نظرات درباره کتاب ققنوس و نقد و بررسی خوانندگان | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب ققنوس اثر سیدمیثم رمضانی

نظرات کاربران درباره کتاب ققنوس

۳٫۱
(۳۰۴)
هانیه
با سلام . نمی دانستم باید در این سایت هم نظر بدهم .خیلی لطیف و زیبا بود .بسیار خوب تمام شد.تلخی جنگ را هنرمندانه و غیر مستقیم بیان کرده بود.شخصیّت به نظرم متعالی نیما ظریف بیان شده ولی قسمت آخر خواب نیما – کسی که فلسفه بخواند پفیوز است-به شخصیت نیما نمی خورد و دلیل این حرف را نفهمیدم. نثر قوی و روانی بود.
آهنگر چیره
خوشم اومد نسبتا. یکمی آدمو راست میکرد! برا همین یه ستاره کم کردم از ارزشش. از استفاده از عناصر راست کردنی در داستان خوشم نمیاد. البته تا حالا اسم «ری‌را» نشنیده بودم. مگه داریم؟!!
mehry
سراسر داستان حس کردم یه جور بازی ذهنی جریان داره . یا همون که راوی میگه خیال بازی . گفتگوها کوتاه بود ولی آهنگ داشت . البته معنی بعضی از کلمات محلی رو نفهمیدم . دیدگاهش راجع به زیارت با باورهای عمومی فرق داشت .
پونه
خوب این هم یه جور داستانه که من از نثرش خوشم اومده .می ترسم پنج تا ستاره بدم بعضیا بگن اوه ه ه چه خبره ؟ پس چهارتا بیشتر نمیدم .ظلمه به بقیه
moshtagh
حس همذات پنداری رو نویسنده با تبحر توی داستان رعایت کرده .داستان تو زبانش بین زنانه ومردانه معلق هست .تسلط به روایت و نحوه پایان دادن به داستان هم جالبه .با اسم ققنوس شروع میشه و با پرهای خاکستری تموم میشه
ابراهیم زاده
داستان از جهت ساختاری محکم بود و ابهامات راهم به موقع پاسخ می دهد . شعر ابتدای داستان هم توی تفکر برانگیزه.
توتیا
مثل یک شعر بلندی بود از نیما یوشیج. هم کلمات بومی داشت هم تخیل شعری نیما
فرحناز
داستان شروع متناسبی دارد. پرش ها و تداعی ها و گزینش حوادث به خوبی انجام شده .تصویرها صرفا عکس نیستند حرکت وجود دارد. با عناصر چشم و عکس و ققنوس و اسامی نیما و ری را بازی های فرمی و مفهومی زیبایی شده .شاید کمی اغراق باشد اما پنج ستاره را با اغماض می شود داد.
سعید
ای بابا این تهایی دست از دامن داستانهای این مسابقه برنمیداره .ولی تلخ نبود. یه جاهایی خندیدم .سیالیت ذهن راوی خوبه به ویژه اون جاهایی که ذهنش مث صابون لیز میخوره .از فرم داستان هم خوشم اومده
behdin
جغرافیای حاکم بر داستان مربوط به شماله .حالا نمی دونم گیلان یا مازندران .نویسنده شمالی هم تو لیست چهل نفره دیدم. یکی از آمل بوده یکی از لاهیجان. یکی مرد یکی زن . شرجی بودن خط مشترک شمال وجنوبه .من جنوبی ام .به نظرم بینامتنیت جا افتاد توی داستان .یه خورده درازا کشیده ولی روان خونده میشه . شخصیت ها دوست داشتنی ان. به شعر تنه میزنه در کل.
rasoli
حالا خوب شد این داستان رو خوندم .اولش از اسمش خوشم نیومد .یه چندتانظر روخوندم مشتاق شدم وقت بزارم بخونمش. خیلی کوبنده شروع شده و سمبلیک تموم شد. خدا به خونواده های شهدا صبر بده واقعا.
mergan
سیال ذهن تو داستان شیرین بود .شروع داستان انگار خبر از یه داستان متفاوت می داد .حس زنانه رو راحت منتقل می کنه .من فکر میکنم باز هم می شد داستان رو ادامه داد.
barbi
چه زبان خوبیی دارد این داستان .فضاهایی که تا بحال تجربه نکرده ام . شخصیت نیما برای من گیراتر بود. هرچند ری را خیلی ذهن خیال باز فعالی دارد.
mosaii
مضمون داستان متفاوت بود.
hamed
از چارچوب داستان خیلی خوشم آمده . به نظرم اصلا به رمانتیک نزدیک نشد. مرز را رعایت کرد. گفتگوها جذاب بودند. یادآوری بجایی بود به ققنوس نیما .
soroosh
خوب بود
Noushy
"ققنوس"، داستانی زیباست با ویژگی های قابل تاملی چون: شخصیت های گیرا، دیالوگ های زیبا و فضاسازی مناسب. در شیواسخنی نویسنده تردیدی نیست، لیکن استفاده از زیورهایی که پیکره ی سخن را زیباتر می کنند اگر سدّ و مخل هدف اصلی داستان باشد به ساختار آن صدمه می زند. همچنین عدم توالی خطی روایت و برملا شدن فرجام آن در میانه ی راه، خواننده را به نادیده گرفتن بخش هایی از داستان سوق می دهد.
عابر پیاده
داستان الکی کش اومده بود
ناما
نمره: ۴ این داستان بعد از داستان "عصر یک چهارشنبه‌ی بارانی" بدترین داستانی بود که خوندم. این دوتا داستان دو تا داستان عامه‌پسند ضعیف بودند که به کل با بقیه‌ی داستانها فرق می‌کردند. الان فقط یه داستان دیگه مونده بخونم: "در خیال بر درخت میوه می‌دهد" داستان خیلی لوس و با رمانتیک بازی تهوع‌آور و بسیار تکراری شروع می‌شد. بعد یک‌دفعه بدون مقدمه می‌رفت به موضع غواصان شهید. و آخرش هم که آش شله قلم‌کار بود و از هر چیزی یه قلم آورده بود. حیف این موضوع غواصان که دارند نویسندگان ضعیف و بسیجی‌مسلک از اون می‌نویسند. تا حالا چندتا داستان غواصی اینجوری دیدم از نویسنده‌ها. اما داستان یه حسن هم داشت و این چهارنمره فقط برای اونه. استفاده از کلمات خاص و داستانی وکمتر گفته شده وبعضاً بعضی جمله‌ها که خوب از آب درآمده و لوس نشده. و این نشون می‌ده یه نویسنده اون رو نوشته ولی احساسات رقیقش نذاشته، نوشته ش رو بی‌طرفانه و داستانی دربیاره. و تبدیلش کرده به نثر ادبی عاشقانه که اصلاً جایی در داستان جدی ندارد.
maryam
اگر داستان زودتر تمام میشد بهتر بود

حجم

۰

حجم

۰