بریدههایی از کتاب فقط یک طاعون ساده
۳٫۹
(۳۴)
زمانی این فکر در وجودم ریشه دوانده بود که طاعون وحشتناکترین بلایی نیست که ممکن است گریبانگیر بشریت بشود؛ همهگیری فرایندی طبیعی است که گذشته از انسانها ممکن است حیوانات را هم مبتلا کند، ولی همهگیریِ اختناق، که هرازگاهی در جوامع انسانی شایع میشود، ساختهٔ بشر است و طبیعت هیچ نقشی در این شرّ و بلای اختناق سیاسی ندارد.
ایران
رودُلف با لحن خستهای گفت: «راستش را بخواهید، رشتهٔ من میکروبیولوژی است. میترسم آن چیزهایی که من رویشان تحقیق میکنم با قوانین دیگری زندگی کنند.»
جوانک به جوشوخروش آمد: «چطور؟ با کدام قوانین دیگر؟ ما همه طبق یک قانون زندگی میکنیم: قانون مارکسیسم ـ لنینیسم!»
خانم خوشپوش به دلهره افتاد: «بفرمایید، بفرمایید میل کنید!»
رودُلف خیلی جدی تأیید کرد: «بله، آن که مسلم است و جای شک ندارد. مسئله فقط این است که میکروبهای من این را نمیدانند.»
ایران
مردم عادت کرده بودند که نیمهشبها زنگ خانهها به صدا درآید و اشخاصی ناپدید شوند و دادگاههای فرمایشیِ چند دقیقهای سرنوشت انسانها را مشخص کنند، البته تا حدی که بشود به اینقبیل چیزها عادت کرد.
ایران
جوانیاش بهیکباره از او رخت بربسته و ناگهان از زنی جذاب به موجودی فاقد سن، فاقد جنسیت و فاقد احساس تبدیل شده است.
شهریار
تونیا با غرور گفت: «میدانی چه خواستگارهایی داشتم!»
«هرچه هم بودند فقط خواستگار بودند، ولی وقتی شوهر میکنی، دیگر فرقی نمیکند: باید سوپ بپزی و جورابهای بوگندو بشویی. خواستگار از طلا هم باشد، باز باد هواست!
شهریار
همهگیری طاعون ممکن است مثل آتش به همهجا سرایت کند... متوجهید؟»
فرد بلندپایه بهتندی بلند شد: «باشد! کمک میکنیم، هم برای عناصر فهرستها، هم برای حذفشان.»
وزیر بهداشت سر جایش خشک شد: «نه، نه، قضیه فقط قرنطینه است. نیازی به حذف نیست. باید فوری همهٔ کسانی را که با بیمار تماس داشتهاند شناسایی و قرنطینه کرد. هرچه سریعتر دست بجنبانیم، شانس بیشتری داریم که همهگیری را مهار کنیم.»
فرد بسیار بلندپایه از بالا نگاهی به وزیر انداخت و با پوزخند نامحسوسی گفت: «برای این هم کمک میکنیم. امکانات ما زیاد است...»
esrafil aslani
رودُلف با لحن خستهای گفت: «راستش را بخواهید، رشتهٔ من میکروبیولوژی است. میترسم آن چیزهایی که من رویشان تحقیق میکنم با قوانین دیگری زندگی کنند.»
جوانک به جوشوخروش آمد: «چطور؟ با کدام قوانین دیگر؟ ما همه طبق یک قانون زندگی میکنیم: قانون مارکسیسم ـ لنینیسم!»
خانم خوشپوش به دلهره افتاد: «بفرمایید، بفرمایید میل کنید!»
رودُلف خیلی جدی تأیید کرد: «بله، آن که مسلم است و جای شک ندارد. مسئله فقط این است که میکروبهای من این را نمیدانند.»
وحید
: «چطور؟ با کدام قوانین دیگر؟ ما همه طبق یک قانون زندگی میکنیم: قانون مارکسیسم ـ لنینیسم!»
خانم خوشپوش به دلهره افتاد: «بفرمایید، بفرمایید میل کنید!»
رودُلف خیلی جدی تأیید کرد: «بله، آن که مسلم است و جای شک ندارد. مسئله فقط این است که میکروبهای من این را نمیدانند.»
Tamim Nazari
بیماری واگیرداری مبتلا شده، شما با او تماس داشتهاید و باید مدتی در قرنطینه بمانید. همهٔ کسان دیگری هم که با او تماس داشتهاند باید قرنطینه شوند... تبتان هم بالا رفته... الان برایتان بالش و پتو میآورم. دراز بکشید...»
مهدی صادقی
راستش را بخواهید، رشتهٔ من میکروبیولوژی است. میترسم آن چیزهایی که من رویشان تحقیق میکنم با قوانین دیگری زندگی کنند.»
جوانک به جوشوخروش آمد: «چطور؟ با کدام قوانین دیگر؟ ما همه طبق یک قانون زندگی میکنیم: قانون مارکسیسم ـ لنینیسم!»
شهریار
روشنفکران تا آخر پابهپای حزب پیش نرفتند. رنگ عوض کردند. و آن ریشههای وحشتناکی که اینجا و آنجا دوانده بودند... این ریشهها را باید با آهن گداخته سوزاند، وگرنه انقلاب از بین میرود!
re8za8
مردم بزرگ روسیه _ این را بدون هیچ رگهای از طنز و کنایه میگویم _ به نبود حقیقت عادت کردهاند. حقیقت فقط برای شمار بسیار کوچکی از مردم مهم است: بهطور مشخص، کسانی که میتوانند مستقل فکر کنند. اینقبیل افراد همیشه در اقلیتند. برای بیشتر مردم روسیه، حقیقتْ پدیدهای تجملی است. در کشوری که به حاکمیت فراگیر دروغ خو گرفته است، نیمهحقیقت هم بیاندازه پرکشش و خواستنی است.
Mostafa S
حجم
۱۳۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۳۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۱۲,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد