دانلود و خرید کتاب کولی با شکلات تلخ سندی مؤمنی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب کولی با شکلات تلخ اثر سندی مؤمنی

کتاب کولی با شکلات تلخ

نویسنده:سندی مؤمنی
انتشارات:نشر اسم
امتیاز:
۴.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کولی با شکلات تلخ

«کولی با شکلات تلخ» مجموعه داستان‌هایی از سندی مؤمنی(-۱۳۵۷) نویسنده و منتقد ادبی معاصر است. بخشی از یکی از داستان های این کتاب را می‌خوانید: من شبیه تو شده‌ام! باید این رفتار زشتم را اصلاح کنم. همین که هروقت کنار مامان قرار می‌گیرم سکوت می‌کنم و تا او سؤال نپرسد حرفی نمی‌زنم. باید امروز وقتی دیدمش بخندم. به صورتش نگاه کنم. اگر موهایش را رنگ کرده باشد بگویم: به‌به، چقدر قشنگ شده. همهٔ سفیدی‌ها رو گرفته. چه مارکی زدی؟ بعدش هم دربارهٔ تعاونی و خرید با او صحبت کنم. پیشنهاد بدهم عصر برویم تعاونی تا قیمت مایکروفرها را از مجتبی، فروشندهٔ طبقهٔ پایین بگیرم. می‌شود، من می‌توانم! باید بتوانم. حتی باید به بهانهٔ درست‌کردن شله‌زرد بپرسم چقدر خرده‌برنج را با چه میزان شکر قاطی کنم. حتماً هم زعفران بخرم و به مامان هم تعارف کنم که می‌خواهد برایش زعفران بخرم یا نه؟ چون می‌دانم هفته‌ای یک بار حلوای زرد و شله‌زرد درست می‌کند و حلواها و شله‌زردهایش خیلی خوشمزه است. باید بگویم که می‌خواهم مثل او شله‌زرد درست کنم. باید این بار به صفحهٔ تلویزیون زُل نزنم یا اینکه خودم را با روزنامه‌های از تاریخ گذشته سرگرم نکنم تا مامان از آشپزخانه سؤال بپرسد و من دستپاچه جواب بدهم. باید این بار خودم بروم توی آشپزخانه و به بهانهٔ اینکه می‌خواهم ببینم قورمه سبزی را چطور درست می‌کند، کنارش بایستم و خودم سر حرف را باز کنم. باید در کابینت‌ها را باز کنم و بپرسم آویشن داری؟

نظرات کاربران

Mona
۱۴۰۱/۰۳/۲۲

اسم کتاب برام جذاب بود و کوتاه بودنش، برای همین جذبش شدم. بخشی از کتاب راجع به زنان و خشونت خانگی، تنهایی و طلاق و آسیب های اجتماعی‌ ست. چند داستان کوتاه رو شامل میشه که گاها بهم مربوط اند. یه سری داستان

- بیشتر
مدرس
۱۳۹۹/۰۶/۲۳

خیلی خوب غم انگیز بود.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳)
«یک لیوان آب بیار گلوم خشک شده! چند بار بگم کنار دستم یه تُنگ آب بزار.»
دایه مکفی
من فقط یک بار لباسی برای خودم بافتم. یک هفته قبل از تولد سی‌سالگی‌ام بود که به خودم گفتم: «باید یک لباس نقره‌ای قشنگ برای خودت ببافی. بگذار هنر دستت را توی تنت ببیند.» لباس نقره‌ای یقه‌اش قایقی بود، بی‌آستین با حفره‌هایی ریز و ظریف که لَخت تا روی باسن می‌افتاد و فکر نمی‌کنم هیچ زنی حاضر می‌شد زیرش چیزی بپوشد. چون نقش‌ونگارش روی تن مثل یک خالکوبی قشنگ توی نگاه هر کسی لیز می‌خورد. شوهرم لباس را در تنم دید و فقط گفت: «از اینا می‌بافی؟» بلهٔ کش داری گفتم و او اوهومی کرد و رفت تا دوش بگیرد و بخوابد. چون فردا تمرین سختی داشت و باید صبح زود از خواب بلند می‌شد. من هاج‌وواج وسط پذیرایی ایستاده بودم. دستم ناخودآگاه به بافته‌ام چنگ می‌زد و مچاله‌اش می‌کرد. لباس را همان‌طور که روی تنم بود، شکافتم. نخ‌های موج‌دار ابریشمی زیر دستم زبر شده بودند و چند جای انگشتم را بریدند. بغضی که داشتم اصلاً شبیه یک گلولهٔ سفت توی گلویم نبود. شده بود آتش و از گوشهٔ چشم‌هایم نشت می‌کرد روی پوستم
حذف شده
برای بچه‌دار شدن پیر نیستیم، ناامید نیستیم، ولی برای بچه‌دار شدن آن‌قدرها که لازم باشد یکدیگر را دوست نداریم.
Mona

حجم

۶۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۶۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان