بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۴۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
ویراستار:قهرمان عسکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۱۱۰ رأی
۳٫۲
(۱۱۰)
نمک به حرام! بعد از تمامی تلاش‌هایی که کرده بودم تا به او بیاموزم: در دنیا، چهار نوع انسان وجود دارد، آن‌هایی که غرق عشقند، آن‌هایی که آن را دارند، کسانی که در کودکی به عقب افتاده‌ها می‌خندند، و افرادی که در بزرگسالی و پیری نیز به آن‌ها می‌خندند.
yasinds
مشهور بودن در مقابل عوضی معمولی بودن. چه دوست داشته باشی چه نه، من یک آدم مشهور هستم. و این بدان معناست که شما به کاغذهای توالتی که من برای تمیزکردن استفاده کرده‌ام و تعداد آن‌ها علاقه‌مندید. در حالی که من به این‌که شما چگونه خود را تمیز می‌کنید و یا اصلا این کار را انجام نمی‌دهید، اهمیتی نمی‌دهم.
yasinds
من او را مثل عنکبوتی دیدم که از خواب بیدار شده بود و فکر می‌کرد که مگس است و روحش هم خبر نداشت که در تار خود گیر افتاده است.
yasinds
پدر مردی بود که بخش عظیمی از زندگی خود را در غیاب با روابط انسانی سپری کرده بود و سرانجام دست خالی و تنها با اتکا به اعتمادبه‌نفس توانسته بود با یکی وارد رابطه شود. و متاسفانه خود را وارد یک مثلث عشقی کرده بود که در ضعیف‌ترین نقطهٔ آن قرار داشت و اگر منطق حکم می‌کرد، آنوک را درنهایت از دست می‌داد.
yasinds
لازم نبود جراح مغز باشی تا این موضوع را بفهمی. یا دانشمند موشکی یا انیشتین. بعد به ذهنم رسید: فکر نمی‌کنم جراح مغز، دانشمند موشکی یا حتی خود انیشتین موقعی که پای ترسیم نقشهٔ احساسات انسانی در میان باشد، به همان اندازه نخبه باشند.
yasinds
بوته‌زار با جریان زندگی شروع به طغیان کرد. بادی بلند شد و درختان با خود زمزمه کردند.
yasinds
قدرت ممکن است شهوت را زیاد کند، اما تعصب شخصی نقطهٔ مقابل آن است و از قرار معلوم هر دوی آن‌ها زور بازوی زیادی دارند.
yasinds
یک شب با خدای این فراری‌ها شروع به صحبت کردم. گفتم «سلام! چرا تا حالا نگفتی که اگه یه بار دیگه انسانی به دست انسان دیگه رنج بکشه، همه چیز تموم می‌شه. همه چیز رو تموم می‌کنم. چرا تا الان نگفتی، اگه یه بار دیگه مردی از درد گریه کنه چون مرد دیگه‌ای پا روی خرخره‌اش گذاشته، دوشاخه رو از برق می‌کشم. چقدر دلم می‌خواد که این حرف رو بزنی و سر حرفت هم بمونی. سیاست سه جرم برابر با اعدام واقعا چیزیه که نژاد بشری برای کارهایی که در حق همدیگه کرده بهش نیاز داره. خدایا، وقت سختگیر شدنه. دیگه نه کوتاه آمدنی، نه سیل‌های مبهم و رانش‌های غیرشفافی. تحمل صفر. سه جرم. بیرون کردن ما.» من همهٔ این‌ها را به خدا گفتم، اما بعد از آن سکوت طولانی در فضا حاکم شد، یک سکوت سرد که به نظر می‌رسید در گلویم گیر کرده است
علی شهبازی
آخرین ماراتنی که در آن شرکت کردم، موقع شکست دادن دویست میلیون اسپرم در راه رسیدن به تخمک بود.
علی شهبازی
چرا باید هر فکر زشت، منفی، دیوانه‌وار، و احمقانه‌ای را که در سر شناور است، بیرون داد؟
da☾
هر کسی که هستید، باید برای بقاء، رازهایتان را پیش خودتان نگه دارید
da☾
اگه بخوای واسه بار دوم از رفتن یه تراشهٔ چوب به انگشت معشوقت جلوگیری کنی، کل دنیا را می‌ری و تمام چوب‌های عالم رو با سطحی نرم و ظریف می‌پوشونی، تا فقط اون رو از یه تراشهٔ چوب نجات بدی. به این می‌گن عشق.
da☾
«جاسپر مطمئن شو که اگر عاشق بشی، یکی از بزرگ‌ترین لذت‌هاست.»
da☾
این عادت احمقانه را داشتم که فکر می‌کردم همه چیز بهتر می‌شود، حتی زمانی که همهٔ شواهد خلاف آن را نشان می‌دادند، حتی وقتی همه چیز، بدتر و بدتر و بدتر و بدتر می‌شد.
da☾
«این‌که همیشگی نیست. این همون چیزیه که دایم بهش فکر می‌کنم. این‌که همیشگی نیست.»
da☾
اما من می‌گویم، اگر یک مرد به چیز احمقانه‌ای بخندد و تمام بدنش از خوشحالی گُر بگیرد، چه اهمیتی دارد که ناشی از یک اثر هنری عمیق باشد یا بازپخش سریال سحر و افسون؟ حقیقتا، برای چه کسی اهمیت دارد؟ آن مرد فقط یک لحظهٔ درونی فوق‌العاده‌ای را تجربه کرده است، و از همه مهم‌تر، مجانی هم به دست آورده است.
da☾
شاید شما نتوانید برای شادی در زندگی برنامه‌ریزی کنید، اما می‌توانید اقدامات احتیاطی علیه ناراحتی انجام دهید، نه؟
da☾
اسمیتی با اشتیاق برایم سر تکان داد که برو ولی هنوز هم ماسک شک‌زده را به چهره داشت، از آن‌هایی که انگار تازه عضو جدیدی را در بدن خود پیدا کرده است.
yasinds
حدود یک هفته‌ای می‌شد که از دوزخی خبر نداشتم. یک بازی منتظر پای تلفن را شروع کردم و باختم. در ذهن من تلفن تبدیل شده بود به نماینده‌ای عجیب از طرف او، یک نمایندهٔ پلاستیکی. تلفن ساکت بود چون او ساکت بود. کم‌کم از تلفن متنفر شدم، گویی که او چنان آدم مهمی بود که به‌جای آمدن به این‌جا نمایندهٔ خود را برای من فرستاده بود.
yasinds
در بهترین اوقات هم از تماشای به در و دیوار زدن پدر در جهنم خود ساختهٔ خود متنفر بودم، اما در مقابل تمسخر افراد خارجی، این صحنه برایم غیرقابل تحمل‌تر می‌شد. پدر در یک تلاش دیوانه‌وار سعی داشت تا از این فلج دودلی بیرون بیاید، آن هنگام بود که رینولد بشکن زد. آن هم دو بار. فکر کنم آدم پولدارها با این روش کارشان را راه می‌اندازند. کارگر هم بود. پدر ایستاد و بلافاصله شروع به خواندن صفحه‌ای کرد که درست در همان لحظهٔ دقیق باز شده بود.
yasinds

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان