بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۴۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
ویراستار:قهرمان عسکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۱ رأی
۳٫۳
(۱۱۱)
و همان‌طور که ما نزدیک‌تر می‌شدیم، او دستش را سایه‌بانی برای چشمانش کرد، گویی که من و پدر روح‌های درخشانی بودیم که چشم انسانی تحمل دیدن چنین نوری را نداشت.
yasinds
اما من جوان هستم و شما پیر، و من چیزی دارم که شما ندارید، آینده.
yasinds
اما مرد بزرگ کسی است که در میان جمعیت، تنهایی مستقل خود را با شیرینی کامل حفظ کند.
da☾
تکراری‌ترین تفکر، تمایل پدر برای پنهان شدن و تنهایی و انزوا است طوری‌که توسط هیچ صدا و مردمی آزرده نشود.
da☾
فکر کنم این از دست رفتن واقعی معصومیت است: همان اولین باری که چشمت به موانع محدود کنندهٔ توانایی‌هایت می‌افتد.
da☾
اما می‌دانید مشکل واقعی ما چه بود؟ مشکل ما این بود که نمی‌توانستیم با وجود کسی که دایم کنار گوش ما فریاد می‌زد، با راحتی و آرامش در مه کور کننده قدم برداریم و پیش برویم
da☾
یه روزنامه برای گزارش دادنه، نه برای تعالی بخشیدن به روح انسان. روزنامه‌های زرد هم که احساسی هستن چون زندگی مردم خالی از احساساته. خیلی خلاصه و مفید همین رو می‌شه گفت. مرگ یه آدم مشهور بهترین فروشی هست که می‌تونیم داشته باشیم. می‌دونی چرا؟ چون تو عنوان خونده می‌شه: «خدایان هم می‌میرند» می‌فهمی چی می‌گم؟»
yasinds
بعضی از مردم هم‌صحبت خوبی با آدم‌های زیر بیست سال نیستند و هر چقدر هم به صفر نزدیک‌تر باشی، بیش‌تر معذب می‌شوند.
yasinds
بعضی از مردم غرق شدن تو را حس می‌کنند، و وقتی برای بهتر دیدن قدمی جلو می‌گذارند، نمی‌توانند در مقابل گذاشتن پا روی سر تو مقاومت کنند.
yasinds
آن‌جا نشسته بودم و سعی کردم برای تلافی چیز کنایه‌داری به او بگویم، اما وقتی دو حرف کنایه‌دار کنار هم قرار بگیرند، تند و زننده به نظر می‌رسند.
yasinds
من آن‌جا ایستاده بودم با هزارن عبارت تحقیرآمیزی که در ذهنم شنا می‌کردند، سعی می‌کردم تصمیم بگیرم که کدامشان را در تله بیندازم. تصمیم گرفتم این کار را نکنم؛ مرگ، مرگ است، سوگواری هم سوگواری، و اگر مردم تصمیم داشته باشند تا برای یک غریبهٔ محبوب اشک بریزند، باز هم نمی‌توان یک قلب غمگین را مسخره کرد.
yasinds
شب ضخیمی بود، سیاهی تمام محیط را دربرگرفته و مفاهیمی چون شمال، جنوب، شرق، غرب، را بی‌معنا کرده بود.
yasinds
تقصیر من بود که او نمی‌فهمد چطور قلب اعتبار این کار را از سر دزدیده است، این‌که احساسات پرشور وحشیانه مستقیم از سیستم لیمبیک مغزی صادر می‌شوند و این‌که من فقط سعی می‌کردم از اشاره به قلب به‌عنوان ذخیرهٔ واقعی همهٔ احساسات جلوگیری کنم، آن هم وقتی که چیزی جز یک سیستم فیلتر و پمپ خونی نیست؟ آیا تقصیر من بود که مردم نمی‌توانند از نمادی بدون تبدیل آن به واقعیت لفظی، لذت ببرند؟ از طرفی هم به‌خاطر همین است که شما هرگز نباید وقت خود را با گفتن داستان تمثیلی به نسل بشر هدر دهید. در کم‌تر از یک نسل، آن را تبدیل به اطلاعات تاریخی می‌کنند و با یک سری شاهد عینی پرونده‌اش را تکمیل می‌کنند.
yasinds
تواضع و احترام توصیه می‌شود اما آن هنگام که قبل از صدور حکم، قاضی را مخاطب قرار می‌دهی. ولی در رابطه دلالت بر نبودن راحتی است.
yasinds
دور و بر پنج بالاخره از تخت بلند شدم و در ایوان پشتی نشستم و توتون سیگاری را خالی کرده و درون پیپ ریختم. به غروب خیره شدم چون فکر کردم صورتی را درونش دیدم، چهره‌ای در خورشید، آن چهرهٔ آشنای قدیمی‌که برای مدت‌های طولانی ندیده بودمش.
yasinds
در سکوت شنیدم که مثل کسی نفس می‌کشد که دست بالا دارد و من هم نفس می‌کشیدم مثل کسی که دست پایین دارد
yasinds
من برای اولین بار رؤیای چهره را در بچگی دیدم، برنز، سیبیل‌دار، لب‌های ضخیم، دماغی پهن و صورتی که در تاریکی بی‌انتهایی شناور بود، چشمان گیرایش هاله‌ای از خشونت جنسی را نشان می‌داد و دهانش برای فریادی خاموش باز شده بود. من مطمئنم که این برای همه اتفاق افتاده است. روزی را که چهره‌ای می‌بینید حتی در موقع بیداری. او را در خورشید می‌بینید. در ابر می‌بینید. در آینه می‌بینید. آن را به وضوح می‌بینید، حتی اگر آن‌جا نباشد. بعد آن را حس می‌کنید. می‌ایستید و می‌گویید: «چه کسی آن‌جاست؟» و وقتی جوابی دریافت نکنید، می‌گویید: «به پلیس زنگ می‌زنم.» در هر حال این حضور چه چیزی است اگر در واقع یک شبح نیست؟ محتمل‌ترین توضیح موجود: ایدهٔ کاملا آشکار و بیرونی که از خود ذهن نشأت گرفته است.
yasinds
لحظه‌های آگاهی کیهانی می‌تواند خیلی ساده واکنش طبیعی به یک آگاهی ناگهانی ضمیر ناخودآگاه از مرگ‌ومیر خود ما باشد. تا جایی که ما خبر داریم، احساس وحدت بزرگ‌ترین اثبات برای جدایی است.
yasinds
برای من آشکار شده بود تا چه اندازه حس بی‌اعتمادی پدرم به همه چیز مرا هم آلوده کرده است، از جمله بی‌اعتمادی به افکار، احساسات، نظرات و بصیرت -که منجر شده بود تا من هم به افکار، احساسات، نظرات و بصیرت خود بی‌اعتماد باشم-
yasinds
بوی آشنای یاس که سرگیجهٔ خوشایندی به همراه دارد طوری‌که حس می‌کنی دماغت پر شده از موهای ریز صورتی‌رنگ که عطر ملایم و مست‌کننده‌ای به همراه دارند.
yasinds

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان