بریدههایی از کتاب بابا لنگ دراز
۴٫۵
(۵۹)
آدم وقتی یک چیز را با تمام قوا بخواهد سعی میکند و سرانجام به دست میآورد.
nik
افتادگی یا تسلیم شدن یا رضا یا هر چه میخواهید اسمش را بگذارید علامت سستی و درماندگی است. من پیرو مذهب زندهتر و مبارزتری هستم.
nik
بعضی ها زندگی نمیکنند، مسابقهٔ دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در دور دست است برسند در حالی که نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آن وقت روزی میرسد که پیر وفرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است
nik
استاد شیمی میگوید: «طلبهٔ حسابی کسی است که جزئیات را دقیقاً بخواند.»
nik
دلم میخواهد که به خود تلقین و تظاهر کنم که شما به من تعلق دارید و با این خیال خوش باشم، ولی حقیقت غیر از این است و واقعاً من تنها هستم و باید تنها پشت به دیوار با دنیا مبارزه کنم
nik
در مورد مذهب با سمپلها صحبت کردن خالی از خطر نیست. خدای آنها که آکبند و دستنخورده از اجداد خویش به ارث بردهاند؛ نظرتنگ، غیرمنطقی، بیعدالت، خسیس، انتقام گیرنده و متعصب است. شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخطبع است. من سمپلها را خیلی دوست دارم. استعداد عملی آنها به استعداد علمیشان میچربد. به نظر من آنها از خدای خودشان بهترند. به خودشان هم گفتم و خیلی از این حرف ناراحت شدند. آنها مرا کافر میدانند و من آنها را. بالاخره ما مسایل مذهبی را از صحبتهای خود کاملاً حذف کردیم.
fateme
بعضی ها زندگی نمیکنند، مسابقهٔ دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در دور دست است برسند در حالی که نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آن وقت روزی میرسد که پیر وفرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است.
کاربر ۸۶۱۷۳۲۹
من رمز واقعی خوشبختی را پیدا کردم و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه بیشترین استفاده را کرد.
کاربر ۸۶۱۷۳۲۹
بابا جون لابد از اینکه دختر نیستید خوشحالید و خیال میکنید اینقدر سرو صدا راه انداختن برای لباس خیلی احمقانه است، نه؟ شکی نیست که همینطور است تقصیر از خود شماست.
آیا داستان آن استاد آلمانی را شندیدهاید؟ که با زینتآلات مخالف بود وآنها را زائد میدانست؟ وی معتقد بود که لباس را برای پوشش بدن باید پوشید و بس، زیبایی لزومی ندارد. زن استاد که موجودی مهربان و سر به راه بود طریقهٔ «اصلاح لباس» را قبول کرد و لباسهای کیسه مانند میپوشید. خیال میکنید استاد چه کرد؟ با یک دختر خواننده که سرتا پا یکپارچه مد بود فرار کرد.
Bookish cat
برای اینها که انقدر خوشکل و زیبا هستند به نظر من فرقی نمیکند که باهوش باشند یا کودن، ولی آدم فکر میکند که مکالمه و مصاحبه چنین زنهای کودنی برای شوهرشان چقدر خسته کننده خواهد بود. مگر اینکه بخت یاری کند و گرفتار شوهرهایی کودن مثل خودشان بشوند. اشکالی هم ندارد؛ دنیا پر از کودن است، در این تابستان من عدهٔ زیادی مرد کودن دیدهام.
Bookish cat
من خیلی تنها هستم و دلم میخواهد یک نفر به یاد من باشد.
فرشاد در سرزمین عجایب
تنها حسی را که در کودک تشویق و تقویت میکردند وظیفهشناسی بود. به نظر من بچهها باید یاد بگیرند که هر کاری را با عشق و علاقه انجام دهند؛ نه به خاطر وظیفهشناسی.
فرشاد در سرزمین عجایب
خدای آنها که آکبند و دستنخورده از اجداد خویش به ارث بردهاند؛ نظرتنگ، غیرمنطقی، بیعدالت، خسیس، انتقام گیرنده و متعصب است. شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخطبع است.
mattin
چهارشنبه شوم
چهارشنبهٔ اول هر ماه از آن روزهایی بود که با بیم و هراس انتظارش را میکشیدند، با بردباری و شهامت برگزارش میکردند و سپس به دست فراموشیاش میسپردند.
بایستی کف اتاقها و راهروها بدون لک، مبل و صندلیها بدون گرد و خاک و رختخوابها بدون ذرهای چرک باشد. نود و هفت بچهٔ
کاربر ۷۳۳۴۳۱۴
ملکه هر دو در یک تصادف دریایی فوت کردهاند بنابراین احتیاج به تشییع جنازه نبود
مسعود
واقعا خیلی غریب است که آدم خودش نداند کیست
مسعود
فرض کنیم گوی بزرگ توخالی از آیینه درست کنند و شما داخل آن نشسته باشید، در کدام نقطه انعکاس صورت شما تمام میشود و کجا پیچیدهتر میشود؟
مسعود
من با چنین دورنمای زندگی را تماشا میکنم که سایر دختران بزرگ شده در محیط مساعد نمیبینند. بسیاری از دختران هستند (مثلا ژولیا) که نمیدانند که خوشحال و سعادتمندند. آنها چنان به خوشی عادت کردهاند که احساساتشان فلج شده است.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
آدم وقتی در مورد موضوعی که اطلاع دارد صحبت کند یا بنویسد میتواند حرف خود را به دیگران بقبولاند و مؤثر واقع شود.
mari
نمیدانم ماریون چطور به دانشکده خواهد رفت و اگر رفت چطور آنجا خواهد ماند؟ به فلورانس که امیدی نیست، اما چقدر خوشکل و مامانی است! برای اینها که انقدر خوشکل و زیبا هستند به نظر من فرقی نمیکند که باهوش باشند یا کودن، ولی آدم فکر میکند که مکالمه و مصاحبه چنین زنهای کودنی برای شوهرشان چقدر خسته کننده خواهد بود. مگر اینکه بخت یاری کند و گرفتار شوهرهایی کودن مثل خودشان بشوند. اشکالی هم ندارد؛ دنیا پر از کودن است، در این تابستان من عدهٔ زیادی مرد کودن دیدهام.
mari
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان