نظرات کاربران درباره کتاب من از گورانی ها می ترسم
۳٫۶
(۲۸)
Sina Iravanian
«افتادن و بلند شدن، بلند شدن و افتادن. آنچه من از این جهان و اتفاقات آن درک میکنم.»
-
قصه از زبان فرنگیس روایت میشود؛ زن میانسالی که در تهران زندگی میکند و دو ماه در سال برای نگهداری از پدر و مادر پیر خود به گوران میآید. قویترین ویژگی قصه برای من صداقت در شرح ذهنیات فرنگیس است.
-
امکان لو رفتن قصه:
-
از فرنگیسی که همواره از مرگ قریبالوقوع پدر و مادرش میترسد، و در عین حال زندگی طولانی آن دو را مایهی عذاب اطرافیان میداند. از شرم و وسواسهای ذهنیاش میگوید و چشمهای همیشه حاضر و ناظر گورانیها. از گورانیهایی که بیرحمند نسبت به زن معتادی که دوست و همکلاسی دوران کودکیشان است؛ زنی که خود چندان در اعتیادی که گریبانگیرش شده و بدبختیهای دیگرش مقصر نیست. از این که فرنگیس مورد تجاوز شوهرش قرار گرفته و از رابطهی جنسی میترسد. از این که همان فرنگیسی که در دل از گورانیها به خاطر مدرن نبودن و فرهنگ خاصش بدش میآید، حال برای حفظ آبروی زن کشته شده، هویت مردی که با او در ارتباط بوده و به احتمال زیاد قاتلش هم هست را فاش نمیکند. از اینکه فرنگیس در دل از مرگ اطرافیان کمی خوشحال هم میشود چون میپندارد آنها به جای او میمیرند. این همه صداقت و واقعنگری و بیتعارف بودن را بسیار دوست داشتم. کاشکی به بعضی چیزها بیشتر پرداخت میشد از جمله تجاوز شوهر به همسر. و کاشکی پایان کتاب این همه ماجراهایی را که به زحمت ساخته و پرداخته شده بودند را ناتمام رها نمیکرد.
بهار قربانی
ممنونم، لطف در ابتدای نظرتون بنویسید امکان افشا داستان
rozhpari94
خوندم
ولی خیلییییییییی ناتمام بود
ابول چی شد؟
احیانا مهیار قاتل نبود؟
املاک مادر چی؟؟
فرنگیس چی شد؟ دکتر؟
نازی
واقعا کتاب با جملهی «میخواهم با شما مشورت کنم» تموم میشه؟
مامانه درسا
چرا اینجوری تموم شد؟
Hadith
این کتاب هم برشی از زندگی یک زن و دغدغه هایش بود... تلخ و در عین حال شیرین بود مثل بقیه کتابهای خانم سلیمانی
نیتا
داستان زندگی چندماهه زنی میانسال در شهر کوچک زادگاهش. هر چقدر داستان روان بود و خوب نوشته شده بود، پایان بی سر و ته ی داشت. انگار نویسنده یکدفعه از نوشتن داستان خسته شد و راهش کرد!
همچنان خواهم خواند...
مثل باقی آثار بلقیس سلیمانی برشی از زندگی یک انسان معمولی و مثل اغلب آثارش مرتبط با گوران
انگار که اینگوران ماکت کوچکی از جامعه ماست...
بیشترین چیزی که در آثار این نویسنده دوست دارم، دغدغهها و درگیریها و کشمکشهای درونی شخصیتهاست و در این اثر هم این بعد برجسته بود، شخصیت اصلی رازهای بزرگ و گاه آزاردهندهای رو با خودش حمل میکنه و از آشکار کردنشون میترسه. دست آخر به خاطر همین ترسش مردده رازی رو که این بار سرنوشت شخصی رو تعین میکنه آشکار کنه یا نه. نکته جالب اینه که در این داستان پایان کار شخصیت اصلی رمان "به هادس خوشآمدید" با برخی جزئیات مشخصمیشه.
ساجده
باتوجه به کارهای ایشون مثل پیاده و مارون و سگ سالی که من ازشون خوندم این کارشون ضعیف بود بدون پایانی مشخص.مثل اینکه داستان در اوج رها شد
Dark Lady
قصه جذاب و گیرا بود
بر خلاف نظر دوستان به نظر من پایان باز و ناتمامی نداشت، کلا بسیاری از مسائل تو لفافه بیان شده بود و پایان هم متناسب با کل کتاب بود، میشد حدس زد که چی شده
من از روند داستان لذت بردم پایان چندان اهمیت نداشت برام
خیلی ملموس بود بعضی جاهای کتاب برای من
صائمه
کتاب پیاده رو خوندم ، نسخه ی چاپیش نبود
بدون تحقیق این کتاب و گرفتم نمیگم کتاب بدیه، ولی چرا این طوری تموم شد
من اومدم طاقچه گفتم شاید آخر کتاب تو نسخه ی چاپی نیست پایانی باز نبود، عین یه دره پرت و بی انتها بود
الان چرا مخاطب و تو برزخ میذاره
nazila
واقعا قلم ایشونو دوست ولی داستان نصفه تمومشد!!!!
من شوکهام هنوز!
esmat
متن بسیار روان بود ،غم و اندوه و ردهای بی پایان دویدن ها و نرسیدن ها و خستگی های بسیار یک زن میان سال
azami
کتابهای خانم سلیمانی همشون ارزش خوندن دارن
حجم
۱۶۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۶۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۴۶,۰۰۰
۲۳,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد