دانلود و خرید کتاب جایی بالاتر از رنجیدن مهرنوش صفایی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب جایی بالاتر از رنجیدن اثر مهرنوش صفایی

کتاب جایی بالاتر از رنجیدن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جایی بالاتر از رنجیدن

«جایی بالاتر از رنجیدن» رمانی نوشته مهرنوش صفایی است. دوست نزدیک سوسن، به اسم شیوا به تازگی در اثر سرطان مرده است و حالا همسر او نوریان، که دچار افسردگی است و دکترش از او خواسته وسایل شیوا را از خانه‌اش دور کند تا حالش بهتر شود، از سوسن می‌خواهد که او این کار را برایش انجام دهد. با ورود سوسن به زندگی شخصی شیوا رازهایی از او برملا می‌شود و رفت و آمدهای مکرر سوسن با همسر دوستش وابستگی‌هایی ممنوعه ایجاد می‌کند: درست نمی‌دانم از کی شروع کردم به مقایسهٔ احمد با نوریان. اما وقتی به خودم آمدم دیدم نه‌تنها خودم، که بچه‌ها هم اسیر این دور باطل شده‌اند؛ اسیرشوخی مسخرهٔ مقایسهٔ دو آدم غیر قابل قیاس با هم، مثل گذاشتن رنگ زرد و قرمز کنار هم. وحشت‌زده شدم. این منصفانه نبود. این خیانت محض بود. من و بچه‌ها سر سفرهٔ احمد می‌نشستیم اما دوستش نداشتیم. حرف‌هایش را می‌شنیدیم اما در دل به او می‌خندیدیم و مسخره‌اش می‌کردیم. ما با او و در کنار او زندگی می‌کردیم اما به قدر سر سوزنی قبولش نداشتیم. احمد در عمل برای ما تمام شده بود. ما فقط همخانه بودیم. درک این حقیقت که معاشرت با نوریان برای من و بچه‌ها مثل یک سمِ مهلک، خطرناک و تهدیدکننده شده، نیازی به برخورداری از هوش و فراستِ زیادی نداشت. در واقع پرده‌ها چنان به وضوح افتاده بود و حقیقت چنان آشکار و روشن شده بود که فقط آدمی احمق می‌توانست چشم‌هایش را ببندد و خود را به نفهمیدن بزند. و من دلرحم بودم؛ اما احمق نبودم. من نه تنها با چشم دل، که با چشم سر هم می‌دیدم چطور حریم‌ها یکی یکی برداشته می‌شود و احساس، خط قرمزهای منطق و استدلال را درهم می‌شکند. زنگ خطرها بی‌وقفه و پیاپی زیر گوشم نواخته می‌شد و به من هشدار می‌داد که با دست دست کردن اوضاع را از این که هست خراب‌تر نکنم.

نظرات کاربران

کاربر ۱۱۸۵۲۴۹
۱۳۹۹/۰۶/۲۹

کتاب خوبیه من بی وقفه خوندم ولی آخرش خوب تموم نشد نویسنده وقتی شخصیتی برای ما میسازه ما نسبت بهش تعلق خاطر پیدا می کنیم ودوست داریم به جایگاه خوبی برسه وخطا کار به جزای اعمالش برسه اون موقع بعداز

- بیشتر
آزاده۵۸
۱۳۹۹/۰۳/۲۸

راستش بد نبود ولی خیلیم خوب نبود

javid
۱۳۹۸/۰۷/۱۳

من کتاب های شما را دوست دارم، فقط چند نکته به عنوان خواننده ای که طرفدار شماست مطرح میکنم. در چند کتابی که از شما خواندم تقریبا در یک سوم پایانی کتاب، الفاظ و کلمات و حرف ها کش می‌آیند، توضیحات

- بیشتر
setare
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

به نظرم اگه حال روحی‌مناسب ندارید اصلا این کتاب گزینه خوبی برای خوندن نیست ولی برای شرایط عادی کتاب بدی نیست

fateme28
۱۴۰۱/۰۸/۲۶

خیلی زیبا بود و اموزنده و پر از یاد خدا دوتا از کتاب های خانم صفایی را خوانده ام و خیلی خوشم اومد. مثل اینکه کتاب هاشون هم براساس داستان زندگی ادم های واقعی هست و این حس واقعی بودن خیلی خوبه تحلیل

- بیشتر
مهسا
۱۴۰۰/۰۱/۲۱

من بااین کتاب گریه کردم ... و چیزی که یاد گرفتم اول مناعت طبع و بزرگواری سوسن بود و دومین چیزی ک عبرتم شد این بود هیچوقت نباید سکوت کرد باید حرف زد توضیح داد تلاش کرد چون زندگی به

- بیشتر
کاربر ۶۷۹۲۱۳۹
۱۴۰۲/۰۴/۰۶

بششششدت داستان قشنگی داشت یاد بگیریم که ببخشیم من این داستانو واقعا نیاز داشتم حالم خوب نبود خوندمش خیلی کمکم کرد حتما بخونید ولی خیلی غمگینه💙

کاربر ۵۵۶۰۸۷۰
۱۴۰۱/۱۰/۲۶

عالی بود تصویر رنج های زنان با عفت و با شرف که در گیر مردانی می شوند که بویی از انسانیت نبرده اند

کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
۱۴۰۰/۱۱/۱۹

خوب بو د. بی‌وقفه خوندم و درگیر حال و روز سوسن شدم اینکه بتونی در عین نیاز بگذری و راه درست را انتخاب کنی موهبتی الهی هست

راز
۱۴۰۰/۰۸/۲۲

بد نبود ولی مکالمه ها و گفتگو ها واقعی بنطر نمیومدند، مثلا حرفهایی که بچه ها می‌زدند حرفهای یک بچه نبود از نظر من می‌توانست قشنگتر نوشته بشه. خانم این داستان خیلی خانم مغرور و بی فکری بودند در حالیکه فکر

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۶)
«همیشه از اینکه شیوا تا آن حد زن کامل و منحصربه‌فردی بود، توی آسمان‌ها سیر می‌کردم. نمی‌دانید چقدر به خودم می‌بالیدم که صاحب چنین همسری هستم. زنی که قادر بود حتی در اولین برخورد تحسین هر کسی را برانگیزد… آن وقت‌ها همیشه فکر می‌کردم خوش شانس‌ترین مرد دنیا هستم که چنین همسری دارم. اما حالا می‌فهمم که چقدر بدبختم، بدبختم چون تا ابد اسیر و زندانی کمالات شیوا هستم… اسیر خصوصیات منحصر به فرد زنی که هیچ کس به گردپایش هم نمی‌رسد و اسیر مقایسه‌ای که نتیجه‌اش همیشه سرخوردگی و تنهایی است
javid
فرشته می‌شوی اگر نرنجانی و ببخشی
fateme28
کاش یادمان نرود که آن طرف پل داستان طور دیگریست. کاش فراموش نکنیم که آن طرف پل، ما می‌مانیم و دل‌هایی که شکسته‌ایم… ما می‌مانیم و تهمت‌هایی که بسته‌ایم و ما می‌مانیم و چشمانی که به اشک نشانده‌ایم… آن طرف پل، مائیم و بخشش و گذشت… آنجا، مائیم و آنچه که با همهٔ وجود به‌خاطر رضای خدا بر آن چشم بسته‌ایم. آن طرفِ پلِ زندگی، داشته‌ها را طور دیگری معنا می‌کنند. آنجا حتی صاحب همهٔ مال دنیا هم که باشیم باز مستحقِ یک فاتحه و یک خیرات و یک خدابیامرزی ساده‌ایم. آنجا با همهٔ ثروت زمین باز محتاجیم… محتاجِ همان کسانی که وقت زنده بودن، به سادگی یک زبان چرخاندن دلشان را می‌شکستیم.
fateme28
خدا با زبانی گویا و خطی صریح روی تک تک حوادث زندگی ما نوشته: بندهٔ من، تا من هستم، سرخورده و ناامید نباش. من مونس و همدم تو، پناهگاه و یار و یاور تو، خیرالناصرین تو، خیرالحافظین تو، خیرالرازقین تو، ارحم الرحمین تو هستم. من همه کس و همه چیز توام. کلید همهٔ درهای بسته، شفای همهٔ دردهای کهنه، چارهٔ همهٔ مشکلات بی‌چاره، در دستان دستگیر و شفابخش و یاری رسان من است. محتاجِ بندهٔ من چرا؟… خار و حقیر دست پروردهٔ من چرا؟ مرا صدا بزن. من از هر کس و هر چیز به تو نزدیک‌تر و مهربان‌تر و برای حل مشکلاتِ تو از همه تواناترم. این تویی که باورم نداری، وگرنه من همین جا، نزدیک به تو، منتظر یک یارب یارب تو، چشم به اشک‌های تو دوخته‌ام.»
fateme28
لحنی آرام گفتم: «احمد آقا، اگر به مادر بچه‌هایت احترام نگذاری، به تو بی‌احترامی می‌کنند. این یک قانون طلایی است.»
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
گاهی عمر انسان حتی از عمر یک شیء هم کوتاه‌تر است
javid

حجم

۴۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۸۹,۹۰۰
تومان