دانلود و خرید کتاب محافظ شرافتمند میشل گریپ ترجمه سروناز فرهنگ‌فر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب محافظ شرافتمند اثر میشل گریپ

کتاب محافظ شرافتمند

نویسنده:میشل گریپ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب محافظ شرافتمند

توضیحات کتاب «محافظ شرافتمند »

محافظ شرافتمند سومین جلد از یک مجموعهٔ سه‌جلدی به قلم میشل گریپ است. این مجموعه ماجراهای سه افسر خیابان بوو در زمان لندن قدیم و دوران سلطنت شاه جورج را به تصویر می‌کشد. کتاب محافظ شرافتمند شامل سی و دو فصل است و با ترجمهٔ سروناز فرهنگ‌فر در انتشارات نباتی چاپ شده است.

درباره کتاب «محافظ شرافتمند »

میشل گریپ در این کتاب داستان یکی دیگر از افسران خیابان بوو به نام ساموئل تاچر را بیان می‌کند، او مردی تنها، ساکت و بسیار درون‌گراست که آرزو دارد پس از اتمام قراردادش که تنها چند ماه از آن باقی مانده بتواند در نهایت برای خودش تکه زمینی بخرد و در آن به کشاورزی و کاشت علوفه برای اسب‌ها بپردازد. او سوارکار ماهری است اما از سفر کردن، اجرای عدالت و تعقیب تبهکاران خسته شده است. اما متأسفانه شانس با او یار نیست و طی حادثه‌ای برادر شانکهارت رابینز بزرگ‌ترین راهزن جاده را به قتل می‌رساند. همین موضوع باعث می‌شود که شانکهارت و افرادش برای انتقام‌ گرفتن به تعقیب او بپردازند.

ابیگیل گیلبرت دختری آرام و تنهاست که بعد از مرگ مادرش همراه با دو خواهر ناتنی، نامادری و پدرش زندگی می‌کند. پدرش تاجری موفق است که به‌تازگی با ازدواج اَبی با لرد جاناتان ابرلی موافقت کرده است. اما بارون پرمشغله‌تر از این حرف‌هاست که به دنبال عروسش بیاید بنابراین اَبی مجبور می‌شود تنها با یک خدمتکار زن عرض کشور را طی کند تا خودش را به عمارت بریکول هال برساند. اما راهزنان به آنها در جاده حمله می‌کنند و ساموئل تاچر به شکلی تصادفی آنها را نجات می‌دهد. اَبی از ساموئل می‌خواهد به‌عنوان محافظ آنها را تا بریکول هال همراهی کند و او هم در عوض پول خوبی به او پرداخت خواهد کرد. این پیشنهاد برای ساموئل که به دنبال آزادی است پیشنهادی طاقت‌فرساست اما صد پوند هم پولی نیست که بشود به‌راحتی آن را نادیده گرفت.

با وجود شانکهارت و افرادش کار ساموئل سخت‌تر از قبل می‌شود، ساموئل دوستش را برای محافظت از اَبی در نظر می‌گیرد اما او پس از مرگ زنش حال مساعدی ندارد و در عوض از ساموئل می‌خواهد تنها دخترش را به دست خواهرش بسپارد. اوضاع پیچیده‌تر از قبل شده و برای ساموئل راهی جز قبول پیشنهاد اَبی باقی نمی‌ماند...

خواندن کتاب محافظ شرافتمند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

تمام کسانی که به رمان‌های تاریخی - جنایی عصر ویکتوریا علاقه‌مندند از این کتاب لذت خواهند برد. این کتاب خالی از عشق و ماجراجویی نیست.

درباره «میشل گریپ »

میشل گریپ از زمانی که خواندن و نوشتن را یاد گرفت به نویسندگی مشغول شد. او در تمام نوشته‌هایش در صدد تشکر از خدا بود. او در تندرای مینه‌سوتا ساکن است و علاوه بر نویسندگی به تدریس تاریخ و برگزاری کلاس‌های نویسندگی برای بچه‌های محلی دوران دبیرستان می‌پردازد. او که به فرهنگ انگلیس علاقه‌مند است در هر فرصتی که نصیبش شود برای تحقیق به آنجا می‌رود. او عضو نویسندگان مسیحی آمریکا و مینه‌سوتا است.

بخشی از کتاب «محافظ شرافتمند »

اَبی لبش را گزید. اشتباه کرده بود؟ دچار سوتفاهم شده بود؟ بیست سال شک کردن به خودش عادتی بود که به سختی شکسته می-شد. با این وجود اگر چشمانش را می‌بست هنوز هم می‌توانست صدای پارکر خدمتکار پدر را بشنود که می‌گفت: «دوشیزه کالسکه ساعت هشت راه میفته. آقای بونِ جوون راننده‌ی شماست تا وقتی که از تاویستوک خارج شید. چارلی هم خدمتکارتونه.» به نامادری‌اش خیره شد. از این فاصله‌ی نزدیک به سختی می‌توانست مانع این کار شود. ماهیچه‌ی گوشه‌ی چشم چپ زن منقبض شد با این وجود اَبی نگاهش را منحرف نکرد. در غیر این صورت سیلی می‌خورد. «مامان من از زمان حرکت مطمئنم، با این وجود برام سوال شده چرا شما فکر دیگه‌ای کردین. متعجبم که چرا تو تخت صبحانه‌تون رو نخوردین. پدر کجا-»

صدای سیلی در هوا پیچید. صورت اَبی به عقب پرت شد و گونه‌اش به سوزش افتاد. قدمی به عقب برداشت و انگشتانش را روی صورتش گذاشت.

«من رو شرمنده نکن. کنجکاوی گناه آدم‌های بی‌تربیته. از بین تمام عیب‌هایی که داری نمی‌تونی ادعا کنی تربیتت بد بوده چون بیش از حد خوشبخت بودی.»

نامش مانند مگس سیاه مزاحمی در اطراف سرش وزوز کرد و به ضربان سرش افزود. دستش را دراز کرد تا مگس را از خودش دور کند بعد به پهلو خم شد. خدای من. یک چیزی اشتباه بود. بازوان قدرتمندی مانع افتادنش شدند و او را به طرف سینه‌ای که بوی چرم، اسب و مردانگی می‌داد بلند کردند. صورتش به گردن گرمی تکیه کرد و اَبی برای اولین بار در طول زندگی احساس امنیت کرد. مصون بود. گویی بازوانی خدایی او را بلند کرد. آه، می‌توانست آنجا زندگی کند. به آرامی سرگیجه‌اش کمتر شد و ضربان داخل سرش دوباره برگشت. نور و صدای آرام سروان تاچر هم همین‌طور.

او برخلاف ظاهر خشنش مهربان بود و حالا که به او گفته بود می‌توانست برود. همین کار را هم کرد. زنان طی سال‌ها صفات بسیاری را به ساموئل نسبت داده بود. سرد. کم‌حرف. محتاط و کمرو. اما مهربان؟ اخم کرد. دوشیزه اَبیگیل گیلبرت حتی می‌توانست بهترین‌ها را در خرسی که می‌خواست سر مردی را بکند هم ببیند. اولین قطرات عرق روی پیشانی زیبای دوشیزه گیلبرت نمایان شد و ساموئل انگشتانش را مشت کرد تا موهای خیسی که به پیشانیاش چسبیده بود را کنار نزند. حتی در حالت بیماری هم زن زیبایی بود. با آن مژه‌های بلند و گونه‌های صورتی شبیه فرشته‌ها شده بود. نگاهش برای لحظه‌ای روی لبهای زیبایش که به آسانی به لبخند باز می‌شد متوقف شد. بعد احساس خطر کرد، هرچه بیشتر او را نگاه می‌کرد نگرانی‌اش بیشتر می‌شد. او بی‌حرکت بود. کاملآً بی‌حرکت! خدای من! آیا هنوز نفس می‌کشید؟

اَبی سوزن را در پارچه‌ی شلواری که تعمیر می‌کرد فرو برد و به خودش قول داد دوباره از پنجره به بیرون نگاه نخواهد کرد. وِنا قبلاً هم او را در حال تماشای سروان تاچر که مشغول برس کشیدن به اسبش بود دیده بود. البته وِنا حرفی نزد -که شاید بدتر هم بود. برق آگاهی در چشمان زن باعث شد اَبی هر نوع اتهام و کنایه را در ذهنش تصور کند. که البته کار احمقانه‌ای بود. هیچ چیز بین او و سروان نبود، در نتیجه وِنا نمی‌توانست در رابطه با این موضوع حرفی بزند. واقعاً. اَبی فشار قلبش را نادیده گرفت و سوزن را داخل پارچه فرو برد و بیرون آورد و شکاف را محکم دوخت.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۱۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۱۴ صفحه