نظرات کاربران درباره کتاب یک پیغام همایونی

متن ترجمه انگلیسی رو خوندم تفاوت جدی در دوجا داشت. رفتم متن آلمانی رو چک کردم دیدم مترجم اولین مورد رو انگار اشتباه فهمیده (یک امپراتور از بستر مرگ برای تو که رعیت یا بنده آون هستی یک پیغام فرستاده، مترجم معنای دیگر کلمه subject در انگلیسی یا untertanen در آلمانی که معنای "موضوع" می دهد را انتخاب کرده در حالیکه سابجکت یعنی فرد تحت امر یا رعیت یا بنده) و مورد دوم رو به دلخواه از "عصر abend) (evening) در آلمانی) کنار پنجره" به غروب تغییر داده تا بار احساسی غروب رو به متن بیاره. حقیقتا لازمه حداقل در ترجمه متن یک صفحه ای کمی دقت بیشتری کرد.

آنچه من از کتاب فهمیدم: «پیغامی حاوی نور هدایت از طرف یک پادشاه(نماد دانا و توانای کل) برای مردم ارسال میشه، اما مردم پذیرای آن نیستند (مخصوصا حاکمان مردم از نشر پیام جلوگیری می کنند)، و قاصد علی رغم ایمان و امیدی که به نشر پیامش داره (نوری که در قلبش احساس میکنه)، میدونه که درنهایت خیلی از مردم پذیرای این نور نخواهند بود (بااین گفته که حرف یک مرد مرده ارزش نداره)، اما روزی که مرگ به سراغشون بیاد، متوجه حقیقت خواهند شد.»

بارمعنایی کتاب بیشتر طلوع و غروب قدرتها هست .هنگامی که پادشاه یا حاکمی بر اریکه قدرت است تمامی راهها برای آنکه دستوراتش به گوش مردم برسه باز است .ولی به محض غروب خورشید زندگی آن پادشاه شرایط برعکس خواهد شد به نوعی سرنوشت دولتها و حکومتها را در زمان به قدرت رسیدن و زمانی که در حال سقوط هستند بیان میکنه .

اولا هدف طاقچه این بوده که آثار نویسنده های نامداری رو قرار بده که بشه اون هارو خیلی سریع خوند، و با این کارش مطالعه رو ترویج بده و کمک کنه _این طور که از شواهد پیداست. اما این هم مثل اکثر کتب های دینی که در مدارس تدریس میشه نتیجه ای جز دافعه وگریز در بر نداشته، چون کیفیت در آثار نیست، واقعا کسی هست که رمان های ناقص کافکا را خوانده باشد واورا نستاید، کما که آن ها ناقص اند. دوم اینکه مخاطب بدون هیچ شناختی و بدون هیچ مطالعه ی جامعی احساس منتقد بودن میکند، و خیلی سریع به هرچه دلش میخواهد انگ بی ارزشی میزند. این رفتار واقعا شگفت انگیز است، چون افرادی که این کار را میکنند حتی لایق اشد مجازاتند. دیگر مثال نمیزنم که بگویم همین خانم رز که هرچه خوانده را بی ارزش خطاب کرده، حالا آیا اصلا خوانده؟

تجسمی کوتاه، عالی و پر کنایه از قانون...نمونه ای زیبا از سوررئالیسم سیاسی

ای کاش یه نفر مطلع مفهوم توضیح میداد

داستانی اینطوری نمادین در چند سطر گفتن، فقط کار خود کافکاس

چه ترجمه ای😖

خوب ترجمه نشده بود و باعث شده بود که نوشته ی این نویسنده بزرگ را بد جلوه دهد . و اصلا معلوم نشد که چی بود .

منم اول کمی گیج شدم ولی نظرات خانم sophia و خانم مهسا بهترین تحلیل بود و بهتر فهمیدم.

جالب بود . اخرش نوشته کسی کسی اهمیت نمیده به پیغام یک مرد مُرده . چندین بار هم تکرار میکنه که حتی اگه قاصد موفق بشه راهشو باز کنه و پیغام همایونی رو برسونه هم هیچ فایده ای نداره. این همه جمعیت فقط شاهد مردنش بودند . در واقع میخواد کسی که مرد دیگه مرده فرقی نمی کنه شاه باشه یا گدا یا هرچیزی

مطالعه در وقت اضافی که رایگان بود اینم پولی کردین؟؟

شاید پیغامی از پادشاه سرزمین ناخوآگاه در عمیق ترین لإیه باشه که ذهن آگاهمون تمایلی به شنیدنش نداره !

هیچی ازش نفهمیدم

اصلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم!!!

من که غیر از پیدا کردن یه حس پوچی ممتد هیچی نفهمیدم.

درسته که با رفتن صاحب پیام خیلی وقت ها تاثیر اون پیام بر سایرین کم می شه، اما هیچوقت از ارزش پیام، مخصوصا اگر پیام راهگشایی باشه و همینطور از رسالت رسوندن اون پیام به دیگران کم نمی شه. ترجمه خیلی گنگ بود.

بنظرم پادشاه استعاره هلیمی بود که بعد سوختن نور هدایتی منتشر میکنه و اون بنده همون نوریه که هزاران سال طول میکشه به زمین برسه تا بتونه هدایت کنه... به هزار سال اشاره کرده بود و رعیت هم نشان تورشید رو بدنش بود و بین اون همهاتمسفر و جو خیلی طول میکشید تا مسیرش باز بشه و به زمین برسه...شاید هم برسه ولی حین غروب خورشید و در لحظات پایانی وقتی ما رویای پیام نور هدایت رو میبینیم.

به نظرم اینه که گرچه آدم مشهوری باشی و صاحب جا و مقام ولی بعد مرگت هیچ فرقی با بقیه نخواهی داشت و مردم دیگر به سخنانت بهایی نخواهند داد. (البته بیشتر درمورد حاکمان و پادشاهان زیاده.)

داستان خوبی بود ولی ظاهراً ترجمه ضعیفه.