نورا در شبهایی که دچار افسردگی و تمایل به خودکشی میشد، فکر میکرد مشکلش همان تنهایی است، اما دلیلش درواقع این بود که تنهاییاش تنهایی حقیقی نبود. ذهن انسان وامانده از دیگران در شهری شلوغ، میل زیادی به برقراری ارتباط دارد؛ چراکه فکر میکند ارتباطات انسانی هدف نهاییاند. اما در طبیعت محض یا آنطور که ثورو خطابش میکرد، «داروی حیاتبخش طبیعت» تنهایی شکل دیگری به خود میگیرد. برای خودش به نوعی ارتباط تبدیل میشود. ارتباطی میان فرد و دنیا، و میان فرد و خودش.
Mary
ثورو در کتاب والدن نوشته بود: «اگر کسی در مسیر رؤیاهایش با اطمینان قدم بردارد و برای داشتن آن زندگیای تلاش کند که در تصوراتش آورده، در طول زندگی به موفقیتی غیرمنتظره خواهد رسید.» همچنین به این نتیجه رسیده بود که بخشی از این موفقیت حاصل تنهایی است. «هرگز همراهی ندیدم که بهاندازهٔ تنهایی بتواند با انسان همراه شود.»
Mary
«زندگی خیلی عجیبه. اینکه ما تمام زندگیمون رو همزمان از سر میگذرونیم. توی یه خط صاف. اما درواقع تصویر کامل زندگیمون این نیست، چون زندگی نهفقط کارهایی رو که انجام میدیم، بلکه کارهایی رو هم که انجام نمیدیم شامل میشه و هر لحظهٔ زندگیمون برای خودش یهجور... تغییره.»
Mary
«سرکشی بنیاد حقیقیِ آزادیه. سرنوشت فرمانبَرها اینه که درنهایت بَرده بشن.»
Mary
«هر زندگی میلیونها تصمیم رو شامل میشه. بعضی از این تصمیمها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه، نتیجه تغییر میکنه. تغییری جبرانناپذیر که بهنوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگهای میشه. این کتابها دریچهای هستن به تمام زندگیهایی که تو میتونستی تجربه کنی.»
Mary
کلیشهای در دنیای موسیقی هست که میگوید هنگام پیانونوازی هیچ نُتی اشتباهی نیست
Mary
«با اطمینان بهسوی رؤیاهایت قدم بردار. آن زندگیای را تجربه کن که تصور کردهای.»
Mary
گفت: «بین مرگ و زندگی یه کتابخونهست. توی اون کتابخونه هم قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی رو بهت میده که میتونستی تجربهشون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگهای کرده بودی، چی میشد... اگه شانس این رو داشتی که حسرتهات رو ازبین ببری، کاری متفاوت از اونچه کردهٔ، انجام میدادی؟»
Mary