دانلود و خرید کتاب دیلماج حمیدرضا شاه آبادی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب دیلماج اثر حمیدرضا شاه آبادی

کتاب دیلماج

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۱از ۳۰۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دیلماج

کتاب دیلماج نوشته حمیدرضا شاه‌آبادی است. این کتاب بررسی زندگی و افکار شخصیتی نیمه‌خیالی به اسم میرزایوسف‌خان مستوفی مشهور به دیلماج می‌پردازد و زندگی او را با جزئیات و با زبانی جذاب روایت می‌کند.

کاندیدای جایزه‌ روزی روزگاری، برنده‌ لوح تقدیر جایزه‌ی ادبی واو رمان متفاوت و همچنین جایزه‌ شهید غنی‌پور، بخشی از افتخارات این کتاب است.

درباره کتاب دیلماج

کتاب دیلماج روایت سرگشتگی‌های روشنفکران در اواخر دوران قاجار است. شاه آبادی که بیشتردر رمان‌هایش به موضوعات تاریخی می‌پردازد، در رمان دیلماج سرگذشت شخصیتی خیالی به نام میرزایوسف خان مستوفی معروف به دیلماج را روایت می‌کند. رمان با شرح دوران کودکی و تحصیل او آغاز می‌شود. میرزایوسف به دلیل تحصیل و رفت‌وآمد با چند نفر از اساتید و روشنفکران آن زمان به فردی متجدد و آزادی‌خواه تبدیل می‌شود که باقی اتفاقات رمان را رقم می‌زند.

میرزا یوسف خان مستوفی، شخصیت اصلی داستان، در تاریخ، چهره‌ای ناشناخته و رازآلود دارد. عده‌ای او را به عنوان کسی می‌شناختند که درد وطن داشت و در راه کسب آزادی و پیشرفت مدنیت ایران تلاش می‌کرد. عده‌ای دیگر هم، او را شخص رذلی می‌دانستند که خیانت کرد.

ویژگی تاریخی رمان با حضور شخصیت‌هایی همچون «محمدعلی فروغی»، «میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله»، «ناصرالدین شاه قاجار»، «عباس میرزا» و… پررنگ شده و مخاطب را بین مرز خیال و واقعیت قرار می‌دهد. تاثیر جریانات فراماسونری بر روشنفکران آن روزگار از دیگر موضوعات موردتوجه نویسنده در رمان است.

خواندن کتاب دیلماج را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دیلماج

سال‌های عاشقی میرزایوسف شاید از آرام‌ترین سال‌های زندگی اوست. خلاف دیگر عشاق او از خود آشفتگی و اضطراب نشان نمی‌دهد و در راه وصل بی‌تابی نمی‌کند گویی پیش از آنکه به فکر وصل باشد از عاشقی‌کردن لذت می‌برد لذت هجران در کنار امیدی آرام‌بخش نسبت به وصل در آینده، وجود او را لبریز کرده و او سه سال از دوران جوانی‌اش را سرشار از این لذت پشت سر گذاشته است. خود او در رسالهٔ عشقیه نوشته است:

«اگر امید به وصل در دل عاشق باشد و معشوق را دور از دست نینگارد در هجران لذتی است که در وصل نیست. چرا که اصل عاشقی در هجران است و عشق را معنایی جز فراق نیست.»

اگر چه میرزایوسف این رساله را در سال‌های بعد یعنی پس از پایان ناخوشایند داستان عشقش به زینت نوشته است، اما از لابه‌لای سطور آن می‌توان فهمید که او سال‌های عاشقی خود را به آرامی و دور از آشفتگی و اضطراب سپری کرده است. در طول این سال‌ها میرزایوسف فقط یک بار احساس آشفتگی و بی‌قراری کرده است. و آن زمانی است که زینت خانهٔ فروغی‌ها را ترک می‌کند. چرا که «شهرت تعلیم آوازش به توسط مرد نامحرم در میان مردم پیچیده، سکونت بیشتر او در خانه هم برای خود او و هم برای محمدحسین‌خان بدنامی به بار می‌آورد و ای بسا بساط تعلیم نوباوگان یکسره برچیده می‌شد. پس ترک منزل کرده و گاه از شخص محمدحسین‌خان در خانه خودشان درس می‌گرفت.»

رفتن زینت از خانهٔ محمدحسین‌خان، میرزایوسف را بی‌قرار و آشفته می‌کند:

«گویی چیزی گم کرده بودم. پاره‌ای از قلبم گم شده بود. پیش از آن هر صبح به آن امید سر از بالین برمی‌داشتم که هنگام غروب آن‌گاه که مجلس درس در خانهٔ محمدحسین‌خان پایان می‌گرفت از عمارت بیرون بیایم و به بهانهٔ از بر کردن یادداشت‌هایم از میان باغ بروم به سمت پشت عمارت، نزدیک پنجرهٔ مشبکی که شیشه‌های رنگارنگ خوش‌منظره‌ای داشت و سه گلدان بزرگ شمعدانی پای آن بود، بنشینم پای سروی بلند و تکیه بر تنهٔ آن بدهم و به دروغ دفترچه‌ام را بگشایم و آن را ورق بزنم، اما گوشم در انتظار آوایی باشد به نرمی ابریشم و لطافت آب که از آن پنجره پر می‌کشید به بیرون و چنان مستم می‌کرد که گاه می‌خواستم چون پرندگانی که بر شاخه‌ها بودند پر بگیرم و از شاخه‌ای به شاخهٔ دیگر بپرم. اما در همه حال نشسته بودم. او می‌خواند و من دفترچه‌ام را ورق می‌زدم که پر بود از یادداشت‌های ریاضیات و هندسه و فلسفه و گاه در سینهٔ صفحات سفید آن اشعاری می‌نوشتم و آن شعرها را بر تنهٔ سرو می‌کندم. در این اواخر بود که زینت از آن خانه، آن باغ و آن پنجره رفت.»

نظرات کاربران

azar
۱۳۹۹/۰۲/۱۱

یکی از درد های مملکت این است که حتی تحصیل کرده هایمان خیلی با تاریخ میانه خوبی ندارند(اگر یادتان باشد در دوره های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولا جدی گرفته نمیشدند.) ملتی که تاریخ گذشته اش را

- بیشتر
پريسا
۱۳۹۹/۰۲/۲۰

تا اواسط کتاب خیلی حس خوبی به داستان کتاب داشتم، ولی آخرش واقعا غم به دلم نشست ، حالم بدجور گرفته شد😕 میرزایوسف واقعا زندگی سختی داشته و نمیشه قضاوت کرد ، معلوم نیست اگه ما جاش بودیم آخر و

- بیشتر
mrs.moghaddam
۱۳۹۹/۰۲/۲۶

سلام متن روان و عالی داشت به نظر شخصی من اکثریت دانش آموختگان مدرسه دالفنون و خانه فروغی ها چون در حساس ترین دوران زندگی شان (نوجوانی) زیر نظر اساتید اروپایی تربیت شده اند که هنوز هم در زندگی شان

- بیشتر
یک تازه کتابخوان
۱۳۹۹/۰۴/۳۰

هرگز تصور نمیکردم ازخواندن رمانی تاریخی این همه به وجد بیایم و منی که برای هر کتاب حداقل دوهفته وقت میگذارم، کتابی با روایتی متفاوت را بتوانم سه ساعته و در نیمه شب به پایان برسانم. به همه ی ما

- بیشتر
محسن سفیدگر
۱۳۹۹/۰۵/۰۳

کتاب «کافه خیابان گوته»، گویا در ادامه‌ی رمان «دیلماج» اثر حمیدرضا شاه آبادی است. که شخصیت اول آن برمی‌گردد به نوه‌ی میرزایوسف. لطفاً سبب خیر باشید و منتشر کنید.

فاطیما
۱۳۹۹/۰۲/۱۲

کتاب جالبی بود، بعد مدتها بهم یادآوری کرد که چقدر میتونم تاریخ ایران رو دوست داشته باشم و چقدر فاصله گرفتم از شخصیت‌های محبوبم در اون دوران و چقدرتر میتونه مایه شرمساریم باشه که جز اطلاعات مبهم چیزی از اون سال‌ها،

- بیشتر
kavian
۱۳۹۹/۰۲/۱۲

آنقدر جذابیت داشت که در کمتر از 24 ساعت همه اش را خواندم. ولی وقتی فهمیدم، شخصیت این داستان خیالی است، یکم حالم گرفته شد. ولی واقعا ناب بود

کاربر ۱۵۱۹۷۴۹
۱۳۹۹/۰۲/۱۲

واقعن ارزش خوندن داشت ، سبک داستانی بودنش خیلی دوس داشتم هرچند گاهی فکر میکنم ای کاش میرزایوسف مثل برادرش همون سال اول مکتب رو ول میکرد یه وقتای دونستن زیاد هم مشکل میشه هرچند ندونستن مشکل بزرگتری 😔😔😔

farez
۱۴۰۲/۰۶/۰۵

دیلماج....کتابی کوتاه و اموزنده از زندگی کسیکه در دوران مشروطه و قاجار بوده و البته بواسطه ی دژ فراماسونری ایران، به خارج از کشور فرار میکنه....یک روایت بی پرده و بدون حاشیه، پر از اتفاقاتی که سگرمه ها رو توی

- بیشتر
Agha_M@hdiar
۱۳۹۹/۰۹/۰۸

داستان کتاب مربوط به ایران در زمان قاجار و در شرایط خاص دوره مشروطه است. شخصی به نام میرزا یوسف دیلماج که در کتاب فردی درستکار و پاک طینته تحت تاثیر جریانات روشنفکری و لژ فراماسونری قرار میگیره و درگیر

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۱۱)
فقر جهل می‌آورد و جهل فقر. اما این هر دو حاصل ضعف‌اند؛ ضعف در برابر تقدیری که دیگران رقم می‌زنند. نخست باید تقدیر خود را به دست بگیریم
mrym_ashena
چه بهشتی می‌شد ایران اگر حاکمانش اهل بودند.»
زهرا
می‌گفت "اگر علم طب و ساخت ادویه خوانده بودم بیشتر به کار این نفوس فلک‌زده می‌آمد. مردم گرسنه را که با هر شیوع وبا و آبله چون حشرات‌الارض دسته‌دسته جان می‌دهند، فلسفه به هیچ کار نمی‌آید. کاش نانوا بودم و در سیر کردن شکم این خلق سهمی داشتم"
azar
حکومت بر مردم جاهل بسیار آسان‌تر است از حکومت بر مردمی که بدانند و پیوسته حق خود را مطالبه کنند.
azar
«روزگاری می‌پنداشتم که میرزاتقی‌خان ثانی خواهم شد، می‌پنداشتم که ایران به دست من روی سعادت و ترقی را خواهد دید، حال می‌بینم که راه سعادت خود را هم گم کرده‌ام.»
Parastoo Khosravi
«از عشق بپرهیز که جز سوختن به بار نمی‌آورد».
Fatt.A
«قدمای یونان را اعتقاد بر این بود که آدمیان در آغاز نفوسی بودند نرینه و مادینه توأمان. مرد و زنی در کار نبود. لکن زمانی رسید که زئوس خدای خدایان در پی آن بر آمد که ثناگویان خود را فزونی دهد. پس آدمیان را از میان به دو نیم کرد. نرینه‌ای و مادینه‌ای. از آن پس درد فراق و دوری در همهٔ آدمیان پدیدار شد. هر زن و هر مردی در پی آن بر آمد تا نیمهٔ گمشدهٔ خود را باز یابد و با اتصال به او خویش را از درد فراق رهایی داده به کمال برساند
azar
در سال اول و دوم از الفبای عربی و قرائت جزء سی‌ام قرآن تا حساب ابجد و باب اول و دوم گلستان را فرا گرفتم. لکن در سال سوم ملا به جای آموختن چیزی تازه دوباره از اول آغاز کرد و من که امید به آموختن معلومات دیگر داشتم دریافتم که ملا خود بیش از این نمی‌داند و روشن است که ما نیز بیش از آن نخواهیم آموخت.
قمار عاشقانه
«فقر جهل می‌آورد و جهل فقر. اما این هر دو حاصل ضعف‌اند؛ ضعف در برابر تقدیری که دیگران رقم می‌زنند. نخست باید تقدیر خود را به دست بگیریم
Parastoo Khosravi
گاه‌گاه کوچه‌ها و خیابان‌های اینجا را با آنچه در فرنگ دیده‌ام مقایسه می‌کنم، حاصل این مقایسه دردناک است. ما هیچ‌گاه به پایهٔ آن دیار نخواهیم رسید. اما در خون مردم اینجا چیزی هست که آنجا یافت نمی‌شود، اینجا اگر قحطی نباشد. اگر مردم مختصر معاش خود را داشته باشند، زندگی به‌سختی فرنگ نیست اینجا ابول پلویی هر روز به ده نفر مسکین غذای مجانی می‌دهد، پس ماندهٔ غذای مشتریانش هم یکسره از آنِ فقراست. اینجا اگر جلوی نانوایی بایستی و بگویی پول ندارم لقمه‌ای نان را اگر نانوا به تو ندهد مشتریان خواهند داد، چه بهشتی می‌شد ایران اگر حاکمانش اهل بودند.
معصومه توکلی

حجم

۱۱۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰
۳۰%
تومان