دانلود و خرید کتاب سلام همسایه ۱ کارلی آنه‌وست ترجمه رامبد خانلری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب سلام همسایه ۱

کتاب سلام همسایه نوشته کارلی آنه‌وست است. این کتاب از روی یک بازی مشهور با همین نام نوشته شده و رامبد خانلری آن را به فارسی ترجمه کرده است. این رمان نوجوان با فضایی پرهیجان و گاهی ترسناک خواننده را با خودش به دنیای اتفاقات عجیب می‌برد.

درباره کتاب سلام همسایه

داستان عجیب سلام همسایه در یک شهر کوچک می‌گذرد. نیکی همراه خانواده‌اش به شهر رِی وِن بروک آمده است، در این شهر کوچک همه همدیگر را خیلی خوب می‌شناسند، اما یک چیزی به نظر نیکی عجیب است انگار تمام اهالی این شهر با هم توافق کرده اند تا درباره اتفاقی تلخ ساکت باشند. نیکی دوست تازه‌ای پیدا می‌کند، آرون پسر خانه رو‌به‌رویی‌شان است. خانه‌ای عجیب پر از راهروهای پیچ‌درپیچ و درهای همیشه بسته که همه را کنجکاو می‌کند.

وقتی نیکی و آرون ماجراجویی می‌کنند متوجه می‌شوند یک سال قبل یک دختر بچه‌ هشت ساله در ترن هوایی کشته شده است اما این مرگ طبیعی نیست و انگار رازی با خود دارد، رازی که شاید خانواده آرون بتوانند در حلش کمک کنند.

خواندن کتاب سلام همسایه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب سلام همسایه را به تمام افراد علاقه‌مند به داستان‌های پرهیجان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سلام همسایه

از خواب بیدار می‌شوم و برای یک دقیقه نمی‌دانم که اینجا کجاست. این بخش موردعلاقهٔ من در تمام اثاث‌کشی‌ها است. بوی اتاقم به بوی هیچ‌کدام از اتاق‌هایی که تاحالا داشته‌ام، شبیه نیست. در چارلستون اتاق بویی شبیه به بوی گوشت نمک‌سودشده و خوش‌بوکنندهٔ هوای وانیلی داشت. اینجا بویی شبیه به بوی مسیر کتاب‌خانهٔ اصلی ساحل آلن دارد؛ بویی شبیه به چوب کهنه یا چیزی در همین مایه‌ها.

رخت‌ولباسم خیس از عرق شده است. پیش‌ازآنکه دوباره خوابم ببرد و باقی‌ماندهٔ شب را بخوابم، لباس تمیزی از کمد لباس‌ام بیرون می‌آورم. شانسی ندارم که این کابوس دست از سرم بردارد. هیچ‌وقت نداشته‌ام. دوباره خواب دیدم که توی سوپرمارکت در سبد چرخ‌دار خرید نشسته‌ام و پاهایم را از لبهٔ سبد به‌سمتِ زمین آویزان کرده‌ام. آنجا سرد و تاریک بود. کنسروهای غذا را در طبقه‌های بالا و دور از دسترس من چیده بودند. ترسیده بودم. قوطی‌ها از آن بالا به پایین می‌افتادند و من را زخمی می‌کردند. مثل بارهای قبل تلاش کردم که خودم را از سبد خرید بیرون بکشم تا کمک یا چاره‌ای پیدا کنم، اما این بار هم جرئت تکان‌خوردن نداشتم. عجیب بود؛ توی خواب یخ زده بودم. در زندگی واقعی حاضرم هرچیزی را که دارم، به خانواده‌ام بدهم تا برای یک بار هم که شده یک جا بمانند. آن‌وقت یادم می‌آید که ترسناک‌ترین جا در کابوس‌های من همیشه یک سوپرمارکت است. شاید نباید بیشتر از این تلاش کنم طرزفکر بابا و مامانم را عوض کنم.

دستهٔ قفل‌ها را می‌اندازم روی لبهٔ پنجره که رو به خیابان است. این لبه باحال‌ترین قسمت اتاق من است؛ چیزی شبیه نیمکت است که می‌شود نشست روی آن و زل زد به خیابان و ادامهٔ خیابان دادگاه قانونی را تماشا کرد. اگر گردنم را به راست بچرخانم، می‌توانم تمام مسیر را تا بزرگ‌راه ببینم. چیزی که حالا از پنجره به آن نگاه می‌کنم، ردیف خانه‌های روبه‌رویی است و باحال‌تر می‌شود وقتی به این فکر می‌کنم که من تنها کسی هستم که در ساعت... .

ساعتم را که ولو شده روی میزم، برمی‌گردانم. سه‌وپانزده دقیقهٔ صبح است.

دست‌هایم را روی چشم‌هایم می‌گذارم و پشت پلک‌هایم را ماساژ می‌دهم. یک روز طولانی در پیش دارم. مجموعهٔ سنجاق‌هایم را بیرون می‌آورم تا روی قفلی کار کنم که بیشتر از همه من را به دردسر انداخته است. با چراغ‌قوّه‌ام نور می‌اندازم داخل سوراخ قفل تا آنجایی را که می‌شود روشن کنم؛ اما این یک قفل آویز قدیمی است و فقط می‌شود بخشی از فضای داخل سوراخ قفل را دید. با انبردست بازوی قفل را محکم می‌چسبم که بازی نکند و سنجاق را داخل سوراخ قفل می‌کنم، اما سنجاق مثلثی سفت‌تر از آن است که تمام زوایای داخل سوراخ قفل را پوشش بدهد. دست می‌کشم روی بستهٔ چرمی سنجاق‌ها و ابزارم. این بسته را از پسری در چارلستون خریدم که به نظر می‌رسید مشتاق است از شر آن خلاص شود.

«ایناهاش.» این را درمورد میلهٔ تیتانیومی می‌گویم که سر دایره‌شکلی دارد. با فروبردن میله در داخل قفل شروع می‌کنم، آن را به یک گوشهٔ سوراخ فرو می‌کنم و بعد به‌سمتِ گوشهٔ دیگر قفل می‌کشم تا زبانه را جابه‌جا کند. می‌گویم: «همین‌حالا.» بهترین نتیجه برای شکست‌دادن یک قفل از یک حملهٔ ناگهانی به دست می‌آید.

نظرات کاربران

toranj
۱۳۹۹/۱۰/۰۹

داستان کتاب درباره نیکی پسرکنجکاو و باهوشی که به شهر ری‌ون‌بروک نقل‌مکان کرده و از این جابه‌جایی چندان خرسند نیست. مواجه‌اش با آرون پسر عجیب همسایه که مثل خودش علاقه به باز کردن قفلها داره منجر به دوستی بینشون میشه،

- بیشتر
نگار
۱۳۹۹/۱۰/۱۵

به معنای واقعی کلمه هیجان انگیز بود ، بی صبرانه منتظر جلد بعدی هستم

کاربر ۲۱۴۸۳۳۱
۱۳۹۹/۱۰/۱۲

یکی از پر فروش های نیویورک تایمز و داستانی جذاب در ژانر وحشت منتظر جلد بعدی هستیم

ریحانه
۱۳۹۹/۱۰/۰۹

سلام کتاب سلام همسایه عالی است من هم از بازیش خوشم میاد هم از خود کتاب. بهتون پیشنهاد میکنم حتما حتما حتما حتما بگیریدش. چون عالی است 😊😊 ❤❄❤❄❤❄❤❄❤❄

محمد
۱۳۹۹/۱۰/۱۶

ورود فرد بیگانه به مکانی جدید در واقع برخورد دو راز است که بر هم تاثیر می‌گذارند تا در نهایت هم فرد به فردی جدید تبدیل شود و هم مکان. سلام همسایه روایت فو‌ق العاده جذاب و طنز پسری‌ست که خانواده‌اش

- بیشتر
کاربر ۲۹۹۳۴۵۹
۱۴۰۰/۰۱/۰۷

خیلی کتاب خوبی است و اثلا چیزی که خواندی فراموش نمی کنی و هیجان داری که بقیه اش هم بخوانی

شلاله
۱۳۹۹/۱۰/۲۸

کتاب هیجان انگیزی است. متن روان و خوش خوانی دارد. اتفاقات عجیب و جذاب این کتاب ما رو به خوندن ادامه کتاب ترغیب می کنند. منتظر کتاب های بعدی این مجموعه هستم.

nazcholagh
۱۳۹۹/۱۰/۱۵

مگه میشه یک کتاب اینقدر گیرا باشه من که از کتاب خوندن با م‌بایل فراری بودم و الان بخاطر دختر کوچولوم نمیتونم کتاب دستم بگیرم(پاره میکنه کتاب ها رو )الان نمیتونم زمین بذارم موبایلم‌ مناطر جلدهای بعدی هستم بی صبرانه

علیرضا
۱۴۰۲/۰۲/۰۸

خیلی داستان جالبی و با حالی داشت مثل بازیش فوق‌العاده وعالی بود خیلی ممنون🙏😀

Amin Arad
۱۴۰۲/۱۰/۱۳

عالیه

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲)
خانهٔ جدیدمان فیروزه‌ای است. مامان می‌گوید: «اسم‌ش رو بذاریم... سبزآبی.» و مدام سرش را تکان می‌دهد، انگار که این کار رنگ خانه را عوض می‌کند. بابا پیشنهاد می‌دهد: «سبز کلّه‌غازی؛ به‌نظر برای خارجی‌ها رنگ معروفیه.» بابا چیزی درمورد خارجی‌ها و رنگ‌ها و این رابطه نمی‌داند.
fateme
این را می‌دانم که خیلی بهتر است یک نفر احساست را درک کند تااینکه قرار باشد همه چیز را برای او بگویی.
شلاله

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان