کتاب آواز ناتمام
معرفی کتاب آواز ناتمام
کتاب آواز ناتمام نوشته جیمز مک براید موسیقیدانی توانا و نویسندهی کتاب رنگ آب است، کتابی که در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز جای گرفت. این کتاب با ترجمه شهلا عزیزی منتشر شده است.
درباره کتاب آواز ناتمام
مک براید برای روزنامههای متعددی از جمله واشنگتن پُست، بوستون گلوب و نیویورک تایمز مطلب مینوشته است. او دارای مدرک لیسانس از کالج ابرلین و فوق لیسانس روزنامهنگاری از دانشگاه کلمبیا در سن بیست و دو سالگی است. مک براید دارای چندین دکترای افتخاری بوده و نویسنده برجستهای است که در دانشگاه نیویورک نیز مشغول به کار است. وی در حال حاضر در پنسیلوانیا و نیویورک زندگی میکند.
این رمان نیز مانند دیگر رمانهای مک براید در باره ی سیاهپوستان آمریکا است و به مسئله نژاد پرستی در آمریکا می پردازد و مک براید درباره این رمان می گوید:
این کتاب عمدتاً از تصورات من شکل گرفته است، گرچه بعضی از شخصیتها و عناصر آن واقعی میباشند. مثلاً پتی کنن، یا همان به اصطلاح برده دزد جذاب از کارولین کانتی مریلند یک شخصیت واقعی بود. پدیدهی برده دزدی و زندگی قایقرانان و مردان آبی کرانه شرقی کاملاً بر منبای حقیقت استوار است. در واقع قایقرانان، همان آمریکاییهایی اصلی و واقعی هستند.
خواندن کتاب آواز ناتمام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات امروز جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب آواز ناتمام
- جواب داد، من جُرج کوچیکه هستم. سپس لولهٔ تفنگش را بالا آورد و به سمت صورت او نشانه رفت و به دنبال آن سیاهی آرامش بخشی او را فرا گرفت.
آنها او را در گوشهٔ اطاقک زیرشیروانی قرار دادند و منتظر شدند تا بمیرد، اما بدن او بهطور سرسختانهای از مردن امتناع میکرد. روزهای متعددی را بهطور پراکنده در بیهوشی و ناآگاهی میگذراند و ناله میکرد، کابوسهایش پر از تصاویر زنندهای بود که به آیندهٔ سیاهان مربوط میشد. صف بلندی از دختران که مانند پسران لباسهای کشاورزی به تن داشتند، مردان جوانی که جلوی هزاران نفر ایستاده بودند و با خشم و غضب سرودهای رستگاری سر میدادند، آوازهایی که هرگز خوانده و یا نواخته نشده بودند. در این ضمن، اگر چنانچه به این آوازهای دسته جمعی موجود در این تصاویر عجیب و غریب واکنش نشان میداد، رنگها از قرمز به قهوهای، سپس به بنفش و در آخر به نارنجی تغییر میکردند. همانطور که روزها در شبها حل میشدند و دوباره روز از سر گرفته میشد، بهنظر میرسید که سرش و گلوله به نحوی با یکدیگر تبانی کرده، و هریک سعی داشت دیگری را گول بزند: حالا دیگر صورتش متورم شده بود. گلوله به آنجا حرکت کرده و ساکن شده و صورتش در آن نقطه کاملاً باد کرده بود.
گلوله در آنجا جا خوش کرده بود، تسلیم شدن در کار نبود، زیرا هر یک با روح او که دلواپس و نگران انتظار میکشید، به نوعی رقص مرگ را بر پا کرده بودند، تا جایی که گلوله از بازی دست کشید، و با زور راه خروجش را به سطح پوست پیدا کرد، برآمدگی درست در بالای چشم چپش قرار داشت، یک تودهٔ عجیب و غریب به اندازه یک دانه انگور. یک شب که به پشت دراز کشیده بود، به شقیقهاش دست کشید و آن را احساس کرد. درست زیر پوستش بود.
حجم
۳۵۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۳۵۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه