بریده‌های کتاب اسم تمام مردهای تهران علیرضاست
کتاب اسم تمام مردهای تهران علیرضاست اثر علیرضا محمودی ایرانمهری

کتاب اسم تمام مردهای تهران علیرضاست

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲۲ رأی
۳٫۰
(۲۲)
علیرضا به قله‌های برفی که هنوز دور بودن نگاه کرد و گفت «می‌خواستم به‌ت بگم علت این‌که دوستت دارم فقط چیزهایی نیست که تو داری یا هستی؛ بیش‌ترش به خاطر چیزهاییه که من دارم یا هستم و احساس می‌کنم می‌تونه همونی باشه که تو رو خوشحال می‌کنه. این‌جوری آدم بیش‌تر کیف می‌کنه، از ته دل.» «مثلاً چی؟» «خب، مثلاً یکیش این‌که اگه تا آخرِ زندگی‌مون هر شب با هم بیایم کوه، من می‌تونم هربار برات یه نوشیدنی تازه درست کنم که از مزه‌ش غافل‌گیر بشی.»
منا
دیگه براش امکان‌پذیر نبود به زندگی با علیرضای اورژینالی ادامه بده که خودش دل‌ورودهٔ روح‌وروان و درونش رو مثل موش آزمایشگاهی بیرون کشیده بود و هیچ رازی براش نداشت و مثل خداوندی قادر می‌تونست به هر شکلی ویرایش و تکثیرش کنه. گاهی فکر می‌کرد شاید برای همینه که خدا این‌قدر تنهاست.
721
وفاداری به اجاق مایکرووِیوی می‌مونه که دماش هیچ‌وقت درست تنظیم نمی‌شه: هربار ظرف غذا رو از توش درمی‌آری می‌بینی دورش سوخته و یخ وسطش هنوز آب نشده، مثل مردهایی که وقتی وفادار نیستن قلبت رو می‌شکنن و وقتی وفادارن قلبت رو پُر از ملال و تردید و سرگردونی می‌کنن.
721
کم‌کم فهمید فقط زمانی می‌تونه ویرایش آدم‌ها رو کنار بذاره که کسی رو از ته دل دوست داشته باشه: علیرضایی که بتونه از سرگردونی نجاتش بده، علیرضایی که وقتی کنارش دراز می‌کشی زمان از حرکت نایسته و نشونه‌ای برای انکار همهٔ آرزوهات نباشه
721
اما نمی‌دونست ظرفیت تغییر هر چیزی در این دنیا محدوده، حتی وقتی می‌خوای عکس یه دشت پُر از گل رو توی لپ‌تاپ ویرایش کنی، گزینه‌های کم کردنِ رنگ یا افزایش نور بی‌نهایت نیست و اگه تلاش کنی زیاد تغییرش بِدی، ممکنه کاملاً از ریخت بیفته و نابود بشه
721
لبخند خوشحالی روی صورت علیرضا مثل یه پروانهٔ بزرگ بال‌هاش رو بازوبسته کرد و پریسا فکر کرد چرا وقتی آدم‌ها می‌تونن این‌قدر احساس خوشبختی کنن، خودشون رو در اعماق تاریک بدبختی و اندوه غرق می‌کنن
721
توی سال‌های گذشته مطمئن شده بود علیرضا چنان به بدبختی عادت کرده که اگه کاروان خوشبختی با طبل و سنج و شیپور هم از کنارش بگذره هیچی نمی‌بینه و نمی‌شنوه
721
به بدبختی‌هایی فکر می‌کرد که هیچ‌وقت درست نمی‌شدن و برای رفتن از ایران و زندگی توی یه کشور دیگه که شبیه بهشت باشه نقشه‌های تازه می‌کشید، نقشه‌هایی که خودش هم می‌دونست هیچ‌وقت به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسن، اما از این‌که می‌تونه با تصورِ بهشتْ بدبختیِ خودش رو عمیق‌تر احساس کنه و برای خودش دلسوزی کنه لذت می‌برد
721
«چرا این‌قدر تندتند غذا می‌خوری، عزیزِ دلم؟» «جدی؟ حواسم نبود. خیلی گشنه‌م بود.» «گشنگی خیلی خوبه.» «چیش خوبه؟» «توی زندگی، یه روزهایی آدم به هیچ‌چیزی هیچ حسی نداره. نه گشنگی می‌فهمه نه سیری... وقتی آدم گرسنه می‌شه یعنی هنوز زنده‌ست. برای همین خوبه.» «زندگی‌ای که آدم با گرسنگی بخواد لمسش کنه به چه درد می‌خوره؟»
مری و راه های نرفته اش
آدم‌ها می‌تونن تا آخر عمر برای رسیدن به چیزی که درست دوقدمی‌شونه منتظر بمونن.
مری و راه های نرفته اش

حجم

۱۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۵ صفحه

حجم

۱۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۵ صفحه

قیمت:
۴۱,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد