دانلود و خرید کتاب دختر ماه سارا عرفانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب دختر ماه اثر سارا عرفانی

کتاب دختر ماه

نویسنده:سارا عرفانی
امتیاز:
۴.۰از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دختر ماه

کتاب دختر ماه نوشته سارا عرفانی روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه (س) است. کتاب جذاب دختر ماه را انتشارات مدرسه برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده است.

درباره کتاب دختر ماه

در این کتاب ارزشمند، زندگی‌نامهٔ حضرت معصومه (س) از بدو تولد تا مهاجرت و شهادت روایت می‌شود و نویسنده تلاش کرده است تا هم داستانی روان و خوش‌خوان بنویسد و نوجوانان را با زندگی خواهر بزرگوار امام رضا (ع) آشنا کند و هم به مستندات تاریخی پایبند باشد. کتاب دختر ماه، یکی از کتاب‌های مجموعه ریحانه است که می‌کوشد نگاهی نو به زندگی زنان نامدار اسلام داشته باشد.

داستان با روایتی در بازار برده‌فروشان شروع می‌شود، زمانی که دخترکی بیمار به بهای گرانی فروخته می‌شود و به خانه‌ای متفاوت برده می‌شود. در آن خانه همه چیز متفاوت است، مردی در میان حیاط نشسته است که با تمام مردان متفاوت است. مرد تکتم؛ برده خریده شده را به مادرش نشان می‌دهد و می‌گوید این همان دختری است که خداوند به من امر کردند او را به این خانه بیاورم.

تُکتم، کنیزی را که آن روز به اذن پروردگار خریداری شده، مادر امام موسی کاظم «حمیده خاتون»، تربیت می‌کند و او را نجمه می‌نامند. او که چیزی از نجابت و هوش کم ندارد با امام موسی کاظم (ع) ازدواج می‌کند. مدتی پس از ازدواج امام با نجمه خاتون، در یازدهم ذی‌قعدهٔ سال ۱۴۸ هجری، فرزندی از این دو بزرگوار متولد می‌شود که او را علی می‌نامند. ۲۵ سال بعد در سال ۱۷۳ هجری، خداوند به آنها دختری می‌دهد که نامش را فاطمه می‌گذراند.

این کتاب روایت همان دختر است، حضرت فاطمهٔ معصومه است؛ خواهر بزرگوار امام علی بن موسی‌الرضا - علیه‌السلام.

خواندن کتاب دختر ماه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم

درباره سارا عرفانی

سارا عرفانی فارغ‌التحصیل کارشناسی الهیات گرایش فلسفه اسلامی دانشگاه شاهد است و متولد سال ۱۳۶۱ است. او پیش‌ازاین دبیر برگزاری جلسات داستان‌خوانی سرای اهل قلم، مسئول و مدرس کارگاه داستان‌نویسی سایت لوح، دبیر سرویس داستان سایت لوح به مدت پنج سال، سردبیر سه دوره جایزه ادبی داستان لوح، جشنواره داستان کوتاه کوتاه هفت‌سین، جشنواره داستان کوتاه کوتاه روح خدا، اشکواره داستان‌های کوتاه کوتاه عاشورایی، کارشناس کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، داور هفدهمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس، دبیر علمی جشنواره داستان کوتاه کوتاه «ده»؛ داستان کوچک عاشورایی بوده است. همچنین رتبه نخست جشنواره جایزه مردمی کتاب در سال ۹۵ برای کتاب «پنجشنبه فیروزه‌ای» دریافت کرده است و برگزیده اجلاس سراسری «ع»؛ جشنواره عفاف، عزت، عشق، جایزه عفاف و حجاب در سال ۹۵ به‌خاطر کتاب «پنجشنبه فیروزه‌ای» بوده است.

آثار سارا عرفانی

لبخند مسیح

از جنس خدا، زندگینامه داستانی شهید نصرت اله الله کرمی

سردار استقامت، زندگینامه داستانی سردار شهید محمدجواد آخوندی

دلاورمرد سیستان، زندگینامه داستانی سردار شهید میر قاسم میرحسینی

زنگ عبور، داستان‌های کوتاه کوتاه از شهدای دانش‌آموز

پروانه‌ای که سوخت، زندگینامه داستانی شهید مجتبی نواب صفوی

صد درجه سانتیگراد، گردآوری آثار برتر پایگاه فرهنگ و ادب فارسی

عطر عطش، گردآوری آثار برتر سوگواره داستان کوتاه کوتاه عاشورایی

هدیه ولنتاین، مجموعه داستان

پنجشنبه فیروزه‌ای

ترجمهٔ کتاب لبخند مسیح در کشور کرواسی و روسیه

دختر ماه، روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه

شمرون

بخشی از کتاب دختر ماه

«مردان کاروان مقابل در منزل امام موسی کاظم ایستاده بودند. یکی از پسران امام، به نام ابراهیم، در را باز کرد و خوشامد گفت و از آنها خواست به داخل منزل بروند. رئیس کاروان با او دست داد و صورتش را بوسید. گفت: «ما به امید دیدار مولایمان، موسی بن جعفر، به اینجا آمده‌ایم.»

ابراهیم دستی به شانهٔ مرد زد و گفت: «خیلی خوش آمدید، اما پدر چند روزی به سفر رفته‌اند. اگر صلاح می‌دانید، چند روز مهمان ما باشید تا ایشان بازگردند.»

مرد با همراهانش مشورت کرد. از اینکه نمی‌توانستند امامشان را ببینند ناراحت و غمگین بودند. راه دور سفر را به امید دیدار امام و آقایشان طی کرده بودند و برایشان امکان نداشت چند روز در شهر بمانند.

مرد گفت: «کم سعادتی ماست که نمی‌توانیم امام خود را ببینیم، اما این مردان سؤالاتی هم از موسی بن جعفر داشتند.»

ابراهیم لبخندی بر لب نشاند و گفت: «اشکالی ندارد. سؤال‌هایتان را بنویسید؛ ما آنها را به پدر می‌دهیم تا پاسخ دهند. سپس پاسخ‌ها را با پیک مورد اطمینان برای شما می‌فرستیم. حالا تشریف بیاورید داخل تا از شما پذیرایی کنیم. این‌طور جلوی در که نمی‌شود... همه خسته‌اید. بفرمایید! بفرمایید!»

به داخل خانه رفت و به اهل منزل اطلاع داد که مهمان دارند. خدمتکارها را هم صدا کرد تا برای مهمانان شربت خنک بیاورند.

بعد، به جلوی در رفت و آنها را به داخل منزل دعوت کرد.

_ بفرمایید! خیلی خوش آمدید... قدم بر چشم ما گذاشتید!

_ از شما متشکریم... قصد مزاحمت نداریم.

_ مراحمید. بفرمایید! نمی‌شود تا اینجا بیایید و گلویی تازه نکنید. بفرمایید!

مردها داخل شدند و خدمتکارها برایشان شربت آوردند.

فاطمهٔ معصومه که آن زمان شش سال بیشتر نداشت، همراه خواهرها و برادرهایش در حیاط بازی می‌کرد.

مردها خستگی شان که در رفت و کمی‌استراحت کردند، خواستند سؤالاتشان را بنویسند. ابراهیم برایشان بُرد مصری و مرکب و قلم آورد و مقابل رئیس کاروان گذاشت و گفت: «بفرمایید.»

آنها یکی یکی سؤالات را می‌گفتند و او می‌نوشت. وقتی سؤالات تمام شد، برد را به دست ابراهیم دادند و خواستند بلند شوند که او مانع شد و گفت: «ناهار در خدمت شماییم. مهمان ما باشید. از بابت سؤالات نیز خیالتان راحت باشد. ان‌شاءالله پدر که از سفر برگردند، آنها را به ایشان می‌دهیم.»

بعد هم از اتاق بیرون رفت و به خدمتکارها گفت که سفره بیندازند.»

نظرات کاربران

حاج خانوم
۱۴۰۱/۰۹/۲۴

بسم الله الرحمن الرحیم سه کتاب درباره حضرت معصومه سلام الله علیها خواندم. این کتاب را بیش از فصل فیروزه و به سپیدی یک رویا، پسندیدم. نویسنده دقت بیشتری در نقل دقیق کلام معصوم بکاربسته و احترام بیشتری در آن جاری است. هر

- بیشتر
📚کبوتر حرم📚
۱۴۰۱/۰۳/۱۶

عالی بود پیشنهاد میکنم بخونید

maryam
۱۴۰۱/۰۳/۳۰

عالی من یکمشو خوندم خیلی فوق العاده بود

1motahare
۱۴۰۱/۰۳/۱۶

عالی بود.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۶۴)
رستگاری مختص شیعهٔ علی است.
هدی✌
جانم به فدای سیدالشهدا که در گودال قتلگاه نیز به فکر نجات دشمنانش بود. وقتی عمر سعد برای گرفتن جان آقایم به درون گودال رفت، ایشان فرمود این کار، کار تو نیست عمرسعد. برو و این کار را به دیگری واگذار و خودت را نجات بده. حتی شمر را نیز نصیحت کرد و خواست منصرفش کند. نه برای نجات جان خودش. برای اینکه تا لحظهٔ آخر حتی یک انسان دیگر را نیز از گناه و خباثت باز دارد. مولایم حسین را اگر سر هم نمی‌بریدند، با آن همه شمشیر و نیزه که بر تنش نشسته بود جان می‌داد، اما نمی‌خواست ننگ سر بریدنش تا ابد بر پیشانی عمر سعد یا شمر بماند.
اذا ماتوا انتبهوا
فاطمه در چشم‌های سلطان نگاه کرد و آرام گفت: «حلالم کن سلطان! خیلی تو را به زحمت انداختم... دیدارِ برادر که میسّر نشد... این جانِ خسته، عزم دیدار پدر دارد... حلال کن که در این سال‌ها خیلی اذیّتت کردم.» سلطان رو برگرداند و اشک‌هایش را پاک کرد. در این هنگام، اسماء وارد اتاق شد. گردن‌بندی را که با گل‌های یاس درست کرده بود، پیش فاطمه برد و گفت: «مادر جان، برخیز! این گردن‌بند را برای شما درست کرده‌ام. ببین چه عطری دارد!» اشک از چشمان زینب سرازیر شد. عطر گل‌های یاس در اتاق پیچید.
عاطفه سادات
تکتم نمی‌توانست چشم از صورت آن مرد بردارد. خود را به دریای چشمان مرد سپرده بود و بی‌آنکه متوجه جملات او بشود، اجازه داد صدای آسمانی‌اش در بند بند وجودش نفوذ کند.
هدی✌
وقتی ماندن دیگر کاری از پیش نمی‌برد، باید عزم رفتن کرد
شکوفه صبح
«چقدر آقایم کریم است... چقدر مولایم مهربان است... آن روز جلودی با سربازان آمده بود که به زنان و دختران جسارت کند. داشت خانه را بر سر ما خراب می‌کرد.» اشک‌ها را از صورتش پاک کرد. _ آن زمان که وقت انتقام بود، آقایم داشت وساطت می‌کرد و از مأمون برایش امان می‌گرفت. کجا می‌شود چنین مولای رئوفی پیدا کرد؟ کجا چنین آقای مهربانی پیدا می‌شود؟
هدی✌
گفت: «فدای دل مهربانت بشوم که می‌دانم حسابی هوای برادر کرده‌ای. خدا را شکر که سلامت است و مأمون قصد آزار و اذیتش را نداشته است.»
هدی✌
روح انسان در کورهٔ حوادث و سختی‌ها آب‌دیده می‌شود و پله پله به ملکوت نزدیک‌تر می‌گردد
اذا ماتوا انتبهوا
به قدر آنچه می‌دانید در برابر آنها که نمی‌دانند مسئولید
شکوفه صبح
روح انسان در کورهٔ حوادث و سختی‌ها آب‌دیده می‌شود و پله پله به ملکوت نزدیک‌تر می‌گردد.»
شکوفه صبح

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۹,۰۰۰
تومان