دانلود و خرید کتاب جنون کتاب آلیسون هوور بارتلت ترجمه مجتبی ویسی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب جنون کتاب اثر آلیسون هوور بارتلت

کتاب جنون کتاب

انتشارات:نشر ثالث
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جنون کتاب

کتاب جنون کتاب نوشتهٔ آلیسون هوور بارتلت و ترجمهٔ مجتبی ویسی است. نشر ثالث این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی داستان واقعی یک دزد، یک کارآگاه و دنیای وسوسه‌های ادبی است.

درباره کتاب جنون کتاب

کتاب جنون کتاب اثری پرفروش در امریکا بود که در سال ۲۰۰۷ در انتشارات پنگوئن منتشر شد. نویسندهٔ این رمان، روزنامه‌نگاری کارکشته است که در نشریاتی همچون نیویورک‌تایمز، واشنگتن‌پست و سانفرانسیسکو‌ کرونیکل قلم زده است. رمان حاضر جایزهٔ بهترین روایت جرم در سال  ۲۰۰۷ را دریافت کرد. این رمان موفقیت‌های دیگری هم داشته است و نام آلیسون هوور بارتلت را در زمرهٔ نامداران عرصهٔ کتاب در سانفرانسیسکو ثبت کرده است.

در این رمان با شخصیتی واقعی به نام «جان گیلکی» همراه می‌شویم که همواره مثل یک نجیب‌زاده با اتاقی پر از قفسه‌های کتاب زندگی می‌کند. او آدمی غریب است که دست به هر کاری می‌زند تا به ایدئال موردنظرش در زندگی برسد. گیلکی انگار هوایی دیگر را نفس می‌کشد و در فضایی دیگر سیر می‌کند. او دون‌کیشوت‌وار سر در پی محبوبش نهاده است. او دزد است، مجرم است، کارت اعتباری دیگران را جعل می‌کند، هر دوزوکلکی سوار می‌کند تا کتاب بلند کند و بارها به زندان می‌افتد، اما از خواسته‌اش دست نمی‌کشد.

ما در این اثرْ با چه آدمی طرف هستیم؟ حتی نویسندهٔ سرگذشتش انگشت‌به‌دهان می‌ماند! نویسنده برای شرح ماجرای او جست‌وجوها می‌کند، پای صحبت اهل فن می‌نشیند، وارد دنیای پیدا و پنهان کتاب‌های نایاب و کمیاب می‌شود، می‌خواهد از وضعیت این آدم عجیب سر درآورد؛ از طرز فکرش، پیرامونش، انگیزه‌هایش، اعمال خرد و کلانش. سرانجام این پژوهش‌های میدانی، تحقیقات و کنجکاوی‌ها می‌شود این رمان جنون کتاب.

خواندن کتاب جنون کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر امریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جنون کتاب

«گیلکی را قرار بود دو روز در زندان نگه دارند. ساندرز به اد اسمیت کتابفروش، یکی از قربانیان احتمالی گیلکی، ایمیلی می‌زند:

موضوع: آیا راه سان خوزه را بلدید؟

همان‌طور که اطلاع دارید، ما او را گرفتیم. اما فقط برای چهل‌وهشت ساعت. سخت در تکاپوییم تا به کارآگاه‌های پلیس کمک کنیم تا بتوانیم صبح جمعه دلایلی محکمه‌پسند به دادستان منطقه ارائه دهیم. او (البته) یک دروغگوی حرامزاده است. همه‌شان همیشه همینند. لازم است حرف آدم‌های دیگری را هم بشنوم.

روز بعد، گزارش‌های بیش‌تری از دزدی به دست ساندرز می‌رسد.

مانسون طبق پیشنهاد عمل می‌کند و چند عکس برای لین هلدفوند در گالری هلدفوند ایمیل می‌کند و از او می‌پرسد آیا او قادر به شناسایی چهرهٔ مرد است. خانم هلدفوند حافظه‌ای قوی دارد اما از آن بهتر چهره‌ها را به خاطر می‌آورد. او پس از دیدن شش عکس می‌گوید یکی از عکس‌ها به چهرهٔ آن مرد خیلی شبیه است، هر چند قیافهٔ این‌یکی قدری سرخ و سفیدتر، موهایش کم‌پشت‌تر و صورتش هم پف‌کرده‌تر از آن مردی است که به خاطر دارد. اختلافاتی ناچیز بودند اما زن به خوبی متوجه آن‌ها شده بود.

مانسون که از حس بینایی این خانم به حیرت افتاده است، درصدد برمی‌آید دلیل اختلاف مرد با عکسش را برای او توضیح دهد: گیلکی به خاطر بیماری آلوپسی تحت مداوا بوده است؛ بیماری‌ای که باعث ریزش مو، سرخی پوست و باد کردن صورت می‌شود. این خانم هم قیافهٔ مرد را به درستی شناسایی کرده بود هم تغییرات ظاهری او را تشخیص داده بود؛ آن هم مردی که در ۲۰۰۱ فقط یکی دو دقیقه دیده بود.

هلدفوند چهرهٔ سارق را رو کرده بود. حالا مانسون یک شاهد دقیق برای تعیین هویت در اختیار داشت.

در اول فوریهٔ ۲۰۰۳، ساندرز ایمیلی برای اعضای اتحادیه ارسال می‌کند تا آنان را در جریان شرح مفصل نقشهٔ محرمانه بگذارد و در ضمن به اطلاع همگان برساند که گیلکی با قید وثیقه از زندان آزاد شده است (با برداشت پول از یک حساب پس‌انداز). «مکانش در حال حاضر نامعلوم است.»

صندوق ایمیل ساندرز بلافاصله لبریز از ایمیل‌های قدردانی می‌شود. کتابفروشان با آن‌که گیلکی آزاد شده بود، از تلاش‌های ساندرز تقدیر کرده بودند. این جماعت از همیشه به هم نزدیک‌تر شده بودند تا کتاب‌هایشان را پس بگیرند و دزد را پشت میله‌ها بیندازند.»

نظرات کاربران

نابغه
۱۴۰۱/۱۰/۱۴

من کتاب رو دوست داشتم با اینکه اصلا داستان نبود ..راستش به غیر ادبیات تقریبا کتاب دیگه ای نمی خونم ..ولی این کتاب واقعا جذاب بود ..کتاب در مورد عشق به کتاب به مفهوم کتاب بودنش بود ..عشق به تاریخ

- بیشتر
وحید
۱۴۰۲/۱۱/۰۳

کتاب در مورد فردی خووشیفته است که عادت به دزدیدن کتاب‌های نفیس داره. شرح کارهای این فرد و شرح حال و شخصیت اون رو از یادداشت‌هایی که نویسنده در مصاحبه‌های مختلف با این شخص داشته می‌خونیم.تنها جاذبه‌ی کتاب برای من

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۷)
آدم اگر کتابخانه داشته باشد، هر چه بیش‌تر کتاب تویش بگذارد، شکیل‌تر می‌شود، هر چه ارزشش بالا برود، جلوهٔ بهتری پیدا می‌کند. کتابخانه با کتاب‌های بیش‌تر زیباتر می‌شود. هر وقت هم که آدم عشقش بکشد، می‌تواند یکی بردارد و بخواند. اصلاً کتابخانه بخشی از فضای خانه می‌شود
شراره
جان میلتون در ۱۶۴۴ نوشت: «کتاب‌ها اشیایی کاملاً بی‌جان نیستند بلکه توانی زیستی در خود دارند تا چون فرزندان انسان به تکاپو درآیند؛ و حتی می‌توانند قرن‌ها درون قاب خود خالص‌ترین مادهٔ سودمندی را حفظ کنند که موجودی هوشمند، یعنی پدیدآورنده‌شان، استخراج کرده است.» حدود سیصد سال بعد، در ۱۹۰۰، والت ویتمن همان حس و حال را به صورتی دیگر بازتاب داد: «ای دوست! این کتاب نیست/ هر کس به این دست بزند، به انسان دست زده است.»
وحید
شاید تمایل ما به حضور در کنار کتاب‌ها ناشی از همین روحیه باشد؛ چون آن‌ها ما را به محدوده‌ای وسیع‌تر از وجود خودمان می‌برند، محدوده‌ای که واقعی است
شراره
جان میلتون در ۱۶۴۴ نوشت: «کتاب‌ها اشیایی کاملاً بی‌جان نیستند بلکه توانی زیستی در خود دارند تا چون فرزندان انسان به تکاپو درآیند؛ و حتی می‌توانند قرن‌ها درون قاب خود خالص‌ترین مادهٔ سودمندی را حفظ کنند که موجودی هوشمند، یعنی پدیدآورنده‌شان، استخراج کرده است.»
شراره
کتاب را فقط باید از سر عشق ناب و لذتش تهیه کرد. فکر کردن به آن در قالب محصولی قابل سرمایه‌گذاری در همان بدو امر حالت ابزار و کالا به آن می‌دهد. قدر و قیمت فرهنگی آن را پایین می‌آورد، هم خود کتاب را تباه می‌کند هم مؤلف و مخاطبش را.
شراره
زیگموند فروید جمع‌آوری آثار آنتیک و قدیمی را بعد از نیکوتین دومین اعتیاد دانسته بود. او می‌گفت محرک و لذت حاصل از هر نوع عمل جمع‌آوری ناشی از حس رقابت‌جویی است.
شراره
من که خودم همیشه کتاب را کمابیش جز وسایل شخصی دانسته‌ام نه ابزاری برای نمایش
شراره
آدم هر چه کتاب بیش‌تر جمع می‌کند، دلش بیش‌تر می‌خواهد. گیلکی هم از این نظر فرقی با دیگران نداشت. خود مجموعه‌داران هم همیشه اذعان داشته‌اند که جمع کردن مثل حالت ولع است و به دست آوردن یک کتاب اشتیاق آدم را به کتاب بعدی کاهش نمی‌دهد.
وحید
ساخته‌های قدیمی دست بشر حامل خاطره و معنایی از دوران گذشته‌اند و همین قضیه دربارهٔ متون تاریخی مهم صدق می‌کند، یا به همان اندازهٔ کتاب‌های عزیز دورهٔ کودکی. هر بار که در کتابخانه‌ای می‌نشینم و دورتادورم را قفسه‌های بلند کتاب گرفته است، حضور ملموس و زندهٔ تاریخ اندیشهٔ بشر را احساس می‌کنم که هم خود را در برابر آن حقیر می‌بینم و هم الهامبخش من در کارهایم است. این اعلام وجود واقعیت دربارهٔ دیگر مصنوعات دست بشر هم صدق می‌کند.
شراره
«فقط عده‌ای اندک درمی‌یابند که کتاب‌ها حس دارند. اما یک نکته را خوب می‌دانم که کتاب‌هایم مرا می‌شناسند و دوستم دارند. صبح‌ها تا چشم باز می‌کنم، کل اتاق را از نظر می‌گذرانم تا گنجینهٔ محبوبم را ببینم و سرخوش رو به آن‌ها بانگ بردارم: ’روز به خیر دوستان نازنینم!‘ چه انوار دل‌انگیزی بر من می‌افشانند و چه شادمانند که خللی در استراحت شبانهٔ من به وجود نیاورده‌اند.»
شراره

حجم

۲۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

حجم

۲۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

قیمت:
۱۳۷,۵۰۰
تومان