بریدههایی از کتاب اسم تمام مردهای تهران علیرضاست
۲٫۸
(۲۶)
میدونست آدمها بیشتر از اینکه واقعیتِ خودشون باشن، همون چیزی هستن که تظاهر میکنن.
حسین احمدی
«نفرت از یه حدی که میگذره دیگه دلیل نمیخواد.»
حسین احمدی
مرگ بارها با ما روبهرو شده، گوشهای وایستاده و بهمون خیره شده، از اون طرفِ خیابون برامون دست تکون داده، توی یه کافه درست میز کناریمون نشسته یا با لبخندی مهربون از کنارمون گذشته، ولی ما اصلاً نشناختهیمش.
حسین احمدی
پیشپاافتادهترین و تکراریترین زندگیها هم وقتی به نقطهٔ پایان خودشون میرسن اهمیتی تراژیک پیدا میکنن، اما مرگ آدمهایی که زندگی تراژیک و باشکوه و مهمی داشتهن اهمیتِ هر چیزی رو توی زندگی زیر سؤال میبره.
حسین احمدی
پرسید «چرا صورت اون زن و مرد رو سوزونده بودن؟»
«نفرت از یه حدی که میگذره دیگه دلیل نمیخواد.»
حسین احمدی
پریسا تپش قلب خودش رو احساس کرد. هنوز صدای پاشیدن آب روی خاک پوک پای درخت شنیده میشد. میتونست تصویر خودش رو توی آینه تصور کنه. چشمهاش دیگه اون درخشش وحشیانهٔ سابق رو نداشت. قالب صورتش تغییر زیادی نکرده بود، اما از زمانی که کار تکثیر آدمها رو کنار گذاشت چیزی توی صورتش بهتدریج تحلیل میرفت. فکر کرد تمام لوازمآرایش و کرِمهای رنگی و پودرهای مخفیکنندهٔ واقعیت و همهٔ تلاشی که برای انکارِ این واقعیتِ انکارناپذیر میکنه
حسین احمدی
علیرضا ادامه داد «به نظرم اونهایی که هر روز دنبال یه مزهٔ تازه میرن تنوعطلب نیستن. اونها هم توی آدمهای تازه فقط دنبال یه مزهٔ گمشده میگردن. با هر آدم تازه همون رابطهای رو که با قبلی داشتهن ادامه میدن، با همون دردها و ناکامیها و شکنجهها، شاید هم با همون حسرتها و مزههای گمشده.»
حسین احمدی
«آدمها مثل غذا میمونن. هیچوقت دوتا خورش قرمهسبزی یه مزه رو نمیدن، چون دست هر آدمی که درستش میکنه مزهٔ خودش رو داره.»
پریسا احساس کرد بغض راه گلوش رو تنگ میکنه، اما هنوز نمیدونست دلیلش چیه.
«چیزی که واقعاً مهمه درکِ اون مزهٔ خاص و عمیقِ یه آدمه، درک چیزهایی که دیده نمیشه. این چیزیه که باعث میشه یه زن برات دنیایی باشه که بخوای کشفش کنی. یه زن معمولی رو برات تبدیل به قارهای کشفنشده میکنه. میدونی پریسا، زن مثل یه سرزمین چهارفصله. اگه فقط به زمستون یا بهارش عادت کنی، همهٔ واقعیتش رو درک نکردهای. همهٔ زیباییش رو کشف نکردهای. آدم فقط وقتی میتونه یه زن رو واقعاً دوست داشته باشه که هر چهار فصلش رو با هم در یه لحظه ببینه. همهٔ طعمها و رنگهاش رو دوست داشته باشه.»
حسین احمدی
«چیزهایی مهمه که باعث میشه گاهی تنهایی رو به بودنِ هر آدم پیشپاافتادهای توی زندگیت ترجیح بدی.»
حسین احمدی
علیرضا به قلههای برفی که هنوز دور بودن نگاه کرد و گفت «میخواستم بهت بگم علت اینکه دوستت دارم فقط چیزهایی نیست که تو داری یا هستی؛ بیشترش به خاطر چیزهاییه که من دارم یا هستم و احساس میکنم میتونه همونی باشه که تو رو خوشحال میکنه. اینجوری آدم بیشتر کیف میکنه، از ته دل.»
«مثلاً چی؟»
«خب، مثلاً یکیش اینکه اگه تا آخرِ زندگیمون هر شب با هم بیایم کوه، من میتونم هربار برات یه نوشیدنی تازه درست کنم که از مزهش غافلگیر بشی.»
حسین احمدی
آدمهای باهوش معمولاً حافظهٔ قویای دارن، برای همین چیزهای وحشتناکی مثل عشق یا تنهایی رو هم دیرتر فراموش میکنن و میتونن مثل احمقها صبحهای زیادی از شیب خیابون دربند بالا برن و زیر یه مجسمه بِایستن تا شاید کسی رو که گم کردهن پیدا کنن. شاید برای همینه که رفتار آدمهای خیلی باهوش شبیه دیوونههاست، چون اونها هم مثل دیوونهها میتونن واقعیتهایی رو ببینن که بیشتر آدمها نمیبینن.
حسین احمدی
آدمها وقتی خیلی عمیق و نامحسوس میترسن، خودخواه و بیشرف میشن. هوسبازی هم برای فراموش کردنِ درد خودخواهیشونه...
حسین احمدی
مهمترین چیزهای زندگی همیشه معلوم و بدیهی هستن، مثل یه آناناسِ زرد و درشت روی میز ناهارخوری، ولی بیشترِ ما ترجیح میدیم بهش نگاه نکنیم یا اون رو به شکلی که خودمون دوست داریم ببینیم و به خودمون بگیم من مطمئنم این یه موزِ رسیدهست
حسین احمدی
آدمها بیشتر از اینکه واقعیتِ خودشون باشن، همون چیزی هستن که تظاهر میکنن.
مطهره امینی
در این سالها بهخوبی فهمیده بود که اگه بهترین تکثیرکنندهٔ دنیا هم باشی ولی مدام به چیزی تظاهر کنی، بدون اینکه خودت متوجه بشی، کمکم تبدیل به همون چیز میشی.
مطهره امینی
بدن ما از همون موادی ساخته شده که یه قلوهسنگ یا یه کوزهٔ سفالی رو ساختهن، ولی سرعت جابهجایی و واکنشی که مواد توی بدن ما انجام میدن خیلی بیشتره. برای همین ما میتونیم راه بریم، نفس بکشیم و از بوی یه شاخه گلسرخ لذت ببریم و درست به همین دلیل هم هست که خیلی زودتر از یه قلوهسنگ فرسوده و پیر میشیم.
مطهره امینی
گفت «خب، کی میتونه بگه یه تیکه سنگ واقعاً زنده نیست؟ همهٔ موادی که توی بدن آدم یا خرگوش وجود داره توی یه تیکه سنگ هم هست. فقط یه فرق کوچیک بین خرگوش و سنگ وجود داره: رابطهٔ اون مواد توی بدنِ خرگوش خیلی پیچیدهتر از رابطهٔ همون مواد توی سنگه. برای همین خرگوش میتونه نفس بکشه، بدوه یا جفتگیری کنه. به خاطر اینکه سرعت جابهجایی مواد توی بدن خرگوش خیلی سریعتر از توی سنگه. دقیقاً به همین دلیل هم عمر خرگوش خیلی کوتاهتر از سنگه. اهمیت زندگی به همینه. زندگی یه خوششانسیِ موقتی و کوتاهه.»
مطهره امینی
فکر میکرد آدمها تا چه حد میتونن به هم تعلق داشته باشن یا خود واقعیشون باشن. آدمها قبل از اینکه کسی تکثیرشون کنه کجا هستن و بعدش که به حال خودشون رها میشن کجا میرن؟ چه بلایی سرشون میآد؟
مطهره امینی
من الآن واقعاً خوشحالم که میتونم نفس بکشم، انگشتهام میتونن نرمی این پارچه رو لمس کنن و چشمهام زنی رو که دوستش دارم ببینن. خوشحالم که میتونم حس کنم دوستت دارم.
مری و راه های نرفته اش
«خب، کی میتونه بگه یه تیکه سنگ واقعاً زنده نیست؟ همهٔ موادی که توی بدن آدم یا خرگوش وجود داره توی یه تیکه سنگ هم هست. فقط یه فرق کوچیک بین خرگوش و سنگ وجود داره: رابطهٔ اون مواد توی بدنِ خرگوش خیلی پیچیدهتر از رابطهٔ همون مواد توی سنگه. برای همین خرگوش میتونه نفس بکشه، بدوه یا جفتگیری کنه. به خاطر اینکه سرعت جابهجایی مواد توی بدن خرگوش خیلی سریعتر از توی سنگه. دقیقاً به همین دلیل هم عمر خرگوش خیلی کوتاهتر از سنگه. اهمیت زندگی به همینه. زندگی یه خوششانسیِ موقتی و کوتاهه.»
مری و راه های نرفته اش
حجم
۱۲۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۵ صفحه
حجم
۱۲۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۵ صفحه
قیمت:
۴۱,۵۰۰
۲۰,۷۵۰۵۰%
تومان