دانلود و خرید کتاب رابینسون کروزو دانیل دفو ترجمه مجید عمیق
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب رابینسون کروزو اثر دانیل دفو

کتاب رابینسون کروزو

معرفی کتاب رابینسون کروزو

«رابینسون کروزو» دانیل دفو ‌(۱۶۶۰-۱۷۳۱) پدر رمان انگلیسی را این بار با بازنویسی دینا مک‌فادن و ترجمه مجید عمیق برای نوجوانان می‌خوانید. قهرمان داستان زندگی مرفه خود در بریتانیا را برای مسافرت در دریاها رها می‌کند. پس از اینکه از یک کشتی شکستگی جان سالم به در می‌برد، ۲۸ سال را در یک جزیره و اغلب به تنهایی به گذران زندگی می‌پردازدو... بریده‌ای از رمان: نام من رابینسون کروزوئه است. در سال ۱۶۹۲ میلادی در یکی از شهرهای انگلستان به نام یورک به‌دنیا آمدم. من از سه فرزند خانواده، کوچک‌ترین آنها بودم. بزرگ‌ترین برادرم سرباز بود و در جنگ با اسپانیا کشته شد. برادر وسطی‌ام مثل آب خوردن ناپدید شد و خبری از او نشد که نشد. یک روز از خانه خارج شد و دیگر هرگز برنگشت. پدر و مادرم که دو فرزندشان را از دست داده بودند، دیگر حاضر نبودند مرا از دست بدهند. پدرم از من می‌خواست وکیل شوم و در خانه کنار آنها باشم. اما من شیفتهٔ ماجراجویی و سفر به سرزمین‌های دوردست بودم. دلم می‌خواست یک دریانورد شوم. یک روز صبح، پدرم مرا صدا کرد تا به اتاقش بروم. او مردی آرام، سخت‌گیر و بسیار تیزهوش بود. برای مدتی طولانی دربارهٔ رؤیاهای جوانی با من حرف زد. پدرم برای تأمین یک زندگی خوب و راحت برای خانواده‌اش خیلی سختی کشیده بود. بنابراین من چگونه می‌توانستم به‌خاطر رؤیای سفرکردن به دریاهای دوردست به همهٔ این چیزها پشت پا بزنم؟

نظرات کاربران

~sahar~
۱۳۹۷/۰۱/۰۹

والا من اگر یک جزیره با تمام امکانات بهم میدادن حال میکردم نمیدانم چرا این خل دنبال فرار کردن وبازگشت به لندن بود

حسینی
۱۳۹۸/۰۵/۰۷

در نوجوانی خوندمش عالی بود

androsein
۱۳۹۹/۰۱/۳۱

این یکی از کتاب های مورد علاقه ی منه که توی دوره ی نوجوانی خوندمش و بعد از اون هم بارها خوندم و هر بار برام جذابیت داشته. پیشنهاد میکنم حتما یکبار این کتاب رو بخونید و یا اگر فرزند

- بیشتر
starlight
۱۴۰۱/۰۶/۲۷

پرماجرا و خوب🍀🍀🍀 فقط مطمئن نیستم داستان خلاصه شده ست یا کاملشه ؟؟

Zahra Darvishi
۱۳۹۹/۱۲/۲۵

این کتاب عالیه ، آنقدر که نسخه چاپی را خریدم تا همیشه داشته باشم .🙂

mojtaba rabiei
۱۳۹۸/۰۷/۲۶

داستان خوبی بود. ملایم و پر از مناظر طبیعی. شیرین بود.

zahrratta
۱۳۹۸/۰۳/۱۳

دوستش داشتم. حس خوبی داشت. دلم خواست ماجراجویی کنم.

Matin Ghaffari
۱۳۹۹/۱۱/۰۴

فقط میتونم بگم:عالیییی بود🎇🎇⚡⚡💎

🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۴/۲۵

خیلی قشنگههه🍭 ژانر ماجراجویی🦋 عاشقشم

رضا
۱۳۹۹/۰۷/۱۳

عالی و پر از ماجراجویی🏅🏅🏅🏅

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۳)
در عالم سکوت رنج می‌بردم و سعی می‌کردم همان فرزندی باشم که پدرم دوست داشت؛ اما کار ساده‌ای نبود.
Husayn Parvarde
با همهٔ بدشانسی‌ای که آورده بودم به‌نظر می‌رسید که از یک شانس ذاتی برخوردارم، زنده‌ماندن.
Book
پیش از آنکه بتوانم سرپا بایستم موج‌های دریا مانند یک چنگال قوی مرا گرفتند و دوباره داخل دریا پرتاب کردند. آب دور و برم پیچ‌وتاب می‌خورد و من با تمام توان تلاش می‌کردم تا غرق نشوم. در همین لحظه احساس کردم که پایم با کف دریا تماس پیدا می‌کند. بلافاصله سرپا ایستادم. قبل از آنکه دریا من را بگیرد و زیر آب بکشد تا جایی که می‌توانستم هوای کافی وارد شش‌هایم کردم. در سومین یا چهارمین دفعه‌ای که دریا مرا به زیر آب کشید قفسهٔ سینه‌ام با یک سنگ برخورد کرد و نفسم کاملاً برید. با خودم فکر کردم که دیگر کارم تمام است و مرگم حتمی است. با همهٔ بدشانسی‌ای که آورده بودم به‌نظر می‌رسید که از یک شانس ذاتی برخوردارم، زنده‌ماندن. بار دیگر جریان آب مرا به‌سمت ساحل هل داد. تمام نیرویم را جمع کردم. پاهایم با کف دریا تماس پیدا کرد. از توی آب خودم را بیرون کشیدم و با همهٔ رمقی که برایم باقی مانده بود به‌سمت ساحل دویدم. سپس روی زانوانم افتادم. آب شوری که در معده‌ام بود برای لحظاتی بدحالم کرد. اما نجات پیدا کرده بودم. همین برایم کافی بود. من زنده بودم.
porya
زمان و تلاش به من یاد می‌داد که می‌توانم هر چیزی را که می‌خواهم بسازم و حکاکی کنم.
Amir
در عالم سکوت رنج می‌بردم و سعی می‌کردم همان فرزندی باشم که پدرم دوست داشت؛ اما کار ساده‌ای نبود.
لونا لاوگود
شاید این کار به من کمک می‌کرد تا این جزیره را به‌عنوان زادگاه یعنی جایی که آدم در آن به دنیا آمده باشد و محل زندگی و وطنم قبول کنم، نه به‌عنوان جایی که در آن گرفتار شده بودم
Amir
زمین زیر پایم شروع به لرزیدن کرد. ابتدا صدای ترک‌خوردن آمد و سپس سنگ‌های فراوانی از بلندی سقوط کردند و اطرافم را احاطه کردند. خیلی وحشت کردم. خیلی زود به بیرون از غار دویدم. دوباره زمین لرزید. لرزش زمین به همان سرعت که شروع شده بود متوقف شد. زمین‌لرزه بود!
porya
به‌زودی این اتفاق افتاد! جانوران بزرگی کنار آب آمدند. صدای بلند و ترسناکی داشتند. صداهای وحشتناکی که تا آن روز نشنیده بودم. هر دو ترسیده بودیم. وقتی یکی از آنها به‌طرف ما شنا کرد از ترس قالب تهی کردیم! اگر به کشتیمان حمله می‌کرد باید چه کار می‌کردیم؟ اگر از کشتی بالا می‌آمد و داخل عرشه می‌شد یا اگر کشتیمان را غرق می‌کرد آن وقت چی؟ خیلی زود دویدم و یکی از تفنگ‌هایمان را برداشتم و هوایی شلیک کردم تا آن حیوان را بترسانم. این کار جواب داد! آن جانور به‌سرعت برگشت و به‌سمت ساحل گریخت.
porya
خوش‌شانس بودم. غذا، آب و پناهگاه داشتم؛ در واقع صاحب چیزهای اساسی بودم. بنابراین با تأمین نیازهای اولیه‌ام زمان طولانی‌تری برای فکرکردن داشتم. سخت‌ترین چیز برای اقامت در جزیره گذراندن زمان در تنهایی مطلق بود.
|قافیه باران|
بالاخره هوا نامساعد شد. این آخرین بار بود که سراغ کشتی می‌رفتم. هر چیزی را که لازم داشتم برداشته بودم و کمی هم اضافه‌تر. وزش باد شدت گرفت. چیزهایی که با خود برداشته بودم سنگین بودند و به‌سختی می‌توانستم پارو بزنم. تنها شانسم برای بازگشت به ساحل آن بود که قبل از شروع طوفان موفق به این کار می‌شدم. بنابراین برای دومین بار پس از این چند هفته فقط به این امید پارو می‌زدم که خودم را از این مخمصه نجات دهم. امواج متلاطم دریا مدام بر بدنهٔ کرجی‌ها می‌کوبیدند. حتی یک لحظه هم فرصت نداشتم فکر کنم که چه اتفاقی ممکن است برایم بیفتد. با تمام توان پارو می‌زدم. باید برمی‌گشتم. تلاش سخت من جواب داد و خیلی زود به چادر دنج و راحت خودم رسیدم. به صدای باران گوش دادم. باد با نیروی زیادی در خلاف جهت بادبان می‌وزید.
porya

حجم

۸۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۸۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان