دانلود و خرید کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه مهدی خطیبی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه اثر مهدی خطیبی

کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه

نویسنده:مهدی خطیبی
امتیاز:
۳.۹از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه

کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه، رمانی خواندنی و زیبا از مهدی خطیبی است که به تفاوت‌های میان زندگی و تفکر در چند نسل مختلف می‌پردازد.

درباره‌ی کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه

کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه داستانی زیبا و خواندنی از مهدی خطیبی است. با روایتی خواندنی و جذاب از چند راوی مختلف. هر فصلی یک راوی دارد و همین نگاه‌های مختلف به داستان، بر جذابیت آن اضافه کرده است. داستان درباره‌ی تفاوت‌های زندگی چند نسل مختلف است. مثل فاطمه‌ای که در زندگی‌اش، نماد و اسطوره‌ای از صبر و بردباری است. باید در کنار همسرش که به بیماری روحی مبتلا شده است، بماند و البته فرهنگ غلط روزگار ما، این فداکاری‌های بی‌دریغ را بدون قدردانی و ارزش به او آموزش داده است. در کنارش، زندگی زنان دیگری مثل عاطفه در این داستان هستند که نمی‌خواهند زندگی خود را این چنین تباه کنند. 

فصل‌های مختلف داستان به سبکی پر، به سنگینی آه با تقدم و تاخر بیان می‌شوند. این موضوع به جذابیت بیشتر داستان کمک کرده است. داستان کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه داستانی زیبا و خواندنی است. رنگ امید و مهر و لذت بردن از ساده‌ترین چیزها را به خوبی می‌توان در جای جای واژه‌های آن دید.

کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از مطالعه داستان‌ها و رمان‌های نویسندگان ایرانی لذت می‌برید، کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب به سبکی پر، به سنگینی آه

آذر که از در سالن بیرون رفت، عاطفه برگشت به همان‌جایی که نشسته بودند. گیج‌ومنگ به زمین خیره شد. ناگهان تخته‌شاسی و سررسید آذر را دید که روی سکوی پشت صندلی‌ها جا مانده بود. خواست دنبالش برود، اما منصرف شد. آن آذری که او می‌شناخت، حالا دو خیابان را رد کرده بود. بااینکه می‌توانست آنها را پیش خانم ضیایی بگذارد، ولی حسی ناشناخته وادارش کرد سررسید و تخته‌شاسی را بردارد و کنج سالن برود. سررسید را باز کرد و خواند:

«لاک‌پشت.

چرا چند وقتی‌ست این حیوان به ذهن و زندگی‌ام وارد شده؟ اصلاً یکی از کابوس‌هایم با این حیوان شروع شد. جایی بودم که سیاهیِ مطلق بود، یک‌مرتبه جلو پایم دو لاک‌پشت دیدم. هر دو به پشت افتاده بودند. یکی از آنها در تقلا بود که دست‌وپایش را ببرد توی لاک، اما نمی‌توانست. آن یکی لاک نداشت؛ بدنش کبود بود و دهانش باز، اما هیچ صدایی از آن بیرون نمی‌آمد. به دهانش خیره شده بودم. راستی چرا حالت چشم‌هایش یادم نیست.

دوست دارم بدانم وقتی لاک‌پشت‌ها جیغ می‌کشند، چه صدایی دارند.»

عاطفه سری تکان داد. در ذهنش به این فکر کرد که چگونه می‌توان نر یا ماده‌بودن لاک‌پشت‌ها را فهمید. ورق زد.

«از دیروز که با شما صحبت کردم تا حالا از چند نفر پرسیده‌ام. کسی نمی‌دانست که لاک‌پشت نماد چیست. چند کتابخانه هم رفتم. کتاب‌های زیادی را زیرورو کردم، حتی به چند کتابفروشی هم سرزدم، ولی چیزی پیدا نکردم، فقط یکی گفت تو فرهنگ سرخ‌پوستی نماد ترسوبودن است.

امروز می‌خواهم دوتا لاک‌پشت بخرم.»

صدای خندهٔ بلند چند زن، توجه عاطفه را جلب کرد. زنی میان دیگران، ادای راه‌رفتنِ یک آدم شَل را درمی‌آورد؛ ادایی که بی‌شباهت به رقص باباکرم نبود. باز ورق زد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه