نظرات کاربران درباره کتاب خاطرات یک گیشا

خواندنی خواندنی

دختری با چشمان خاکستری داستان نینا از دهکده‌ای کوچک در سال 1929 شروع می‌شود. جایی که شغل بیشتر مردان ماهیگیری است و نینای نه ساله با چشمان خاکستری و غیرمعمولش را برای بردگی به یک خانه معروف گیشا فروختند. پس از آن ما با نینا همراهیم تا شاهد دردها و رنج‌های او به هنگام یادگیری هنرهای گیشا از رقص و موسیقی گرفته تا پوشیدن کیمونو و آرایش سر و صورت باشیم. در روایتش تحولات جسمی و روحی‌اش را درک کنیم و وارد جهانی شویم که در آن ظواهر از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. شرایط ژاپن پیش، هنگام و پس از جنگ جهانی دوم را ببینیم. جایی که زنان آموزش می‌بینند و تمرین می‌کنند تا بتوانند مردان قدرتمند را فریب دهند. این روایت اثری درخشان و عاشقانه، اروتیک و پرتعلیق در زمانه‌ایست که عشق به عنوان یک توهم مورد نکوهش قرار می‌گیرد. توکیو-نیویورک، سفری پنجاه ساله! آرتور گلدن در سال 1936 و زمانی که تنها 14 سال داشت به همراه پدرش به تماشای یک برنامه رقص در توکیو رفت. جایی که زنانی با کیمونوهای درخشان و رنگارنگ مشغول رقص و آواز بودند. پنجاه سال پس از آن و در مکانی بسیار دورتر، یعنی نیویورک، یکی از این زنان نزدیک‌ترین دوست آرتور است و خاطرات استثنایی‌اش را برای اون تعریف می‌کند. آرتور با دید و سابقه تاریخ‌نگاری و تخصص‌اش درباره ژاپن، زندگی دوستش، «نینا سایوری» را از زبان خود نینا روایت می‌کند. روایتی که از نه سالگی او شروع می‌شود و مخاطب را با پست و بلند زندگی او همراه می‌کند.آرتور گلدن، نویسنده‌ای آمریکایی است که در سال 1956 متولد شده است. او دانش‌آموخته رشته تاریخ هنر از دانشگاه هاروارد است و همچنین کارشناسی ارشد تاریخ ژاپن را در دانشگاه کلمبیا خوانده است. در سال 1997 معروف‌ترین اثرش با عنوان «خاطرات یک گیشا» را منتشر کرد که به مدت دو سال در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار داشت و به بیش از 32 زبان ترجمه شد. آرتور گلدن در سال 2000 جایزه لوح طلایی آکادمی دستاوردهای آمریکا را دریافت کرد. در سال 2005 فیلمی بر اساس این رمان به کارگردانی راب مارشال ساخته شد که توانست سه جایزه اسکار به دست آورد.🥀🤍

نمی‌دانم دقیقا باید از چه چیز این کتاب بگویم. هر داستانی یک قهرمان دارد. قهرمان‌ها همیشه خوب نیستند یا اینطور بگویم:«همیشه مطابق میل ما نیستند مخصوصا اگر داستان، یک داستان واقعی باشد.» خاطرات یک گیشا بدین شکل بود. فهمیدم گیشاها روسپی نیستند؛ اما شی‌یی هستند برای سرگرمی مردان. شخصیت داستان را دوست نداشتم. با همه چیز می‌توانست کنار بیاید. مگر می‌شود یک انسان آزاده و شرافتمند چنین زندگی‌یی داشته باشد؟ درمورد ترجمه کتاب هم باید یک اظهارنظری داشته باشم: به نظرم می‌توانست بهتر از این باشد و من ترجمه را نپسندیدم.

فرهنگ ژاپن پر از جزئیات و ریزه‌کاری‌های حیرت آوره! کاش این فرهنگ گیشا در ایران هم وجود داشت که با این حجم از فساد و کثافت کاری که اغلب بخاطر شرایط زندگیشونه در سطح خیابون مواجه نمی‌شدیم و یکم شکل ابرومندانه تری میگرفت

موقع خوندن کتاب بارها اشکم جاری شد واز تههههه دل خداروشکر کردم که یک زن مسلمان هستم. ینی واقعا آدم بنده ی یک خدا باشه و از هردوجهان آزااااد... واقعا دلم سوخت که افرادی هستن در گوشه و کنار جهان که گمشده ای دارن به نام دین. چیزی که کمال موفقیت این بندگان خدا محسوب می‌شد وحسرتش رو داشتن(ازدواج موقت) جزو دوست نداشتنی ترین احکام اسلام هست🤭یعنی اگه احکام ازدواج دائم در اسلام به گوششون می‌خورد در جا ایمان میاوردن.

از این منظر که با خوندن این کتاب میتونید تا حدودی با برخی فرهنگ های کمتر شناخته شده ژاپن آشنا بشید، کتاب خوبیه ولی به همین منظور هم کتاب خیلی بیخود کش داده شده و بیشتر متمرکز رو مباحث خاله زنک بازی زنان ژاپنی قرن بیستم هست تا آشنایی با فرهنگ. اگر دنبال کتاب تاریخی فرهنگی به درد بخور هستید با خوندن این کتاب، ٨٠ درصد وقتتون پرت میشه، مابقی ٢٠ درصد شاید بشه گفت تا حدودی مفید بوده. بعد از خوندن این کتاب، کلی دیدگاهتون نسبت به جایگاه ژاپن و قدمتش تنزل پیدا میکنه