بریدههایی از کتاب تعلق
۴٫۹
(۴۶)
ریشهٔ تزلزل انسان، ارتباط او با آرزوهای آسیبپذیر است. وقتی به آسیبپذیر دل بستی، تو هم آسیبپذیر میشوی؛ به لرزهپذیر دل بستی، لرزهپذیر میشوی.
Chamran_lover
این شخص حساب کرده انسان را شناخته که چه موجودی است و حرکت انسان را فهمیده است و اینکه چه چیزهایی برای انسان اصیل است و ماندنی و پایدار و چه چیزهایی گذرا و البته مطلب اصیل را انتخاب کرده و اینها به او نیرو داده است. اینکه بمب از روی سرش میگذرد اما رنگش نمیپرد و قلبش نمیزند، به این دلیل است که ارزشها را خوب شناخته و خوب انتخاب کرده است.
Chamran_lover
وقتی من متعلق به حد محدودی باشم، از آگاهیام بهعنوان مانعی بر سر راهم عبور میکنم؛ یعنی از روی آگاهیام میپَرم و به آن چیزی که به آن تعلق دارم میرسم؛ آگاهیام را میپوشانم تا مزاحم من نباشد؛ با آگاهیام میجنگم برای اینکه به آن آرزوی خودم برسم؛ سعی میکنم ندانم و نشنوم و نفهمم؛ سعی میکنم در جاهایی که ممکن است چیز تازهای یاد بگیرم، قدم نگذارم تا در راه آن آرزو و تعلق، برای خودم مانعی درست نکرده باشم.
Chamran_lover
ذکرالله یعنی احساس صاحب کردن.
کاربر ۳۸۳۷۰۷۸
از این جهت، منِ هر کسی به وسعت «آرزو» ی اوست.
گُم
انسان اگر وحشت میکند، باید ریشهٔ این وحشت را پیدا کند. ریشهٔ آن در آرزوی اوست. از این وحشت دارد که آنچه مدتی به فکرش بوده و به خاطرش زحمتها کشیده و در مسیرش قدمها برداشته است، فرو بریزد. هروقت خطری او را تهدید میکند، احساس میکند که خطر، «خودش» را تهدید کرده است.
گُم
اصول عقاید هم یعنی نشاندادن خط تعلق انسان: توحید یعنی مرکز تعلق انسان را مشخصکردن؛ نبوت یعنی راه رسیدن به توحید را از نبی آموختن؛ امامت یعنی نمونهٔ متعلق به توحید را سرمشق قراردادن.
کاربر ۱۳۵۹۸۰۲
علما یعنی آنهایی که دل به مال نبستند؛ نه آنهایی که بهتر میدانند. علما از جهت سواد و معلومات مطرح نشده؛ بلکه این تفاوت انسانها از دید تعلق است و موضع تعلق را مشخص میکند. خزان الاموال، وضع و گرفتاریشان در تعلقاتشان است. در مقابل، علما یعنی آنهایی که این تعلق در آنها نیست و از این تعلق آزادند. از این جهت که علم حقیقی یعنی اینکه تو بدانی به کدام باید متعلق باشی، به این گروه، علما میگویند.
m.m.attarian
مرگ یعنی از حرکت و از پرواز افتادن انسان. انسان وقتی به دنیا دل بست و دنیایی شد، از پرواز محروم میشود و این، مرگ اوست.
m.m.attarian
آگاهی بدون تعلق به مقام اعلا و تعلق به مقام دون، مسئلهای را حل نمیکند
mostafanouri
آرزوها در طول یکدیگرند و تعدد ندارند؛ بلکه درحقیقت واحدند. جنبهٔ طولیبودن مشکل، منافات و تعدد را حل میکند. هرجا که آرزویی در طول آرزوهای دیگر نبود، با آنها تعارض پیدا میکند. مسئلهٔ حب دنیا و مذمتهایی که در قرآن و روایات از آن شده، دقیقاً دربارهٔ آن حب دنیایی است که در طول حب خدا نیست، بلکه در عرض آن است؛ اما اگر این حب دنیا در طول حب خدا شد، این دیگر حب دنیا نیست، که حب خداست.
امیر امانی پور
باید بهجای اینکه خودمان را در یکیک این برشها غرق کنیم و بهطور جزئی و فردی به این نیتها و علل آنها توجه کنیم، برگردیم به آن تعلقی که منشأ همهٔ این نیتها بوده است و به آن توجه کنیم. بررسی کثرت، گیجکننده و خستهکننده و سطحی است؛ درحالیکه بررسی تعلق که وحدت باشد، روشنکننده و نوردهنده و مبین است.
Ali
کارهای خدا نوعی است که ممکن است شخصی سطحی این را تعدی و تجاوز تلقی کند؛ اما شخص عمیق این را مهر و محبت و عاطفه تلقی میکند.
Ali
امام گفت آنچنان که ایشان، امامزمان (ع)، اسلام را معرفی میکنند، رسول اکرم (ص) موفق به بیان آن نشدند.
M.jafari
پرسش: دربارهٔ حسنظن به خدا توضیح دهید.
پاسخ: ظن یعنی اعتقاد و ایمان. حسنظن در مقابل سوءظن است و سوءظن یعنی بدبینی و حسنظن یعنی درستبینی و نه خوشگمانی. درحقیقت انسان آنچه دربارهٔ خدا گمان میکند کمتر از خوبی خداست، نه اینکه چیزی است که انسان به آن خوشبین شده است. انسان بینش کامل به خوبی پیدا نمیکند و هر اندازه هم که از خوبی خدا فهمیده باشد، بخشی از حقیقت است نه تمام حقیقت. پس معنی حسنظن بدبیننبودن است.
M.jafari
آرزوی هرکس با جهانبینی و بینش او تناسب دارد. وقتی بینش محدود شد، آرزو محدود میشود. چون آرزو «انتخاب بهترین» است در رابطه با آگاهی و تعهد؛ یعنی انسان هرچه را که بهتر دید، انتخاب میکند. هرچه را بزرگتر و ارزندهتر و جالبتر دید، همان را انتخاب میکند.
M.jafari
من هم قبول دارم که تعلق به حیات برای بچه خیلی ارزنده است؛ همانطوری که پوست تخم مرغ برای جوجهٔ نابالغ خیلی ارزنده است. این همه مدایح که دربارهٔ دنیا و اقتصاد میسرودند، همهٔ اینها بیش از آن پوستهٔ تخم مرغ قبل از بیستویک روز نیست؛ اما آنها میخواهند بعد از بیستویک روز بازهم پوسته نشکند؛ یعنی انسان در همان پوستهٔ محبت و حب دنیا بمیرد و بپوسد.
انبیا که با عصای خودشان به این پوسته میزدند تا این موجودات از میان آن بیرون بیایند، چه خوب میکردند. اگر ذوالفقار علی پوستهای را میشکست، برای این بود که از میان آن انسانی بیرون بیاید و اگر نسلهایی را از بین میبرد، برای این بود که نسلهای بعدی آزاد بشوند. کشتاری که انبیا انجام میدهند، اِحیاء است؛ درحالیکه احیای غیر انبیا کشتار است. تلخ انبیا شیرین است؛ درحالیکه شیرینی غیر انبیا تلخ است. انبیا وقتی کسی را میزنند، میخواهند به او بگویند: تو خودت را میزدی. نزن خودت را. وقتی زنی را شلاق میزنند، یعنی عمل تو اینچنین بود. نکن. وقتی کسی را میکُشند، یعنی تو خودت را کشتی و انبیا نمیکشند، مگر اینکه کسی قبلاً خودش را کشته باشد. انبیا زنده را نمیکشند. انبیا کشتههای مزاحم را از سر راه انسانهای زنده برمیدارند
M.jafari
ریشهٔ بدبینی به خداوند
پس ریشهٔ بدبینی به خدا چیست؟ اینکه آنچه خدای تعالی ازروی تدبیر خودش کرده، انسان به فکر خودش تفسیر کند. در این صورت بدبین میشود. حال وقتی علت کاری را بدانی، متوجه این امر میشوی که روی رحمت و روی خیرخواهی به انسان کرده و میگوید:
(عَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکمْ وَ عَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ).
پس این انسان بهدلیل اینکه معایب دنیا را کشف میکند و میفهمد، وقتی به عمق چیزهایی از دنیا مینگرد که مردم به آنها شیفته شدهاند و میبیند که محتوا ندارد، از دنیا سیر میشود.
M.jafari
(هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
اول و آخر و ظاهر و باطن، خداست. یعنی چه؟ یعنی تو پنهان میشوی و میگویی خدا باطن است. خود انسان غایب میشود، این غیبت را به خدا نسبت میدهد. یعنی قضاوت انسان دربارهٔ خدا، به موضعگیری او در قبال حق برمیگردد.
M.jafari
مرگ یعنی از حرکت و از پرواز افتادن انسان. انسان وقتی به دنیا دل بست و دنیایی شد، از پرواز محروم میشود و این، مرگ اوست.
M.jafari
حجم
۱۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۱۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰۵۰%
تومان