بریدههایی از کتاب کلکسیونر
۳٫۷
(۲۰۵)
متنفرم از اینکه برای آرتور سیتن هر چیزی خارج از زندگی حقیرش بیاهمیت است. عوضی است، سطحی، خودخواه، بیرحم. چون پُررو است و متنفر از شغلش و دخترباز حرفهای، پس پُرشور و سرزنده است.
تنها خصوصیتش را که میپسندم این است که ته وجودش چیزی وجود دارد که اگر دستش به آن برسد میتواند استفادهٔ خوبی از آن بکند.
مشکل من با باطن اینجور آدمهاست. هر اتفاقی هر جای دیگر دنیا بیفتد برایشان مهم نیست. در زندگی.
در خود بودنشان.
اِلی
دارم سعی میکنم توضیح دهم چرا قصد دارم از اصولم تخطی کنم (هرگز متوصل نشدن به خشونت). هنوز هم به این اصل پایبندم ولی این را هم فهمیدهام که برای زنده ماندن گاهی باید اصول را نادیده گرفت. اعتماد بیپشتوانه به اقبال و مشیت الاهی و لطف خدا فایده ندارد. باید خودت دست به عمل بزنی، باید بجنگی.
اِلی
وقتی سر کسی فریاد میکشی یعنی هنوز ارتباطی هست.
اِلی
کلمات و عبارات. همه برای پنهان کردن این حقیقت که یا میتوانی نقاشی کنی یا نمیتوانی.
دوست دارم شبیه برت موریزو نقاشی کنم، منظورم با رنگها و فُرمهایش یا هر چیز فیزیکی دیگر نیست، با بیآلایشی و نورش. نمیخواهم زیرک باشم یا بزرگ یا «برجسته»، دوست ندارم تحلیلهای مردانهٔ زمخت از آثارم کنند. دوست دارم آفتاب را بر چهرهٔ کودکان نقاشی کنم، یا چند گل را در یک پرچین یا یک خیابان را بعد از باران آوریل.
جوهرشان را، نه خودشان را. شنای نور بر کوچکترین چیزها.
اِلی
حس کردم کُل عصر ما یک شوخیِ احمقانه است، یک چیز قلابی. جوری که آدمها دربارهٔ تاشیسم و کوبیسم و این ایسم و آن ایسم زر میزنند و تمام لغات طولانیای که به کار میبرند؛ لختههای بزرگ و چسبناک کلمات و عبارات. همه برای پنهان کردن این حقیقت که یا میتوانی نقاشی کنی یا نمیتوانی.
اِلی
چیزهایی که مینویسم عادی نیست. انگار دو نفر دارند سعی میکنند مکالمهای را ادامه دهند.
درست برخلاف نقاشی کشیدن است. یک خط میکشی و فوری میفهمی خوب است یا بد. ولی یک خط مینویسی و به نظر درست میرسد تا وقتی که بعداً دوباره میخوانیاش.
اِلی
خیلی خنگ است، خیلی بیذوق، خیلی بیروح. شبیه سفیداب. ستمی را که به من میکند میبینم. مجبورم میکند دمدمیمزاج باشم، بازی کنم. تظاهر کنم. ستمِ پُر از نفرت آدمهای ضعیف. جی.پی. یکبار این را گفت.
انسانِ معمولی نفرین تمدن است.
ولی او بهقدری عادی است که غیرعادی است.
اِلی
(همهاش به یاد داستانهای ترسناکی بودم که پنی لستر در خوابگاه تعریف کرده بود، اینکه چهطور مادرش از تجاوز سربازان ژاپنی جان سالم به در برده بود، مدام با خودم میگفتم مقاومت نکن، مقاومت نکن. یکی از شاگردهای مدرسهٔ لیدیمانت هم یکبار گفت تعرض دو مرد لازم دارد. زنی که اجازه میدهد یک مردِ دستتنها به او تعرض کند، خودش میخواهد که به او تعرض شود.)
اِلی
همیشه به شکل حرف زدنم ایراد میگرفت. یادم است که یک روز گفت «میدونی تو چهکار میکنی؟ دیدی چهطور باران رنگ همهچیز رو میبره؟ این کاریه که تو با زبان انگلیسی میکنی. هربار دهن باز میکنی آلودهش میکنی.»
اِلی
روزی دیگر وقتی پایین بودم ناگهان جیغ کشید، بدون هیچ دلیلی. داشتم یکی از نقاشیهایش را میزدم به دیوار که نشسته روی تخت جیغ کشید، هولناک بود و از جا پریدم و چسب را انداختم زمین و او زد زیر خنده.
گفتم چی شده.
گفت «هوس کردم جیغ بکشم.»
پیشبینیناپذیر بود.
اِلی
در هتل از ریخت همه معلوم بود که تظاهر به ادب میکنند ولی ته دلشان از ما متنفرند که اینقدر پول داریم که نمیدانیم با آن چهکار کنیم. مطمئن بودم بیرون از اینجا براساس همان چیزی که بودم با من رفتار میکردند ــ یک کارمند جزء. فرقی نداشت هر چهقدر هم ولخرجی میکردم. تا دهانمان باز میشد یا کاری میکردیم لو میرفتیم. به زبان بیزبانی میگفتند ما گول نمیخوریم، میدانیم چی هستید، چرا برنمیگردید همان جایی که ازش آمدهاید؟
اِلی
وقتی پول نداری همیشه فکر میکنی بعد از پولدار شدن همهچیز تغییر میکند.
فوقِ معمولی
بالای مودیلیانیها و ون گوگهایی که زمانِ کشیده شدنشان رویشان تُف میانداختند و قاهقاه بهشان میخندیدند و تمسخرشان میکردند، هزاران هزار پول میدهند.
شیلا در جستجوی خوشبختی
مردم حاضر به پذیرش نیستند، اینقدر دودستی به پول درآوردن چسبیدهاند که نمیبینند دیگر نوری در کار نیست. تاریکی و چهرهٔ عنکبوتی پسِ این تار عظیم را نمیبینند. اینکه اگر سطح سعادت و خوبی را با ناخن بخراشی زیرش چیزی جز این نیست.
سیاهی و سیاهی و سیاهی.
شیلا در جستجوی خوشبختی
وقتی موجودی زنده رو نقاشی میکنی یا ازش عکس میگیری، اون میمیره.»
گفتم چیزی شبیه یک سند.
«آره. خشک و مُرده.»
شیلا در جستجوی خوشبختی
لحن حرف زدن آدمهاست که دستشان را رو میکند نه خودِ چیزهایی که میگویند.
شیلا در جستجوی خوشبختی
به عقیدهٔ من خیلی از آدمهایی که به نظر خوشبخت میرسند اگر پول و زمان کافی در اختیارشان باشد همین کار من، یا کاری مشابه، را میکنند. میخواهم بگویم دست به کاری میزدند که الآن تظاهر میکنند نباید آن کار را انجام دهند.
شیلا در جستجوی خوشبختی
قدرت فساد میآورد. و پول قدرت است.
شیلا در جستجوی خوشبختی
قدرت زنان! بهعمرم اینقدر سرشار نبودهام از این قدرت اسرارآمیز. مردها جوکی بیش نیستند.
ما از نظر جسمانی ضعیفایم، در استفاده از چیزها درماندهایم. هنوز، حتی امروز. ولی ما از آنها قویتریم. ما میتوانیم ظلم آنها را تاب بیاوریم. آنها تحمل ظلم ما را ندارند.
Zoro2076
خستهام از جوان بودن. از بیتجربگی.
خیلی چیزها میدانم ولی زندگی کردن بلد نیستم.
Zoro2076
حجم
۲۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۱ صفحه
حجم
۲۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۱ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰۵۰%
تومان