نظرات کاربران درباره کتاب بچه مردم
۳٫۷
(۱۱۲۵)
hani
من نمیدونم چطور میشه که یه مادر انقدر بی رحم باشه
واقعا بعضیا لیاقت مادر شدن ندارن
mahdiyeh.razmi
هر خط منتظر بودم پشیمون بشه...
یک شخصیت ضعیف با تصمیم گیری سریع و بدون فکر بود
اما در نهایت داستان طوری تموم شد که واقعا دلت نمیخواست اون طور بشه،متفاوت
AmA
بهتر بود ادامه میداد خیلی کوتاه بود
کاربر 7948349
عالی
"مِشکات"
موقع خوندن همش دلم می خواست برم توی داستان و بچه رو بغل کنم و به اون زن بگم بسپارش به من ...
من نگهش میدارم ... دلم می خواست بچه رو بغل کنم و بوسش کنم و زیر گوشش بگم که میدونی عشق منی؟(این چیزیه که به آبجی و داداش کوچیکم میگم)
کلمه ی غمگین توصیف کوچکیه برای این داستان
farzaneh barzegaran
سلام واقعا بعضی از کتاب ها نخوندشون بهتر از خوندنشون هست مخصوصا زمانی که با روح وروان خواننده درگیر میشه روایت داستان از زن سست عنصری هست که انتخاب همسر دوم عجولانه ونا موفق تر از انتخاب اول بوده که به جدایی ختم شده وبلاهت یک انسان در زندگی خلاصه که خیلی با روح وروان من بازی شد
کاربر 2277045
خیلی قشنگ نبود دلم یدجور گرفت باخوندنش قشنگ اعتماد بچرو بهم ریخت
کاربر 7648350
جلال یک نویسنده ی انتقادی اجتماعی است . معضلات را خیلی خوب میبیندومینویسد . دراین داستان معضل زنها ومردهایی که مطلقه هستند ودارای فرزند ، ومیخواهند مجدد ازدواج کنند را روانشناسانه بیان کرده است چرا که ازدواح بعدی انها به خاطر داشتن فرزند ، به مشکل میخورد. ممکن است که آن مرد یا زنی که با او میخواهند وصلت کنند ، حاضر به نگهداری فرزندشان نباشد واین امری طبیعی است . دراین داستان نباید قضاوت کرد بلکه باید دید که مادر درچه خانواده ای ودرکدام محیط بزرگ شده است . مسلم است که مادر داستان جلال ، ازیک خانواده ی سطح پایین و فقیر جامعه است که علاوه بر فقر مادی ، فقر فرهنگی هم دارد . به قول خودش یک زن چشم وگوش بسته است که فکر دیگری جز سربه نیست کردن بچه به ذهنش نمی رسد . حتی ازگذاشتن بچه به شیرخوارگاه ، ترس دارد . ترس از رسوایی که سین جیم شود و یا اورا راه ندهند وبه چشم دیگری اورا بنگرند . دوباره به خانواده ی مادر داستان برمیگردیم . مادر او حتی یک بار از دخترش نخواست که بچه اش را به او بسپارد تا بزرگش کند، گویی او هم نوه اش را بچه ی مردم میدانست ، حتی مشوق دخترش بود که اورا به شیرخوارگاه بفرستد. گریه مادر داستان از استیصال نبود بلکه از بی پناهی ونداشتن پشتیبان بود ، از عدم عشق وعلاقه ی مادرش به او .خوب عدم عشق یک مادر به فرزند ازلحاظ روانشناسی باعث میشود که آن دختر هم نتواند دراینده یک مادر خوبی برای فرزندش شود وآن عشق را داشته باشد ، چون آن را نیاموخته است . درست است که عشق مادر به فرزند ، امری خدادادی است اما زمینه آن در وجود دختر ومادر داستان جلال ، وجود نداشت. با همه ی اینها گاهی آن عشق مادر به فرزند در مادر داستان خودش را نشان میدهد وقتی که بهترین لباس فرزندش را تنش میکند . با اینکارسعی میکندکه عذاب وجدانش را کم کند ویا خودش را راضی کند تا شاید یک آدم پولدار پیدا شود وفرزنداورا قبول کند وبزرگش کند. عملی که مادرابتدای فیلم پسرک یا بچه، ساخته ی چاپلین انجام داد وفرزندش را در ماشین یک پولدار گذاشت تا دریک خانواده ی مرفه زندگی کند . ازداستان دور نشویم ، گاهی مادر با شیرین زبانی فرزندش سه ساله اش ، به فکرش می رسد که منصرف شود وقید زندگی با شوهرش را بزند و حتی دلش زمانی که فرزندش به وسط خیابان می رسد وخطر برخورد ماشین به اوست ، ازجا کنده میشود وبغلش میکند ولی چون مسخ زندگی است تا مسخ عشق به فرزند ، دوباره اورا ازخود میراند . جلال داستان را به جایی می کشاند که مادر باورش میشود که واقعا آن بچه ، ازاو نیست وبچه ی مردم است. یعنی وقتی که چیزی مال تو نباشد ، داشتنش یعنی دزدی . فقط از دیدنش حظ میبری ولی مال تو نیست . برای همین ازهمه چیز وهمه کس میترسد وفکر میکند که هرلحظه ممکن است که مچ اورا مثل یک دزد بگیرند که اگر این فرزند تو نیست ،پس نزد تو چکار میکرده است واگر مال توست چرا اورا رها میکنی ؟ آخر داستان هم اینگونه تمام میشود که شوهر حاضر نیست کرایه تاکسی را به زن دهد چون به زنی که پاره ی تنش را رها میکند واز آن میگذرد ، اعتمادی نیست .
کاربر ۱۳۵۷۸۹
بسیار عالی
کاربر 7429147
ما در مقامی نیستیم در مورد همچین آدم های قضاوت کنیم ولی یک مادر نباید به هیچ وجه یه همچین کار وحشتناکی رو انجام بده
Mohammad
کتابش عالی بود
توصیه میکنم اونایی که روحیه لطیفی دارن و با کوچیک ترین چیزی ناراحت میشن اصلا این کتابو نخونن یه چیز دیگه اگه میخواین کامل نویسنده و متن کتاب رو درک کنید کتاب صوتیش رو بشنوید
کاربر 7460615
اصلا این کتاب آنقدر غمناک بود روحیه رو نابود کرد
amirparsa
بحث بحث ارزش ها هستش که جه چیزی برای اون فرد ارزش داره ، درواقع زن ازدواج با اون مرد ارزش بیشتری را برایش داشت .
جز غمانگیز ترین داستان هایی بود که خوندم .
کاربر 5875848
از هر طرف به قضیه نگاه میکنم نمیتونم خودموقانع کنم ته بی انصافیه......
سادات یوسفی
داستانهای جلال آل احمد از روانی خاصی برخوردار است که آدم اجذب می کند
فائزه فائزی
آدم ها وقتی غیر از خودشون و منفعت شون چیزی نمیبینن حتی حاضرن بچه شون رو راحت ترک کنن. این زن منفعتش رو در ترک بچهش دید و زندگی با اون مرد!!! آدم وقتی کسی رو دوست داشته باشه واقعا هر چی که متعلق به اون آدم هم باشه دوست داره، هنوز این فکر بین مردم هست که چون بچه شوهرمه یا بچه زنمه پس مال من نیست پس نباید تو زندگیم باشه... آخه اون بچه هم انسانه، اون شوهر دومی میتونست اون بچه رو مثل بچه خودش بدونه... آخه چرا تو خیابون ترکش کرد! آدم اینقدر نادان! به بلاهایی که سر بچهش ممکنه بیاد فکر نکرد! کاش حداقل میذاشتش تو پرورشگاه... چقدر زندگی عجیبه...
rona
خودم هم مادرم چطور دلش میاد به جگر گوشه اش بگه بچه مردم مگه همسر دومش نمیدونست بچه داره که بعد ازدواج این موضوع و مطرح کرد حالم بد شد واقعا
کاربر 6935081
خوب بود
کاربر 7513922
واقعاااا اشک ریختم بسیاااار زیباااا
minyoonji
کتاب روان و کوتاهیه. کلا ده دقیقه وقت آدم رو می گیره!
حجم
۹٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
حجم
۹٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
قیمت:
رایگان