بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۳۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
ویراستار:قهرمان عسکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۱ رأی
۳٫۳
(۱۱۱)
آدم‌های رو به مرگ، آرزوهای رو به مرگ دارن، حتی اگر رو اعصاب زنده‌ها باشه. اینم آرزوی منه؛ من می‌خوام تو کشور خودم و کنار مردم خودم بمیرم.»
yasinds
«سلام بابا، کسی که خود را از پیوند خون و خاک رهایی نداده، هنوز به عنوان یک انسان کامل متولد نشده است. ظرفیت او برای عشق و عقل از کار افتاده است. نمی‌تواند خود و همنوعانش را در واقعیتی انسانی تجربه کند.»
yasinds
وقتی به خانهٔ تری برگشتیم، همگی به اتاق‌های جداگانهٔ خود عقب‌نشینی کردیم تا از چگونگی سریع بسته شدن قلب انسان، شگفت‌زده شویم و در عجب باشیم که چگونه باید دعا کنیم تا دوباره باز شود.
yasinds
ثمرهٔ حقیقی مراقبه نه آرامش درونی بلکه عشق بود. در حقیقت، وقتی برای اولین بار زندگی را در کل می‌بینی، و عشقی حقیقی به آن کلیت حس می‌کنی، آرامش درونی به نظر هدفی کوچک و جزئی می‌آید.
yasinds
داشتم برگ‌های زبر و خیس درختان جنگل را در نور غروب آفتاب تماشا می‌کردم، بدون هیچ تمرکزی. ذهنم را به‌طرز حیرت‌آوری هوشیار کرده بودم. نه تنها مراعات نفس‌هایم را می‌کردم، بلکه یک چشمم هم به افکارم بود. افکاری که مثل جرقه‌های آتشین از دوش فرو می‌ریختند. برای مدتی طولانی بهشان خیره شدم. دنبالشان کردم، نه به جایی که می‌رفتند بلکه از جایی که می‌آمدند، از گذشته‌ها. می‌توانستم ببینم که چطور مرا کنار هم نگه داشته بودند. می‌توانستم ببینم که چطور مرا کنار هم جمع کرده بودند، این افکار – ترکیبات واقعی سوپ جو بودند.
yasinds
تلاش برای آرام کردن ذهن هیجان‌زده‌ام به معنای یک درگیری در سرم بود. این کار انرژی ضروری را که برای برقراری ارتباط تله پاتیکی با پدرم لازم داشتم را می‌سوزاند
yasinds
البته نمی‌توان آرامش کامل درونی را با عجله به دست آورد. باید با گذر زمان آن را ناز و نوازش کرده و به چنگ بیاوری. نمی‌توان خصوصیات اساسی ذهن خود را طوری تغییر داد که انگار در حال دویدن برای رسیدن به اتوبوس هستی.
yasinds
حتی خورشید هم کیفیتی تهدیدآمیز به خود گرفته بود. با سرعت هر چه تمام‌تر داشت غروب می‌کرد. فکر می‌کردم طبیعتا جای چنین صحنهٔ کشتاری در روشنایی روز نیست. باید در تاریکی اتفاق می‌افتاد.
yasinds
بشر قابل تحمل‌تر است وقتی آن را تنها می‌یابی.
yasinds
خدای من، پدرم حق داشت. آدما اون‌قدر روی پروژه‌های جاودانگی خودشون پافشاری می‌کنن که باعث نابودی خودشون و آدم‌های دور و برشون میشن.»
yasinds
چندین ساعت راه رفتم. انبوهی از پشه‌های هیجان‌زده با سخت کوشی در تعقیبم بودند. هیچ‌کسی دیده نمی‌شد، هیچ نشانه‌ای از زندگی انسانی. خیلی راحت می‌شد تصور کرد که تنها انسان زنده‌ام، و این اصلا باعث نشد که احساس تنهایی کنم. لذت بخش است که همهٔ انسان‌ها را مرده تصور کنی، و این اختیار را داشته باشی تا یک تمدن جدید را شروع کنی یا نه. فکر کردم انتخابم نه است. چه کسی شرمِ بودن پدر برای نسل بشریت را به دوش می‌کشد؟ من که حاضر نبودم. می‌توانستم خودم را به عنوان پادشاه مورچه‌ها یا چهرهٔ دست نشاندهٔ جامعهٔ خرچنگ‌ها ببینم، اما ادی کاملا مرا از تمامی انسان‌ها بیزار و جدا کرده بود. چنین کاری از عهدهٔ یک نفر هم به‌خوبی برمی‌آید.
yasinds
آرزو می‌کردم کاش جنگل اطراف ما در حقیقت یک هتل گران قیمت و لاکچری با تِم جنگل بود تا هر موقع که دلم می‌خواست، از پله‌ها به اتاق خودم می‌رفتم و می‌خزیدم بین ملحفه‌های تمیز، سرویس اتاق را صدا می‌زدم و یک عالمه قرص خواب می‌خوردم. چیزی را بهتر از این نمی‌خواستم.
yasinds
خون در چهرهٔ تری خشک شد، انگار که گفته باشند هواپیمایی که سوار آن شده باید اول یک فرود اضطراری با دماغه روی یک آتشفشان داشته باشد
yasinds
خون در چهرهٔ تری خشک شد، انگار که گفته باشند هواپیمایی که سوار آن شده باید اول یک فرود اضطراری با دماغه روی یک آتشفشان داشته باشد
yasinds
پدر روی پاهای نحیف خود پیچ‌وتاب خورد، چهره‌اش به چیزی تبدیل شد که تنها می‌توانم آن را رگه به رگه توصیف کنم. صورتش با ضجه داد می‌زد که زندگی من به‌طرز ناعادلانه و تحقیرآمیزی از یک سری پیشنهادات نافرجام تشکیل شده، و عشق تنها پیشنهاد زیبای زندگی برای خودکشی سخاوتمندانه و شریف من بود.
yasinds
و در حالی که داشت با بخشندگی خود را در محراب عشق آن‌ها قربانی می‌کرد، ولی باز هم قادر نبود نگاه آزرده‌اش را از چهره‌اش پاک کند، نگاهی که از اول این اقدامش را بی‌فایده می‌کرد. همین نگاه آزرده بود که کارولین را منفجر کرد.
yasinds
داشت به شر فکر می‌کرد، حالا چه خودش این شر را تسخیر کرده باشد، چه توسط آن تسخیر شده باشد. او می‌خواست خوب باشد. فکر نمی‌کرد خوب است. فکر می‌کرد قربانی شرایط شده است و شاید همهٔ آدم‌هایی که کارهای پلیدانه انجام می‌دهند هم قربانی شرایط شده باشند. او فکر می‌کرد پدر نه تنها مبتلا به سرطان شده، بلکه خود سرطان است. آرزو می‌کرد عاشق شخص دیگری می‌شد و موقع خواب در آرامش می‌مرد. احساس می‌کرد پدر داستان زندگی او را به دست گرفته و آن را با دست خط بدی بازنویسی می‌کند تا قابل خواندن نباشد. فکر می‌کرد زندگی‌اش ناخوانا و نامفهوم شده است.
yasinds
من به این عزای نمایشی مشکوک شده بودم و درنهایت به این نتیجه رسیدم این هم یکی از آن رسم و رسوم‌های تایلندی مثل لبخند است. این در واقع اندوهی غیرقابل کنترل نبود، بلکه نمایشی از اندوه غیرقابل کنترل بود. کاملا با هم تفاوت داشتند
yasinds
و من سوسوی جنون، بی‌رحمی، لجاجت و گمراهی را در چهره‌اش دیدم. پیچیدگی را که می‌توان در موقع مناسب از طول روز در چهرهٔ یک شخص تشخیص داد، واقعا حیرت انگیز است.
yasinds
به نظر می‌رسید کسی اعضای بدنش را با جارو برقی قدرتمندی مکیده است: قلب، قفسهٔ سینه، ستون فقرات، همه چیز. راستش حتی شبیه پوست و استخوان هم نبود، فقط پوست بود.
yasinds

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان