نظرات کاربران درباره کتاب درک یک پایان
۳٫۷
(۱۴۲)
پروا
درک یک پایان ؛ اسم معنا دار و در عین حال شیطنت آمیزی برای داستانی است که جولیان بارنز برایمان تعریف می کند.شیطنت آمیز بودن اسم رمان در این است که تو اصلا با آغازی (به صورت جدی) در ارتباط نیستی و هر چه هست پایان است.پایان یک دوستی ؛ یک زندگی ؛ یک جوانی ؛ یک عشق ؛ یک ذهن و یک داستان.از همان ابتدا از پایان قصه شروعی می کنی (و در مسیر برگشت )تا به نقطه ی آغاز برسی(در یک کند و کاو ناخواسته و غیر منتظره) با خودت ؛ زندگی ات ؛ دوستانت و فریبکاری و دغل بازی هایت آشنا می شوی و مثل آن که در برابر یک روانکاو نشسته باشی آنچنان با خودت و گذشته ات آشنا می شوی که پایان جوانی یا زندگی ات(که اکنون باشد) ناگهان از وحشت و یاسی عمیق پر می گردد.رمان جولیان بارنز یک خودکاوی است.یک هشدار برای خطری است که در قضاوت کردن ما از خودمان و دیگران وجود دارد.و زمان ؛ شیطانی است که در این مسیر ما را کنترل می کند.
Omid r kh
دیروز بود؟ فکر کنم دیروز بود، تو کارگاه داستاننویسی، بچهها گیر داده بودند که، اگر یک شخصیت از دیوار رفت بالا شمای خواننده، به چه چیزی میتوانید فکر کنید جز اینکه طرف یک دزدِ کلاشِ شارلاتان است؟ و جواب آمد که: شما هیچوقت نویسندهی خوبی نمیشوید، چون در حال قضاوت کردنید. البته درست یادم نیست، شاید ماجرا اینطور بود، شاید هم نبود. چون به هرحال مطمئن نیستم ماجرا مال دیروز بوده باشد، یا روز قبل، یا روز قبل، یا روز قبل، یا هزار روز قبل، یا قبل از تولدم اصلاً.
آنوقت یک پایان را، چطور باید درک کرد، یا درستتر، قضاوت کرد. یا اینکه اصلا درک کرد که پایان کجاست؟ یا درستتر، قضاوت کرد.
بارنز ما را میبرد به آغازش، لحظه به لحظه میآید جلو، بعد میگوید: خب دیگر، این همهی چیزیست که هست، درکش که سخت نیست، قضاوتش که سخت نیست. بعد میگذارد قضاوت کنیم و خودش هم با ما همداستان میشود، درک میکند، یا نشان میدهد که درک کرده، و قصاوت میکند، یا... بعد پتک است، پتک که بالا میرود و تو سرمان فرود میآید، انگار که همسر وراجِ خپلِ رو اعصابی باشیم تو جهان داستانی فارگو، که: شما هیچوقت نویسندهی خوبی نمیشوید، چون قضاوت میکنید، یا حتی بدتر از آن، حتی خوانندهی خوب.
بعد بارنز، ولمان میکند وسط زمین و هوا، انگار که میخندد، و میخندد هم، که خندهها یادمان بماند، صدایش بماند در گوشمان، کتاب را ورق بزنیم، و با صفحههای سفید مواجه شویم، که نوید ادامه را میداده است، ولی اینجا پایان است، تمامش همین بود، دیگر چیزی نیست.
و ما شوکه، مبهوت، زخم خورده، به این فکر کنیم که چطور شد؟ و بفهمیم که گول پیشفرضها را خوردهایم، بیشتر از پیشفرضها، گول اینکه دیروز در ذهن ما همان دیروز است که در ذهن بقیه، که اصلاً دیروز، به جز در ذهن، دیگر نیست.
آنوقت به یاد دیروز بیفتیم و فکر کنیم دیروز بود؟
پ.ن: من در برنامهام نوشتهام که این کتاب را ۱۵ فروردین خوانده، و حالا راجعبهش مینویسم، انگار که دیروز بود.
هانیه عزیزی موحد
عالییییی
الهام حمیدی
قلم قشنگی دارید ، بهتون تبریک میگم .... لذت بردم 👏👏
parastoo
درک یک پایان
۱۶۹ صفحه نوشتهی جولین بارنز، ترجمهی مناسب، قطعِ مناسبتر، طرحِ جلد ساده و زیبا، جلد سبُک، خوشدست و سفری.
من سوادِ فرم و قالب ندارم اما فرمش هر اسمی که در داستاننویسی داشت جذاب بود. روایتِ خوب از زبان شخصیت میان سالِ داستان که یادهاش رو میکاوه برای درک یک پایان. حجمی نداشت کتاب و من توی یک روز تمومش کردم اما به نظرم خوندنش خیلی طولانی میاومد اینطوری که توی قصه خیلی جلو میرفتی اما نگاه که میکردی فقط پنج صفحه خونده بودی. شاید این خاصیتش بخاطر این بود که زمانِ کتاب مدام بین حال و گذشته در تغییر بود. پایان کتاب انگار واقعا درکی از یک پایان بود اما در طول داستان با خط فکری راوی که آشنا شدید، شک میکنید به پایان. یک شخصیت هم هست در خلال داستان که علائق روانکاوی آدمو قلقلک میده. کتاب خندهداری نیست اما جایی بود که من واقعا خندهم گرفت و با توجه به مصاحبهی انتهای کتاب با نویسنده، مطمئنم جولین بارنز کلام طنز خوبی هم داره اگر بخواد به کار ببره. مصاحبهی آخر کتاب هم خوندنیه برای من مثل نشستن سرِ یه کلاس جذابِ نویسندگی از سر خوششانسی بود.
بخونید. :)
MhmD
"سرانجام بلایی به سر کسی آمده که همیشه فکر میکرد میداند چگونه از بلا برهد-و درست به همین دلیل بلا بر سرش آمد."
هیچ جمله ای به اندازه دیالوگ راوی داستان نمیتواند "درک یک پایان" را به خوبی وصف کند.
درک یک پایان داستان مردی کهن سال است که نامه ای غیرمنتظره دریافت میکند و او را پرت میکند به خاطرات دوران جوانی و حل مسئله های حل شده ی گذشته از نو اما با نتیجه ای متفاوت!
متن کتاب اگرچه گاهی خسته کننده است اما کشش لازم برای تشویق خواننده را دارد و با یک پایان غافل گیر کننده خواننده را شوکه میکند.
بارنز در این کتاب در حین روایتِ داستانی،مسائل فلسفی مهمی مطرح میسازد؛درمورد مرگ،عشق،هوس و درمورد زندگی.
"مسئله انباشتگی؛اگر زندگی نوعی شرطبندی است،داو شرط چه شکلی است؟"
فرض کنیم که زندگی شبیه نوعی شرطبندی است که انسان روی مسائل مختلف شرط میبندد و به نتیجه ای میرسد،پیروزی یا شکست.روی رابطه ای شرط میبندد و شکست میخورد،روی شغلی شرط میبندد و شکست میخورد،در این صورت انسان چه چیزی از دست میدهد؟
در شرطبندی روی اسب ها فقط پولی که وسط گذاشته ای را از دست میدهی؛اما در زندگی چه؟روی چه چیزی قمار میکنی؟آیا درحقیقت خودت را وسط نگذاشته ای؟
درک یک پایان.همه چیز پیرامون"درک کردن" یک پدیده است؛آیا ما از اتفاقات پیرامونمان درک درستی داریم؟ آیا واقعیتی که ما میپنداریم اتفاق افتاده حقیقت دارد؟ بارنز به صراحت میگوید "نه"! ذهن،ناخوداگاه درحال جواب دادن است،جواب دادن به همه ی سوالات بی پاسخ،به همه ی مسائل مبهم زندگی،اما ذهن ما چقدر میتواند درک درستی از وضعیت زندگی دیگران یا حتی خودمان داشته باشد؟ آیا ما واقعا میدانیم که در زندگی چه میخواهیم؟
و مسئله ی "مسئولیت". در یک زنجیره از حلقه ها اگر یک حلقه بشکند و زنجیره پاره شود مسئولیت متوجه کیست؟ تمام حلقه ها مسئولند یا فقط خود آن حلقه به تنهایی مقصر است؟
اگر فرض کنیم که روابط انسانی یک نوع زنجیره از اتصال حلقه ها باشند،در صورت لغزش یکی ازحلقه ها مسئولیت متوجه خود آن فرد است یا تمامی افراد؟
بارنز نمیکوشد که این سوالات را پاسخ دهد،بلکه میکوشد که این سوالات را مطرح کند و خواننده را به اندیشیدن به آن ها و اندیشیدن به تاریخ دعوت کند تا به "درک" درست تری از زندگیمان برسیم.
بهزاد
به به لذت بردیم،مچکر از شما
علیرضا مروت
این کتاب رو هم نسخه چاپیش رو خوندم.یعنی در واقع اول توی طاقچه بینهایت نصفشو خوندم ولی بعد چاپیش رو خریدم.نامزد جایزه بوکر بودن،ترجمه استاد حسن کامشاد و ماجرای عشقی غریبش مجموعه عواملی بودن که به سمتش کشیده شدم داستان تا نیمه هاش جذابیت و کشش خوبی داره ولی هرچه جلوتر می ره از این جذابیت کاسته میشه.در کل برای من هر کتابی ی تجربه جدیده و هیچ وقت یک داستان رو نفی نمی کنم ولی این یکی رو توصیه هم نمی کنم.
lily
کتاب درمورد زندگی مردی میانساله که بعد از چهل سال دفتر خاطرات یکی از دوستان صمیمیش به دستش میرسه و اون رو وادار به مرور زندگی گذشتش میکنه.
داستان خیلی جذاب ، جدی و عمیقه و کلیت موضوع راجع به پذیرفن مسئولیت کارهایی که زمانی فکر میکردیم نه برای خود ما و نه برای دیگران هیچ ارزشی نداره ، راجع به عشق ، دوستی و خاطره.
و ترجمه کتاب عالیه
shadibahagir
دفتر خاطرات به دستش نرسید که
کاربر ۱۴۵۷۱۴
کجادفترخاطرات بدستش میرسه؟؟!!
نگین نوری نژاد
"درک یک پایان" کتابی که برنده جایزه بوکر۲۰۱۱،داستانی از زبان اول شخص پسر ۱۴ ساله ای به نام تونی ،که از جمع ۴ نفر دوستی خود می گوید که در قسمت بعدی داستان وارد دوران جوانایی خود وبعد از آن میانسالی و سالمندی می شود.
روایت داستان بیشتر حالت نگراش یک مقاله یا یک گزارش را دارد. به نوعی بعضی از قسمت های داستان یک نواخت شده و خواننده اصل قضیه را فراموش می کند. خود من به سختی کتاب را به پایان رساندم.این روش شاید تحت تاثیر نویسنده از پیشه اولیه خود یعنی روزنامه نگاری است. به هر حال به نظر بی انصافی باشد که از نکات مثبت کتاب چشم پوشی کرد: "این که گذشته به همین پوسته سطحی که به یاد شخص می یاد محدود نمی شد و پوسته ها و لایه های عمیق تری دارد" پایان جالبی دارد.
14161319
من نسخه چاپیش رو خوندم اگر کتاب زیاد میخونید اینم کنارشون بخونید
ولی اگر گذرتون به کتاب خوندن افتاده بدون شک کتابهای خیلی بهتری هست؛ این فرصتی که به خودتون و کتاب دادید رو با این کتاب حیف نکنید ☻
کاربر ۴۵۲۲۴۲۲
بوف کور بخونیم بعد این کتاب رو نخونیم ؟ 😐
کاربر ۲۹۶۸۷۹۳
بهتر از این اراجیفی درباره آریایی های کمونیست و شاهد باز و ضد پیرزن
Mohamad
نظرتون رو خیلی زیبا بیان کردهاید! لذت بردم. سپاسگزارم. 🌷
شیما.بیات
چقدر میشه در افکار و برداشتهای خود دقیق و ظریف شد؟ جولین بارنز با زبان رمان و ادبیات میگه بی نهایت
نعنا
یکی از عجیبترین کتابهایی که خوندم..! موضوع کتاب از عنوانش پیداست اما اینکه منظور چه پایانیست این خود سوال دیگری هست... گنگ بودن خاصی رو تو کل داستان میشه حس کرد که آدم رو وادار میکنه در حین خوندن داستان، به طور مرتب از اول داستان وقایع رو بچینه کنار هم و شخصیتها و ماجرا یا رازهاشون رو تحلیل کنه. ترجمه به شدت من رو اذیت کرد واقعا متاسف شدم و به لطف این ترجمه، اونطور که باید از خوندن این داستان عالی لذت نبردم. ماجرا از گذشته تا حال هست، روند داستان خوب بود اما تو فصل آخر جدا از شوک آخر داستان، انتظار نداشتم که اینقدر یهویی همه چی تموم بشه و خیلی از سوالها بیجواب! البته شاید این هم ترفند نویسنده برای ماندگاری موضوع اصلی تو ذهن مخاطب بود که به نظرم پیام اصلی یعنی قضاوت کردن زیبا و تامل برانگیز بیان کرده بود؛ از کتابهایی که فراموش نخواهم کرد.
farez
مدتی طول کشید تا بتونم این کتاب رو تموم کنم.چون برنده ی جایزه بوکر شده بود، دلم میخواست با دقت و موشکافانه بخونمش.اما حقیقتا ادامه دادنش کمی برام سخت و بیشتر دلسرد کننده بود.شاید تنها جذابیت داستان اینه که نویسنده اونقدر نزدیک به واقعیت نوشته که انگار در مورد خودش خاطره نویسی کرده. من سبک نگارشش رو میپسندیدم اما توقع داشتم یک اثر پخته تر باشه.
داستان یک پسر دبیرستانی که دوران بلوغ فکریش رو طی میکنه و کاملا متاثرازدوست باهوش و فیلسوفش هست. در نهایت چیزی که دیدم فرهنگ پوچ آمریکایی بود که فضای کتاب رو خاکستری محض کرده بود. سرشار از خودخواهی،سرشار از فروپاشی.....
کتاب مورد پسند روشن فکرنماهایی هست که آمریکا از نظرشون یک بهشته!!!
واقعا مطمئن نیستم که میتونم به کسی پیشنهادش کنم یا نه...گمان نکنم....
کاربر ۱۲۱۹۸۶۷
شما تاریک فکر باش دست از سر روشنفکران هم بردار.
mohammad zb
داستان جذاب و گیرایی داشت و آموزنده بود. فقط بنظرم متن کمی نا روان بود.
نغمه
کتاب فوق العاده ای درباره حقیقت در واقع ناتوانی ما از کشف حقیقت در زمان درست با رنگ و لعابی فلسفی و درونمایه ای عاشقانه.
لیلا
من کتاب کاغذی این رمان رو خوندم،اوایلش واقعا کسل کننده است و فقط سعی میکردم داستان رو پیش ببرم.اما در فصل دوم همه چیز تغییر کرد و چیزی که خیلی نظر من رو جلب کرد،نگاه یک آدم عادی در سن سالمندی به زندگیای که پشت سر گذاشته و تفسیر نویسنده از یک خودکشی.
پایان داستان هم که غافلگیر کننده بود.به نظرم این کتاب برای افرادی که میخوان احساس آدمی رو در طی مسیر زندگی درک کنند،خواندنی و جذابه.
فکر میکنم یکبار دیگه باید این کتاب رو بدون درنظر گرفتن داستان اون، از ابتدا بخونم...
omid
من اینو چاپیش خوندم، با این حال نمیدونم دوستان چه چیزی تو این کتاب دیدن؟ در بهترین حالت یه کتاب معمولی بود
مروارید ابراهیمیان
اول بگم که ترجمه ش واقعا از نظر من خیلی مشکل داشت و میشد بهتر و روان تر ترجمه کرد.
دوم اینکه کلا این نوع کتاب در سلیقه ی من نیست، میترسم علتش رو بگم و باعث لو رفتن ماجرای انتهای داستان بشه، ولی در کل تصورم این بود این کتاب کمی فلسفی تر و پر مغز تر باشه و به جنبه های بهتر و خاص تری از خلق و خو وتفکرات انسانی بپردازه که اینگونه نبود.
i._.shayan
نه میتونم بگم کتاب بدی بود نه میتونم بگم خوب بود
اما میدونم سلیقه من نبود، تا حدودی موقع خوندنش خسته شدم و دلم میخواست زودتر تموم شه ولی وقتی تموم شد با این که انتظار خاصی نداشتم من رو به رضایت نرسوند، که البته باید از خود اصل داستان که راجع به روزمرگی و زندگی کاملا معمولی یک فرده حدسش میزدم
با این حال بعضی جاها میتونم بگم لذت بردم و غافلگیر شدم و حتی خندیدم بخاطر همین بهش سه ستاره میدم
Parisa Kalantari
انتظارم از داستان بیش از اینها بود. به نظر می رسید در اوج به یکباره داستان تمام شد. جواب درستی به سوالات ذهنی من داده نشد.
شیخ محمدعلی
داستان با روایتی روان و خطی از گذشته های دور آغاز میشود و خاطرات راوی داستان ورق میخورد؛ ایام شباب مرور میشود تا بدانگاه که آگاهی خواننده با وضعیت ذهنی آنتونی وبستر در نقطه عطف داستان موازنه شود.
ارثیه ای غریب برای او به یادگار میرسد و حال او ضمن تلاش برای دستیابی به آن، میکوشد تا انبان خاطرات را از گرد و غبار زمان بزداید و در دالان های پر پیچ و خم گذشته، تک تک وقایع را بکاود.
از رهگذر این دست اندازی در مغاک حافظه، حالات عاطفی نوظهوری در وی متبلور شده و منتج به باز شدن مجراهای عصبی ذهن اون میگردد تا بتواند درک صحیحی از پایانِ رُخ دادِ تراژیکْ و مجهولِ به وقوع پیوسته در گذشته را، به روشنی فهم کند ..
کاربر ۱۴۵۷۱۴
ترجمه روان نبود ؛ وداستان غیر ازپایان غافلگیرننده جذابیت خاصی نداشت....
حجم
۲۰۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۲۰۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
قیمت:
۷۷,۰۰۰
۵۳,۹۰۰۳۰%
تومان