بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تعلق | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تعلق

بریده‌هایی از کتاب تعلق

انتشارات:نشر معارف
امتیاز:
۴.۹از ۴۶ رأی
۴٫۹
(۴۶)
ریشهٔ تزلزل انسان، ارتباط او با آرزوهای آسیب‌پذیر است. وقتی به آسیب‌پذیر دل بستی، تو هم آسیب‌پذیر می‌شوی؛ به لرزه‌پذیر دل بستی، لرزه‌پذیر می‌شوی. انسان اگر وحشت می‌کند، باید ریشهٔ این وحشت را پیدا کند. ریشهٔ آن در آرزوی اوست.
M.jafari
انسان وقتی خود را در معرض خطر مرگ می‌بیند، مضطرب می‌شود. ریشهٔ این حالت، تعلقات و آرزوهای اوست.
M.jafari
آرزو می‌ایستد و این وضع طبیعی او می‌شود. این انسان را هرچه بگردانند و بچرخانند و رها کنند، به‌سمت آرزوی خود می‌ایستد و این آرزو همان درجه و منزل اوست.
کاربر ۳۱۶۹۳۴۶
هرکس که می‌خواهد مقام خود را بسنجد، باید ببیند آرزویش چیست؛ یعنی وقتی خود را آزاد می‌گذارد، ببیند به‌سمت کدام
کاربر ۳۱۶۹۳۴۶
وقتی انسان آرزوی دنیایی دارد، معنایش این است که بدن او در دنیاست؛ یعنی قبل از اینکه بمیرد، مرده است. چرا؟ چون دل به دنیا بسته است. این زمین، قبر اوست قبل از اینکه بمیرد. خانه، اتاق، بستر و شغل، همه برای او قبوری هستند به اشکال مختلف؛ اما اگر انسان به این دنیا دل نبست، زمین قبر او نیست. وقتی هم که او را در قبر بگذارند، در قبر نیست.
کاربر ۴۱۷۳۳۰۷
پس این دو جنبه‌ای که انسان دارد یکی مقتضی حرکت است و دیگری مانع حرکت. اگر حرکت و مقتضی حرکت و مانع حرکت روشن شوند، سرگذشت انسان روشن می‌شود و آن وقت است که خیر و شر را می‌فهمد و از حالت ابهام خارج می‌شود و دیگر مسئله، مسئلهٔ قرارداد نیست.
یا علی
پس جنبه نور و ظلمت انسان در وجودش است. هرچه که انسان را از «شدن» غافل کند و از تحوّل و انقلابش بازدارد و از پوست‌انداختن و تحوّل او از حالتی به حالت بهتر، همچنین از ظاهرشدن حقیقت او از زیر پرده‌ها جلوگیری کند، نفس انسان است. چرا می‌گوییم نفس؟ چون وقتی انسان به آنچه اکنون دارد دل ببندد، این مانع رشد او می‌شود. یعنی انسان موجودی است که با کشته‌شدن لحظه به لحظه‌اش پیش می‌رود. یعنی وقتی انسان تعلقاتش را ذبح می‌کند، فهم و درک و آرزو و تعلقش عوض می‌شود. انسان با تعلق خود یک نوع اتحاد دارد، یعنی به هرچه دل ببندد، همان می‌شود؛ همان مقام او و منزل او می‌شود. وقتی انسان دل به فانی ببندد فانی است و وقتی دل به باقی ببندد باقی است. انسان نفس متعلق خودش است. به هرچه تعلق پیدا کرد، رنگ آن را می‌گیرد.
یا علی
«مَتَی اِسْتَهْوَتْکَ أَمْ مَتَی غَرَّتْکَ أَبِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ اَلْبِلَی أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ اَلثَّرَی...»؟ گور پدران پوسیده، تو را مغرور کرده یا به آرامگاه مادرانتان مغرور شده‌اید؟ مگر جلوی چشم تو، دنیا پدر و مادر تو را به خاک نکشید و به این ترتیب، صادقانه به تو نگفت که این دنیایی است گذشتنی و تمام‌شدنی و هویت خودش را برای تو فاش نکرد؟ پس او تو را گول نمی‌زند و صادقانه با تو برخورد می‌کند. تو با او صادقانه برخورد نمی‌کنی. روی این مسئله انگشت گذاشت که دنیای انسان در خود اوست، نه در خارج او. آنچه انسان را می‌لغزاند خارج از او نیست، که در خود انسان است. تو باید دنیا را در خودت دفن کنی و با دنیا در داخل خودت به جنگ بپردازی. دشمن تو بیرون از تو نیست و جدای از تو نیست. اگر تو بیرون را نشانه بگیری، از درون می‌خوری! به انسان می‌گوید: تیر از درون تو به تو می‌خورد. در بیرون، تیراندازی نیست. دنیای پیرامون را نشانه نگیر؛ برگرد به خودت و دنیا را در خودت بیاب و ریشهٔ مذمت را در وجود خودت کشف کن و آن را از خودت ریشه‌کن بکن.
یا علی
ریشهٔ بدبینی به خداوند پس ریشهٔ بدبینی به خدا چیست؟ اینکه آنچه خدای تعالی ازروی تدبیر خودش کرده، انسان به فکر خودش تفسیر کند. در این صورت بدبین می‌شود. حال وقتی علت کاری را بدانی، متوجه این امر می‌شوی که روی رحمت و روی خیرخواهی به انسان کرده و می‌گوید: (عَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکمْ وَ عَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)‌.
یا علی
«من» یعنی کل آنچه انسان به آن علاقه‌مند است. بنابراین، بین انسان و تعلق او نوعی حالت هم‌ترازی و هم‌سطحی است؛ انسان هم‌رتبهٔ آن چیزی است که به آن تعلق دارد.
Ali Ali
علت اینکه خدا برای انسان غایب است این نیست که خدا مستور است؛ بلکه غیبت انسان است که باعث شده است بگوید خدا غایب است
مامان آرش
«من» یعنی کل آنچه انسان به آن علاقه‌مند است. بنابراین، بین انسان و تعلق او نوعی حالت هم‌ترازی و هم‌سطحی است؛ انسان هم‌رتبهٔ آن چیزی است که به آن تعلق دارد.
علی پرویزی
«إِنَّ أَوْلِیَاءَ اَللَّهِ هُمُ اَلَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ اَلدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ اَلنَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا وَ اِشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اِشْتَغَلَ اَلنَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یُمِیتَهُمْ.
کاربر ۷۴۷۷۸۹۷
مگر پوستهٔ تخم مرغ حافظ آن نیست؟ مگر پوسته نیست که جوجهٔ درون خودش را حفظ می‌کند؟ تا موقعی که این جوجه هنوز بال و پر نگشوده، این پوسته برایش بهترین است؛ اما همین‌که جان گرفت این پوسته برایش بدترین است. این آرزو تو را حفاظت می‌کند، تا موقعی که زیر شعاع آن هستی؛ اما همین‌که رشد کردی باید عوضش کنی، باید بشکنی این آرزو را. اگر تو او را نشکنی، او تو را خواهد شکست. اگر تو نکُشی آرزوی دنیایی را، او تو را خرد خواهد کرد.
mahdi nezamdoust
من اگر بنیان آرزوی طولانی و آسیب‌پذیر چندطبقه‌ای را در مجرای هر ضرر و آسیبی بنا کنم، همیشه مضطربم: «ای آن‌که خانه در ره سیلاب می‌کنی»، تو به این دلیل که خانه‌ات در معرض هجوم این آسیب‌هاست، مضطربی. اگر خودت تیشه برداری و این آرزوی ده‌طبقه را که عمارتی در ذهن توست خودت ویران کنی، قبل از اینکه ویرانش کنند، دیگر ضربه‌ها و زلزله‌ها تکانت نمی‌دهد؛
m.r
این عاملی که به او قبل از سلاح و فشنگ قدرت می‌دهد، مسئلهٔ آگاهی و تعلق اوست.
m.r
خطا و صواب اگر قراردادی باشند، هیچ نیستند.
ali aslani
(یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أوتیَ خَیْراً کَثِیراً وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ) [خدا] به هر کس که بخواهد حکمت می‌بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیری فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان، کسی پند نمی‌گیرد.
کاربر ۶۲۹۸۵۳۰
تمام جوامع انسانی و تشکیلات اجتماعی و تمام برنامهٔ اجتماعیات برای انسان‌ها ورشکست می‌شود و در حال ورشکست‌شدن است، به‌جز آن نظام اجتماعی که بر این اصول پایه‌گذاری شده است: (آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا). «تواصی» دقیقاً حالت جامعه را مشخص می‌کند. روابط انسان‌ها در جامعه براساس تواصی است و تواصی دقیقاً نشان می‌دهد که نظام اجتماعی پیشرو، نظامی است که حاکم و محکوم بین آن نباشد و رابطهٔ بین فرادست و فرودست، همه تواصی باشد؛ یعنی فرودست به فرادست توصیه کند و فرادست هم به فرودست، و کسی خودش را معاف از این توصیه‌کردن نداند. این نظامی است که پایه‌اش روی خودش است و ضامن اجرایش خودش است و نیروی خارجی و پشتوانهٔ قدرت نفسانی نمی‌خواهد؛ چون روی پای خود می‌ایستد. پس جامعه‌اش می‌ماند، به‌دلیل اینکه هم تقوای او و هم خردش به‌دلیل همین مسائل، زنده می‌ماند.
کاربر ۳۵۵۰۶۰۷
اینکه انبیا می‌آیند به انسان ابدیت ببخشند، بدین‌معناست که انسانیت دوم را که یک حقیقت ابدی است افتتاح کنند. آن‌ها راه سرمایه‌گذاری از نفسانیت اول در حساب جاری نفسانیت دوم را به انسان تعلیم می‌دهند. آن‌ها به انسان می‌گویند چشم تو، گوش تو، درک تو، علم تو، آنچه تو می‌فهمی و به آن می‌نازی که کلاً خود تو و انسانیت اول توست، در حال تحلیل است. به فریاد این برس تا نرفته؛ تا دور این تمام نشده، او را ضبطش کن، حفظش کن، تبدیلش کن؛
کاربر ۳۵۵۰۶۰۷

حجم

۱۰۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۱۰۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان