بریدههایی از کتاب بابا لنگ دراز
۴٫۵
(۵۹)
بابا من رمز واقعی خوشبختی را پیدا کردم و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه بیشترین استفاده را کرد. من میخواهم هر لحظه از زندگی را خوش باشم و میخواهم وقتی خوش هستم بدانم که خوش هستم.
mari
باور کنید ناراحتیهای بزرگ نیست که صبر و بردباری لازم دارد؛ بلکه این ناراحتیهای خردخرد و جگر سوراخکن را با تبسم برگزار کردن حقیقتا روحیه لازم دارد و من سعی میکنم این روحیه را به دست آورم. میخواهم به خودم تلقین کنم که زندگی یک صحنه بازی است و من باید آن را با مهارت بازی کنم، و اگر ببرم یا ببازم، در هر حال شانهها را بالا بیندازم و بخندم.
mari
تنها عاملی که مانع از قورباغه جمع کردن من میشود اینست که در اینجا هیچ قانونی، جمع کردن قورباغه را منع نکرده است.
mari
سر میز به ما خیلی خوش میگذرد. همه با هم میگویند و میخندند و قبل از شروع به غذا هم کسی دعا نمیکند. این خود نعمتی است که انسان مجبور نباشد برای هر لقمه از کسی شکرگزاری کند. شاید من کافر هستم، ولی اگر شما هم یک عمر به اجبار شکرگزاری کرده بودید کافر میشدید.
zahra ak
جوانی کاری به سال و ماه ندارد مهم اینست که انسان زندهدل و پرنشاط باشد
zahra ak
بعضی ها زندگی نمیکنند، مسابقهٔ دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در دور دست است برسند در حالی که نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آن وقت روزی میرسد که پیر وفرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است.
zahra ak
میخواهم به خودم تلقین کنم که زندگی یک صحنه بازی است و من باید آن را با مهارت بازی کنم، و اگر ببرم یا ببازم، در هر حال شانهها را بالا بیندازم و بخندم.
♥︎ Sara ♥︎
آقای عزیزی که یتیمها را به دانشکده میفرستید،
hani
لذا من تصمیم گرفتهام که شما را بابا لنگدراز خطاب کنم. امیدوارم به شما برنخورد. این شوخی بین ما دو نفر خواهد بود و به مادام لیپت هم نخواهیم گفت.
hani
من همه عمر تنها و بیکس بودهام، ناگهان یک نفر پیدا شد که نسبت به من و آیندهٔ من اظهار علاقه کرد. بنابراین تمام این تابستان، من در مورد شما فکر کردم. احساس میکنم که خانوادهای پیدا کردهام و بالاخره من هم به کسی تعلق دارم و از این فکر احساس آرامش میکنم.
hani
تنها بودن عالمی دارد. این اولین باری است که من توانستهام با جروشا آشنا شوم و او را درست بشناسم، گمان میکنم از او بدم نیاید، شما چطور؟
hani
بیشتر اوقات من نمیفهمم دخترها چه میگویند و برای چه میخندند، شوخیهای آنها مربوط به گذشته است که همه کس جز من در آن سهیم است. احساس میکنم که در دنیا بیگانه هستم و زبان مردم را نمیفهمم و این امر مرا بیچاره کرده است
hani
فکر میکنم اگر تمام عمر هم جوراب ابریشمی بپوشم اثر جای زخمی که بر دلم نشسته از بین نخواهد رفت.
hani
من طبعاً دوست دارم درد دل خود را بگویم، اگر شما را نداشتم تا همه چیز را برایتان بگویم دق میکردم.
hani
یازده صفحه نوشتم، طفلک بابا لابد خیلی خسته شدید،
hani
شاید صحیح نباشد که من بنویسم «با یک دنیا محبت» اگر چنین است معذرت میخواهم، ولی آخر من باید یک نفر را دوست بدارم و باید بین شما و مادام لیپت یکی را انتخاب کنم؛ بنابراین باباجون عزیزم، شما باید این بار را به دوش بکشید برای اینکه من نمیتوانم مادام لیپت را دوست بدارم.
hani
مرسی باباجون، یک دنیا متشکرم. این گلها اولین هدیهایست که من در عمرم دریافت کردهام. اگر بخواهید بدانید که واقعا چقدر بچه هستم برایتان مینویسم که دراز کشیدم و از شدت ذوق زار زار گریه کردم
hani
خداحافظ. آن که شما را همیشه دوست دارد. جودی
hani
شما و خدای مهربان بیش از آنچه من لیاقت دارم به من محبت کردهاید. من باید خیلی خیلی بکوشم تا بتوانم دین خود را به شما ادا کنم و خواهید دید که این کار را خواهم کرد.
hani
فکر میکنید چه روی کاغذ نشسته بود؟ یک بابا لنگدراز واقعی!
من هم یک لنگ آن را با ملایمت گرفتم و از پنجره بیرون انداختم. به هیچوجه من آن را اذیت نکردم برای اینکه مرا به یاد شما میانداخت.
hani
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان