دانلود و خرید کتاب پست طهران هادی حکیمیان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پست طهران اثر هادی حکیمیان

کتاب پست طهران

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پست طهران


داستان پست طهران اثری از هادی حکیمیان است که در انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است. این کتاب ماجرایی مربوط به دوران پهلوی دوم را روایت می‌کند.

 درباره کتاب پست طهران

پست طهران داستان زندگی سرهنگی است که در دوران ستمشاهی زندگی می کند و دچار تردید می شود. او که از ارتش اخراج شده است، در روزهای آغازین نهضت امام خمینی به دنبال یافتن حقیقت است.

سرهنگ در یکی از حجره‌های بازار تهران مشغول به کار شده است و حالا می‌تواند به گذشته کاری و دوران خدمت خود فکر کند. در حقیقت حکیمیان از دل زندگی پرماجرای سرهنگ و خانواده و نزدیکانش شرایط سیاسی سال ۱۳۴۲ تهران و پیامدهای آن را روایت می‌کند.

رمان پست طهران در حقیقت  برشی از زندگی خانواده‌ای پرماجرا است، اما روایت حول شخصیت سرهنگ شکل می‌گیرد. آنچه به فاصله پنج ماه، ابتدا در دل سرهنگ رخ می‌دهد و بعدتر در صفحات پایانی کتاب به تصمیمی ختم می‌شود که از او یک قهرمان می‌سازد، قهرمانی که دوستان و خانواده‌اش را که زمانی به او انتقادهای مستمر داشتند، به تعظیم وا می‌دارد.

 خواندن کتاب پست طهران با به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های فارسی به ویژه رمان‌های تاریخی

بخشی از کتاب پست طهران

شیخ‌رضا عصابه‌دست از سر کوچه نمایان شد. سرهنگ درست توی درگاه‌، بغل‌دست پیرمرد خادم ایستاده بود و همان‌طور که به کپه‌های برف میان کوچه نگاه می‌کرد از او پرسید: «نکنه نیان!؟»

پیرمرد خادم، عرق‌چینش را روی سر جابه‌جا کرد.

- می‌یان‌. دو برادری هرجا هستن حالا دیگه پیداشون می‌شه.

چند نفر روی پشت‌بام‌ها برف می‌روفتند. یکی‌شان قبل از انداختن هر بیل برف، می‌آمد و توی کوچه سرک می‌کشید؛ مبادا کسی باشد. آن‌های دیگر اما همین‌طور بی‌ملاحظه برف‌ها را می‌ریختند؛ حالا هرجا شد‌، شد.

پیرمرد خادم رو به سرهنگ گفت: «قهوه‌پز اما بعید می‌دونم بیاد.»

و سرهنگ در حالی که به تکه‌برفی بزرگ و یخ‌زده لگد می‌زد جواب داد: «باشه. همون چای کفایت می‌کنه مشتی.»

پیرمرد خادم به زحمت از پله‌ها پایین رفت.

شیخ‌رضا که مواظب بود فقط روی برف‌های پانخورده پا بگذارد عصایش را‌این‌ور جوی کوچک وسط کوچه گذاشت، جست کوتاهی زد و با سینه‌ای چاییده گفت: «از کی تا حالا مجلس ختم رو تو خانقاه می‌گیرن که ما خبر نداریم؟ مگه مسجد خدا رو ازت گرفته بودن رئیس؟»

سرهنگ دو‌-‌سه‌قدم جلو رفت، سلام کرد و دستش را جلو برد.

- آخه آدمی که سی‌ساله پا توی مسجد نذاشته یه‌دفعه بره به مسجدی‌ها بگه چند منه؟ تازه اون هم با یه‌دو‌جین رفیق جهود و ارمنی! شما من‌و می‌شناسی آشیخ؛ حوصله‌ی شلوغی ندارم. راستیاتش به سفارش مادرم نبود، در بند همین اندازه‌ش هم نبودم.

شیخ‌رضا دست او را فشرد.

- تو با خدا قهر کردی رئیس‌اما بدون که خدا با بنده‌هاش قهر نمی‌کنه.

سرهنگ، باخاج را دید که از سر کوچه می‌آمد. به شیخ‌رضا بفرما زد.

- با اجازه‌تون من این‌جا وایسم؛ آخه بچه‌ها می‌یان.

شیخ‌رضا همان‌طور که به عصایش تکیه کرده بود از پلهٔ اول پایین رفت. با دیدن کشکول و تبرزین آویخته از دیوار، اخم کرد و رو به آسمان کیپ ابر گفت: «یه امروز رو از ما ندید بگیر خدا.»

خادم خانقاه با دست‌هایی که پر از انگشتر بود آمد به پیشواز شیخ‌رضا.

- بدید به من آقا‌! کلاه و عصاتون رو بدید به من.

شیخ‌رضا اما نگذاشت حرفش تمام شود.

- بی‌حرمتیه؛ این‌جا دست‌به‌آب‌تون کجاس؟

و پیرمرد خادم، دلخور و دمغ، دستش را دراز کرد سمت باغچه.

- پشت اون سرو خشکه حاجی

توی کوچه، باخاج با سرهنگ، گرم گرفته بود. یک برگ کاغذ هم از جیب کتش درآورد و با احتیاط دراز کرد سمت سرهنگ.

- اطلاعیهٔ جدید رفقاس دربارهٔ تیاتر رفراندوم‌. کلیت این اقدامات اخیر رو محکوم به شکست دونستن و نقشهٔ جهان سرمایه‌داری‌. حالا اگه فرصت شد یه نگاه بنداز بد نیس.

سرهنگ کاغذ را گرفت و چهارتا کرد و چپاند توی جیبش.

- خوب شد جلوی شیخ‌رضا ندادی‌. مجلس ختم ننهٔ خدابیامرز ما فقط همین اطلاعیهٔ حزبی رو کم داشت.

باخاج خندید. کسی از بالای پشت‌بام یک بیل بزرگ برف ریخت پایین که صدای سرهنگ درآمد.

- هوی عمو‌! یه نگاه بکن لااقل.

اما باز هم برف ریخت. همان که بالای پشت‌بام روبه‌رویی بود باز هم برف ریخت؛ منتها این بار کنار دیوار که ذرات ریز یخ نشست روی لباس باخاج. سرهنگ انگار که تازه یادش آمده باشد زد توی گردهٔ او.

- بفرما‌، بفرما داخل.

نظرات کاربران

یا.میم.صدر
۱۴۰۱/۰۲/۳۰

نثر کتاب جذاب بود و من رو جذب کرد علاوه بر این ها دیدگاه های سیاسی اقشار مردم در زمان پهلوی نسبت به حکومت به خوبی به تصویر کشیده شده. و درنهایت هم نویسنده پایان شور انگیزی را رقم زده. اما

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۲۸۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان