تقدیم به اولیویا و زنان شجاع
jk
ساعت زنگ میزند و شمارش معکوس آغاز میشود. سارا از لحظهای که بیدار میشود تا زمانی که میخوابد، علیه زمان در جنگ است
shamim
همسر سابقش در کار لیمو بودند. نونا مجبور شده بود حتی روز اول ازدواجش برای جمعکردن لیموها کار کند. در روستاها زمانی برای بیکاری نیست
shamim
«کسی که جان یک نفر را نجات میدهد، کل دنیا را نجات میدهد.»
Soheyla
او دست کمال را میگیرد. به نظرش میآید که در آن لحظه آن دو دیگر دو موجود مستقل در مسیرهای اتفاقی، سرگردان در پیچ و خم هستی نیستند، بلکه زن و مردی هستند که هریک به دیگری گره خورده. جولیا میاندیشد که مهم نیست که ماما، خانوادهاش و اهالی محل چه خواهند گفت. او اکنون در کنار این مرد احساس زن بودن میکند، مردی که این زن را ساخته بود.
Soheyla
بیمار یعنی آسیبپذیر، بدحال، مستعدِ فراموش کردن یک پرونده، نپرداختن تمام و کمال به یک قضیه، گرفتن مرخصی طولانی.
بیمار یعنی غیرقابل اعتماد، کسی که نمیشود روی او حساب کرد. حتی بدتر، ممکن است تا یک ماه یا یک سال دیگر شاهد مُردنش باشی. کسی چه میداند؟ سارا روزی این جملهٔ وحشتناک را که داشتند یواشکی در راهرو میگفتند، میشنود: آری، کسی چه میداند؟
بیماری از بارداری بدتر است. حداقل میدانیم بارداری چه زمانی تمام میشود. سرطان لجوج است، ممکن است برگردد. حضور دارد، مثل شمشیر داموکلس بالای سرتان است، ابری سیاه که همهجا همراه شما میآید.
Soheyla
برای شجاع بودن نیازی نیست اعیانزاده به دنیا بیایی
Soheyla
او میداند که اینجا در کشورش قربانیان ِتجاوز، گناهکار شمرده میشوند. به زنها احترام نمیگذارند بهخصوص اگر دالیت باشند. این موجودات که نباید لمسشان کرد و حتی نگاهشان هم نکرد اما میشود بیهیچ احساس شرمی به آنها تجاوز کرد.
dorsa
«تصویری که آینه از شما منعکس میکند، باید متحد شما باشد نه دشمنتان.»
آزمین
او به این جملهٔ تلمود میاندیشد «کسی که جان یک نفر را نجات میدهد، کل دنیا را نجات میدهد.»
آزمین