چند سال پیش عضو یک گروه تلگرامی بودم که تعدادی از خانواده های شهدا داخلش فعال بودن یکی از اونها همسر بزرگوار همین آقا کمیل بود. فکر میکنم تازه شهید شده بودن و ایشون به طور مداوم داخل گروه خاطرات خیلی جالب و زیباشون رو تایپ میکردن و میفرستادن با اینکه طولانی بود انقدر جذاب بود که همه رو خوندم و مرتب کردم و هشتگ زدم و با اجازشون تو گروه های دوستانه خودم منتشر کردم که با استقبال زیاد و قابل توجهی مواجه شد. این کتاب رو که دیدم خوشحال شدم حتما خواندنی هست. روحشون شاد و خدا به همسر و خانواده شون اجر بده... من خانمشون رو ندیدم و فقط برای دریافت کل متن خاطرات و اجازه انتشار باهاشون صحبت کردم، اما انقدر حس خوب میگرفتم که هنوز یادم مونده. خیلی نازنین بودن...

این شهید ۲۳ سال بیشتر نداشته و همسرش فقط ۱۸ سال ولی چقدر بزرگند؟!

عالی بودحتمامطالعه کنید. خداکندقدردان خون شهدای امنیت باشیم

داستان عاشقانه‌ی شهید کمیل صفری تبار و همسرشون هست که بعد از هفت ماه زندگی عاشقانه؛ شهید کمیل(مصطفی) در نبرد با گروهک تروریستی پژاک در منطقه‌ی جاسوسان کردستان عاقبتش ختم به خیر و شهادت میشه. اون چیزی که در خاطرات همسران شهدا فراوون دیده میشه کیفیت زندگیشون هست که اگرچه گاها کم بوده اما به قدر یک عمر طعم محبت رو چشیدند. به استناد متن کتاب و به نقل از شهید: ما ارزوی شهادت داریم و اگر شهادت روزی ما نشد ان‌شاءالله که خدا اجر شهید رو به ما عطا کنه.

خیلی عالی بود حتما بخونید انشا الله که شهید بزرگوار کمکمان کند.

کتاب قشنگی و شیرینیه، نام شهید رو تو اینترنت جستجو کنید و کلیپ هاشو ببینید تاثیر گزاره.

خیلی قشنگ بود توصیه میکنم بخونید

زیبا بود مثل همه کتابهایی که درمورد شهدا نوشته شده خوشبحال شهدا سلام خدا برشهیدان راه حق

کتاب خوبیست. الگویی برای جوانها که چطور کنار هم شاد وخوش زندگی کنند و قدر همدیگر را بدانند. این کتاب من را شدید ا یاد دوران نامزدیم انداخت که محل کارش تهران بود و دوری سخت بود

خاکِ پای همهٔ شهدا و آرزومند مقامِ آن‌ها . . . 🥀