.
با توجه به شرایط خاص خودشان، مجبور بود در جلوی ماشین بنشیند، اما اگر مادر سوار میشدند، سفارش میکرد به گونهای بنشینند که پشت سر او نباشند و اینگونه ادب را رعایت میکرد.
اما یک روز حاج اصغر حرفی زد که همه جا خوردیم. حاجی بیمقدمه گفت: آخرین آرزویم این است که پای مادرم را ببوسم.
مردی که چهل سال صبورانه تمام سختیهای جانبازی خودش را تحمل کرده و حتی ذرهای گله یا ناشکری نکرده بود، از ما در خواست میکرد کمک کنیم تا مشکل جسمی و قطع نخاع بودنش، مانع از بوسیدن پای مادرش نشود!
دوباره تأکید کردند: هر جور شده مرا کمک کنید تا بتوانم یک بار هم که شده بوسهای بر بهشتِ زیر پای مادر بزنم.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه