نظرات کتاب صلح در وقت اضافه

نظرات کاربران

ائلگار
داستان،داستان جنگ ملل مختلف نبود.داستان جنگ انسان با فطرت الهی خود بود. اشاره به اینکه دیگر مرزی مشخص نبود و دوست از دشمن تشخیص داده نمیشد، یا بعبارتی زمین یکپارچه شده بود و در سراسر آن فقط جنگ بود، بیانگر این واقعیت بود که انسان در واقع با "خودش" در جنگ است. اینکه "اسیر" به تمامی زبانها مسلط بود ، نشان دهنده ی این مطلب بود که او نماد "انسان نوعی" است. یعنی نماینده ی کل مردم جهان از روز ازل تا ابد. نویسنده در صفحات آخر (زمان مدور و معکوس) اشاره میکند:((نگاه "اسیر" شبیه نگاه "خودم" در آیینه بود.)) چون "اسیر" حقیقت وجود اوست.چون "اسیر" خود راوی است. واقعیت امر این است که " اسیر" همان "روح" راوی است. راوی یا "انسان" روح خود را اسیر کرده است. روح الهی خود را در قفسی از مادیات افکنده ، مفاهیم انسانی را که خدا روح او دمیده به باد فراموشی سپرده و پیوسته با روح در جنگ است. دست آخر یا در همان وقت اضافه هشیار میگردد و روح خود را از این تعلقات وا می رهاند ( آن قسمت از داستان که انسان به اسیر ، "روح خود"، میگوید: با هم میرویم، هر جا غیر از اینجا) و روح در افق محو میشود.⬅عروج به جهان برتر که مظهر وحدت و صلح است. -ردپاهایی که هر روز رو به افق محو میشد، نشانه ی چه بود؟ تجلی دیگری از روح بود که هر روز مسیر را به "انسان" نشان می داد. (فطرت خدا جو) یکبار هم به طور مستقیم با انسان صحبت کرد اما در مورد "رمز عبور" به توافق نرسیدند. -اینکه مکررا به این مطلب اشاره میکند که اسیر ("روح") دائم گلوله برفی درست و سپس له میکند، بیانگر چه بود؟ بیانگر اصل " تکرار" یک مفهوم خاص و واحد در زمانهای مختلف. تکرار نجوای روح در گوش انسان. -چرا نویسنده بعد از آزاد کردن "روح" اشاره میکند:((شاید جنگ تموم شده، شاید دنیا به آخر رسیده))؟ چون معتقد است صلح انسان با روح الهی فقط در آخر الزمان صورت میگیرد. در دنیای کنونی فقط رو به زوال و نزول است که البته خود شاهد آن هستیم. -حالا چرا " صلح در وقت اضافه"؟ همان مفهوم بالایی است. انسان وقتی روح خود را برای خدا و به طرف خدا آزاد میکند که زمین از بوی خاک و خون آدمی می نالد. این همه مطلب به چه زیبایی و هنرمندانه در اعماق داستان گنجانده شده است. نویسنده کاملا متصل به زمان و متعهد به نیازهای جامعه قلم به دست گرفته است. مفهوم به قدری زیبا و بکر بیان شده بود که اگر ایرادی بر اثر وارد باشد ، قابل چشم پوشی است. بهترین اثر جشنواره بود و بدون شک لایق 5 ستاره
عاشق کتاب
آنقدر جنگ را تجربه کرده ام که تا آخر عمر آرزو کنم هرگز جنگی را نبینم. چهره سیاه جنگی بزرگ که مردم ما مجبور باشند دوباره تجربه اش کنند خیلی ترسناک بود.
0
صابر
عجیب و جالب بود..
Mohammad Bagheri
تو جنگ همیشه کسانی که همدیگه رو نمی شناسن با هم می جنگن برای کسانی که همدیگه رو می شناسن ولی با هم نمی جنگن.
Negar Safari
آخ که من می میرم برای خلاف آب شنا کردن. برای متفاوت نگاه کردن. شهامت به خرج دادن و متفاوت گفتن هر چند اگر باب دل برخی ها نباشد. یک داستان ضد جنگ. نه که به شجاعت "عقرب روی راه پله های راه آهن اندیمشک" باشد، ولی همین‌که ضد جنگ است، یعنی ۴ ستاره حقش است. چون ما در این مملکت ضد جنگ کم داریم. در سینما شاید لیلی با من است یا آژانس شیشه ای کمی فضا را تکان داد که متاسفانه بعد تر به ابتذال اخراجی ها کشیده شد ولی در ادبیات چه؟ در شعر چه؟ مگر نه اینکه اغلب توجه ها و جوایز و تقدیر و تشکر ها و تقریظ هایی که چاپ های اول را به سرعت به چاپ های بعدی می کشاند، به گونه ای معطوف شده اند که در این دو دهه میان عزیزانی که حتی نویسنده نیستند و تنها رفته اند، زنده مانده اند و حالا خوب بلد اند خاطره بنویسند رواج یافته است. (تقریظ به معنی ستودن مکتوب، مطلبی است که در تجمید کتاب یا نوشته‌ای می‌نویسند.) ؛)) البته که قصدم زیر سوال بردن فداکاری یا حتی قلم آن عزیزان نیست. قصدم اعتراض به نابرابری نگاه در محتوی و فرم ادبیات جنگ است. ادبیات جنگ فقط ادب مقاومت نیست. ضد جنگ هم باید باشد تا نشانمان دهد که دفاع همه اش مقدس نیست. کاری که ونه گات در سلاخ خانه اش کرد را کدام نویسنده ایرانی قرار است برای سال ها جنگیدن ما بکند؟ این داستان البته کاری به آن ۸ سال نداشت. هر چند اولش زیرکانه خواننده را فریب میدهد که اوه باز یک دفاع مقدسی دیگر و قص علی هذا. ولی نویسنده جنگی را پیش بینی میکند که خودی و دشمن قابل تشخیص نیستند. مرزها گم میشوند و سرباز ها خسته از پرچمی که به دوش میکشند، چیزی مقدس تر از جنگیدن را می طلبند.شاید صلح🕊
مرتضی ش.
پایانی قابل تأمل!
POORYA98
سلام داستانش گویا و آموزنده بود، ممنون😊
0
سین.ز
چند ماه پیش تصمیم گرفتم داستانی بنویسم در مورد دو تا سرباز در جنگ جهانی دوم که باهم صلح می کنن و تصمیم میگیرن از جنگ فاصله بگیرن:| الان فهمیدم ایده ی من (تقریبا) قبلا به ذهن یه نفر دیگه هم رسیده... اتفاق جالبیه ولی خیلی خوشایند نیست:/ فقط میتونم دلمو به این خوش کنم که خیلی قشنگ نوشته شده بود
0
نسیم سهیلی
خوب بود
کتابخوان🤓
داستان قشنگی بود و بسیار تلخ..

حجم

۰

حجم

۰

صفحه قبل
۱
۲
...
۷صفحه بعد