کتاب سینما لاله زار
معرفی کتاب سینما لاله زار
کتاب سینما لاله زار مجموعه داستانهای کوتاه نوشته نوید حمیدی است که به به همت موسسه آزمونیار پویا به چاپ رسیده است.
مؤسسه انتشاراتی آزمونیار پویا از سال ۱۳۸۶ در یک مجموعه کوچک، کار خود را آغاز کرد و با با تلاش و کوشش کارمندان و کارشناسان خود توانست پلههای پیشرفت را بگذراند. امروز این موسسه با بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب، ۷۵۰ عنوان آزمون و ۱۲۰ عنوان نرمافزار و دیگر داشتههای خود در حوزه روانشناسی و روانسنجی، در خدمت علاقهمندان، متخصصان، دانشجویان و اساتید این حوزهها است.
زمینههای فعالیت این نشر شامل انتشار کتابهای روانشناسی، آزمونهای روانشناسی، نرمافزارهای آزمونهای روانشناسی، بازیهای فکری و شناختی، و مشاوره و همکاری در پروژهها و تولید تجهیزات وحوزه علوم رفتاری است.
در این کتاب هفت داستان کوتاه به نامهای شب یلدا، جاده، جشن تولد، بچههای عباس آقا، آینههای خورد شده، سینما لاله زار و ساحل ارغوانی میخوانیم. داستانهایی که با زبان ساده نوشته شدهاند و مسائل و مباحث اجتماعی را بررسی میکنند. علاوه بر این، فضاسازیهای قوی نیز دارند.
کتاب سینما لاله زار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مطالعه داستانهای کوتاه را به خواندن کتاب سینما لاله زار دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب سینما لاله زار
اولین بار کجا دیدم اش؟ سوال اش مرا مجبور به فکر کردن می کند.
به عقب بر می گردم. نه خیلی دور. تنها چند سالِ قبل. کم و زیادش در اصلِ قضیه فرقی ایجاد نمی کند. صحبت کردن از آن روزها چندان سخت و دشوار نیست. همه آن روزها را به یاد دارند. به لطفِ جراید و رسانه های جمعی که بارها به آن مسئله پرداختند و خبر رسانی کردند. آن روزها، قلبِ پایتخت از طَپش ایستاده بود. رسانه ها با القابی مختلف، از سردترین روزهای پایتخت در هشتاد سالِ گذشته یاد می کردند. همین مسئله واکنشِ مردم را دو چندان کرد و اکثرا نگران بودند و آشفته.
درصفِ نون، گاز و بنزین برای ماشین. مغازه ها و جاهایی دیگر این اضطرابِ مردم انعکاس پیدا کرده بود. البته که مغازه دارها روزهای خوشی را سپری می کردند و برای شان خوش یُمن بود. چه خواسته، چه ناخواسته این اتفاق سَبَبِ خیر شد و گاهی هم اضافه کاری می کردند و دست رویِ قیمت ها می بُردند. برای بعضی دیگر از مردم، سوژه جدید دستِ شان افتاده بود تا بیکاری شان را فراموش کنند و سَرِشان گرم تر شود برای بحث کردن. حالا می شود، هشتاد به اضافه خورده ای سال که از آن روزهای برفی بی سابقه گذشته است. از شدتِ سرما و برف، دانش گاه چند روزی تعطیل بود و در خانه زیرِ پتو مانده بودم و جراتِ بیرون رفتن نداشتم. وقتی به اصل و ریشه ام فکر می کردم و اینکه در تاریخِ شهرمان از زمان پیدایش یک بار هم برف نیامده بود بیشتر نگرانِ می شدم.
مسئولان دانش گاه با شیوه ای کاملا سنتی و قرون وسطایی به دنبال آماده کردنِ شرایط برای بازگشت دانش جویان بودند. نیروهایِ کارگرِ روز مُزد بگیر به جانِ آسفالت های داخل دانش گاه افتاده بودند و یک نفس کار می کردند. شیوه ای که در کتاب های تاریخ پیدا می شود و تصاویر نقاشی شده اش در نبودِ دوربین عکاسی در کتاب ها به یادگار مانده است. سه هفته از آن برف سنگین روزهای آخر پاییز گذشته بود که ما در دانش گاه بی خانمان بودیم و بعضی از هم کلاسی ها البته خوش حال! به ادامه پیدا کردنِ این وضعیت رضایتِ بیشتری می دادند تا بهبودِ آن.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۹ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۹ صفحه