بریدههایی از کتاب بابا لنگ دراز
۴٫۵
(۵۹)
من از مردمی که مینشینند و رو به آسمان میکنند و چشمها را در چشم خانه میگردانند و میگویند: «خواست خدا چنین بوده است» در حالی که یقین دارند چنین نیست، خیلی عصبانی میشوم.
افتادگی یا تسلیم شدن یا رضا یا هر چه میخواهید اسمش را بگذارید علامت سستی و درماندگی است. من پیرو مذهب زندهتر و مبارزتری هستم.
ز غوغای جهان فارغ:)
دنیا پر از کودن است
ز غوغای جهان فارغ:)
آدم هوس چیزهایی که مزهاش را نچشیده هرگز نمیکند
ز غوغای جهان فارغ:)
شوخیهای بزرگ مهم نیستند، اصل اینست که آدم بتواند از یک موضوع کوچکی خوش باشد.
ز غوغای جهان فارغ:)
آدم فکر میکند که زندگی مردها چقدر بیرنگوبو است، برای اینکه شیفون، توری و برودری نزد مردها معنی و مفهومی ندارد ولی زن توجه و علاقهاش به هر چه معطوف باشد خواه بچه، میکروب، شوهر، شعر، کلفت و نوکر، گلکاری، افلاطون، متواضیالاضلاع یا بازی بریج در هر حال و اساساً به لباس و قِروفر علاقمند است.
ز غوغای جهان فارغ:)
برای اینکه آدم مردی را سر به راه کند دو طریق دارد؛ یا آدم باید آن مرد را ریشخند کند یا بد خلقی پیش گیرد و من دوست ندارم برای آنچه میخواهم مردی را ریشخند کنم، بنابراین باید بدخلقی کنم.
ز غوغای جهان فارغ:)
به نظر من بچهها باید یاد بگیرند که هر کاری را با عشق و علاقه انجام دهند؛ نه به خاطر وظیفهشناسی.
ز غوغای جهان فارغ:)
همه کس آرزو دارد که به حوادث غیرمنتظره بربخورد. این در زندگی بشر طبیعی است. ولی زندگی من بدون ماجرا و یکنواخت ماند
ز غوغای جهان فارغ:)
در مورد مذهب با سمپلها صحبت کردن خالی از خطر نیست. خدای آنها که آکبند و دستنخورده از اجداد خویش به ارث بردهاند؛ نظرتنگ، غیرمنطقی، بیعدالت، خسیس، انتقام گیرنده و متعصب است. شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخطبع است.
ز غوغای جهان فارغ:)
باور کنید ناراحتیهای بزرگ نیست که صبر و بردباری لازم دارد؛ بلکه این ناراحتیهای خردخرد و جگر سوراخکن را با تبسم برگزار کردن حقیقتا روحیه لازم دارد و من سعی میکنم این روحیه را به دست آورم
کاربر ۲۹۵۷۲۲۳
برای من خیلی کیف دارد که تمام روز به انتظار شب باشم و آن وقت روی یک ورقه کاغذ بنویسم «مزاحم نشوید» و پشت در بچسبانم و لباس قرمز نو با دمپایی خزدار خود را بپوشم و تمام نازبالشها را روی نیمکتِ پشت سرم بگذارم و چراغ برنجی پهلوی دستم را روشن کنم و بخوانم، بخوانم، بخوانم.
ز غوغای جهان فارغ:)
جوانی کاری به سال و ماه ندارد مهم اینست که انسان زندهدل و پرنشاط باشد
zahra ak
آنها چنان به خوشی عادت کردهاند که احساساتشان فلج شده است. اما من، هر لحظه خوشبختی خود را احساس میکنم و یقین دارم که خوشبختم و هر واقعهٔ نامساعدی پیش آید، به این عقیده باقی خواهم ماند و به ناراحتیها (حتا دندان درد) مانند تجربهٔ جالبی مینگرم که از تجربهٔ جالبی غافل نماندهام و خوشحالم
zahra ak
بعضی ها زندگی نمیکنند، مسابقهٔ دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در دور دست است برسند در حالی که نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آن وقت روزی میرسد که پیر وفرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است.
zahra ak
افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه بیشترین استفاده را کرد
zahra ak
«آنقدر در دنیا چیزهای جورواجور هست، که یقیناً همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود.»
zahra ak
و من معتقدم که باید این صفت را در کودکان تقویت کرد ولی در مؤسسه ژان گریر اگر کوچکترین اثری از آن نمودار میشد خفهاش میکردند، تنها حسی را که در کودک تشویق و تقویت میکردند وظیفهشناسی بود. به نظر من بچهها باید یاد بگیرند که هر کاری را با عشق و علاقه انجام دهند؛ نه به خاطر وظیفهشناسی.
zahra ak
من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخطبع است.
zahra ak
باور کنید ناراحتیهای بزرگ نیست که صبر و بردباری لازم دارد؛ بلکه این ناراحتیهای خردخرد و جگر سوراخکن را با تبسم برگزار کردن حقیقتا روحیه لازم دارد و من سعی میکنم این روحیه را به دست آورم.
zahra ak
من یک عهد غیرقابل نقض با خود بستهام که هر چه تکلیف داشته باشم هرگز، هرگز شب درس حاضر نکنم، و در عوض کتابهای معمولی بخوانم و این خیلی لازم است برای اینکه ۱۸ سال توخالی پشت سر گذاشتهام که بایستی آن را پر کنم.
hastiiiii
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان