کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن
۴٫۴
(۲۰۹)
جهاد به آدم حس زندگی میدهد. اینکه بتوانی جلوی شرارت بایستی، جلوهای از حیات را در تو زنده میکند. حالا گاهی جهاد در بیرون توست و لابهلای خاکریزها. گاهی هم در خود توست
سراج زاده
مگر وقتی یکی میگوید در این مملکت داریم تباه میشویم، شعار نمیدهد؟ یا میگوید در این مملکت به کسی اهمیت نمیدهند. این هم یک نوع شعار است؛ شعاری که عمر و استعداد آدمها را تباه میکند؛ چون در این شعار تو همیشه منتظری کسی بیاید کشفت کند. کسی بیاید امکانات بدهد، سرمایه بدهد به تو تا کاری راه بیندازی؛ ولی شعار من میگوید مهمترین سرمایه خود تویی. خدای توست؛ خدایی که در حال تربیت توست. کاری که میکنی، شغلی که راه میاندازی هم بخشی از تربیت توست. پس حتماً خدا برایت برنامه دارد. خدا برایت جایگاهی در نظر گرفته.
mohaddese
کار خداست. خدا اگر بخواهد به کسی عزت بدهد، هیچکس نمیتواند مانع شود. اگر هم بخواهد کسی را ذلیل کند، هیچکس توان مقاومت در برابر ارادهاش را ندارد. فقط کافی است توکل کنی به ارادهٔ الهی و وظیفهات را انجام بدهی. بعد بگذاری خدا گاهی برایت پیام بفرستد.
کاربر ۲۵۱۴۶۲۳
خدا بندهای را که بگوید به من چه، دوست ندارد. خدا بندهای را میخواهد که شانهاش آماده باشد برای رفتن زیر بار مشکلات مردم.
گیله مرد
ببین خدا برایت چه میخواهد. اگر بتوانی پیدایش کنی یا کشفش کنی، آن وقت راحتتر و آرامتر خواهی بود.
zar
نه، ما به وظیفهمان عمل میکنیم؛ اما چشممان به تقدیرات الهی است. وقتی تغییری در مسیرمان پیش میآید، نمیترسیم. هول نمیکنیم. توکل میکنیم به خواست خدا و در آن جلو میرویم تا ببینیم خواست خدا چیست. ما آن زمین را خریدیم که بسازیم؛ اما یک دفعه مسیرمان رفت سمت شهرک علمیتحقیقاتی.
خوش
توی این ظرفهای روحی غذا میدادیم و قانون گذاشته بودیم هرکسی باید خودش ظرفش را بشوید. برای بعضی از مهندسها این کار سنگین بود. با من بحث میکردند سر این موضوع. تئوریهای اقتصادیاش را هم میگفتند که یک نفر بایستد، بهتر از این است که همه بایستند و بهرهوریاش بیشتر است. من حرفم این بود که خودم عقلم میرسد اگر یک نیروی خدماتی بیاوریم ظرفها را بشوید، در وقت بقیه صرفهجویی میشود؛ ولی به نظرم شستن ظرف چیزهای دیگری را در نفسمان درست میکرد که در درازمدت بیشتر به ما کمک میکرد و برکتش برایمان بیشتر بود. ما باید شخصیت خودمان را و غرورمان را درست کنیم؛ وگرنه در درازمدت، کار دستمان میدهد.
mdp
حالا که برمیگردم به تجربهٔ نصب دستگاهها نگاه میکنم، گاهی از جسارت و نترسی خودم وحشت میکنم؛ اما آن روز فقط به این فکر میکردم که این کار باید انجام بشود، پس انجام بشود. اگر هم قرار است انجام بشود، چرا من انجامش ندهم؟ این است که میگویم همیشه نمیتوانی بدون خطرکردن حرکت کنی. بالاخره یک روزی یک جایی میرسد که یا باید تن به خطر بدهی و ریسک کنی و این میشود مسیر رشدت. یا میترسی و دنبال این هستی که بدون هزینهدادن و بدون خطرکردن فقط سر سالم از این مرحله به در ببری. این میشود که متوقف میشوی و بعدها همین میشود عامل عقبگردت.
^^arefeh
چون روحیهام به کارمندی نمیخورد
11+69
من منکر اشتباه مسئولان و مدیرانمان در بیتوجهی به این افراد نیستم؛ ولی سؤال من این است که اگر یک روز بابای ما بِهِمان اخم کرد یا چیزی در سفرهمان نبود، سریع رها میکنیم میرویم خانهٔ همسایه؟! یا اینکه نه، میایستیم کنار پدر و مادرمان؟ میایستیم ببینیم مشکل چیست و چگونه حل میشود؟ اصلاً میرویم کار میکنیم و غذایی میآوریم سر سفره تا برادر و خواهر کوچکترمان گرسنه نمانند. آدمی که تا یک مشکل کوچکی پیش میآید، رها میکند و میرود، مثل همین آدمی است که خواهر و برادر کوچکترش را رها کرده و رفته یک محلهٔ دیگر تا غذای بهتری بخورد. بعد هم ایستاده برای آنها کار میکند و خانهٔ آنها را میسازد، نه خانهٔ خودشان را. اگر ما در قبال خانهمان و خانوادهمان احساس مسئولیت میکنیم، باید در قبال کشورمان هم که خانهٔ بزرگترمان است، احساس مسئولیت کنیم. گفتم شما توی کلاستان باید در کنار علم، این احساس مسئولیت را هم به بچهها یاد بدهی. نه اینکه فقط علم یادشان بدهی.
zahra.n
حجم
۲۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۶۸,۴۰۰
تومان